متن نهایی قانون مجازات اسلامی جدید

متن نهایی قانون مجازات اسلامی جدید

 

باسمه تعالی
قانون مجازات اسلامی
کتاب اول _ کلیات
بخش اول _ مواد عمومی
فصل اول _ تعاریف
ماده ١ قانون مجازات اسلامی مشتمل است بر جرائم، مجازاتهای حدود، قصا ص، دیات و تعزیرات،
اقدامات تأمینی و تربیتی، شرایط و موانع مسؤولیت کیفری و قواعد حاکم بر آنها.
ماده ٢ هر رفتاری اعم از فعل یا ترک فعل که در قانون برای آن مجازات تعیین شده است جر م
محسوب میشود.
فصل دوم _ قلمرو اجراء قوانین جزائی در مکان
ماده ٣ قوانین جزائی ایران درباره کلیه اشخاصی که در قلمرو حاکمیت زمینی، دریایی و هوایی جمهور ی
اسلامی ایران مرتکب جرم شوند اعمال میشود، مگر آنکه به موجب قانون ترتیب دیگری مقررشده باشد.
ماده 4 هر گاه قسمتی از جرم یا نتیجه آن در قلمرو حاکمیت ایران واقع شود در حکم جرم واقع شده
در ایران است.
ماده 5 هر شخص ایرانی یا غیرایرانی در خارج از قلمرو حاکمیت ایران مرتکب یکی از جرائم زیر و
یا جرائم مقرر در قوانین خاص گردد، طبق قوانین جمهوری اسلا میایران محاکمه و مجازات م ی شود و
هرگاه رسیدگی به این جرائم در خارج از ایران به صدور حکم محکومیت و اجراء آن منتهی شده باش  د ،
دادگاه ایران در تعیین مجازاتهای تعزیری، میزان محکومیت اجراء شده را احتساب میکند:
١ اقدام علیه نظام، امنیت داخلی ویا خارجی، تمامیت ارضی ویا استقلال جمهوری اسلامی ایران،
٢ جعل مهر، امضاء، حکم، فرمان یا دستخط مقام رهبری یا استفاده از آن،
٣ جعل مهر، امضاء، حکم، فرمان یا دستخط رسمی رئیس جمهور، رئیس قوه قضائیه، رئیس و نمایندگا ن
مجلس شورای اسلامی، رئیس مجلس خبرگان، رئیس دیوان عالی کشور، دادستان کل کشور، اعضاء شورا ی
نگهبان، رئیس واعضاء مجمع تشخیص مصلحت نظام، وزراء یا معاونان رئیس جمهور ویا استفاده از آنها،
4 جعل آراء مراجع قضائی یا اجرائیه های صادر شده از این مراجع یا سایر مراجع قانونی و یا استفاده
از آنها،
5 جعل اسکناس رایج یا اسناد تعهد آور بانکی ایران و همچنین جعل اسناد خزانه و اوراق مشارک ت
صادرشده یا تضمین شده از طرف دولت یا تهیه یا ترویج سکه قلب در مورد مسکوکات رایج داخل.
ماده 6 به جرائم مستخدمان دولت، اعم از ایرانی یا غیر ایرانی که در رابطه با شغل و وظیفه خود د ر
خارج از قلمرو حاکمیت ایران مرتکب شدهاند و همچنین به جرائم مأموران سیاسی و کنسولی و دیگر
وابستگان دولت ایران که از مصونیت سیاسی برخوردارند طبق قوانین جمهوری اسلا می ایران رسیدگی
 
٢
میشود.
ماده ٧ علاوه بر موارد مذکور د ر مواد فوق هریک از اتباع ایران در خارج از کشور مرتک  ب
جرمیشود، در صورتی که در ایران یافت و یا به ایران اعاده گردد، طبق قوانین جمهوری ا س  لا میایران
محاکمه و مجازات خواهد شد مشروط بر اینکه:
١ رفتار ارتکابی به موجب قانون جمهوری اسلامیایران جرم باشد،
٢ در صورتی که جرم ارتکابی از جرائم موجب تعزیر باشد، متهم در محل وقوع جرم محاکمه و تبرئه
نشده یا در صورت محکومیت، مجازات کلاً یا بعضًا درباره او اجراء نشده باشد،
٣ بهموجب قانون ایران، موجبی برای منع یا موقوفی تعقیب یا عدم اجراء مجازات یا سقوط آن نباشد.
ماده ٨ هرگاه شخص غیرایرانی در خارج از ایران علیه شخصی ایرانی یا علیه کشور ایران مرتک ب
جرمیبه جز جرائم مذکور در مواد قبل شود و در ایران یافت و یا به ایران اعاده گردد، طبق قوانین جزائ ی
جمهوری اسلامیایران به جرم او رسیدگی میشود، مشروط بر اینکه:
١ متهم در جرائم موجب تعزیر در محل وقوع جرم، محاکمه و تبرئه نشده یا در صورت محکومیت ،
مجازات ک ً لا یا بعضاً درباره او اجراء نشده باشد.
٢ رفتار ارتکابی در جرائم موجب تعزیر به موجب قانون جمهوری اسلامیایران و قانون محل وقوع ،
جرم باشد.
ماده ٩ به جرائمیکه به موجب قانون خاص یا عه دنام هها و مقررات بی ن المللی مرتکب در ه ر
کشوری که یافت شود محاکمه میشود، اگر در ایران یافت شود طبق قوانین جزائی جمهوری اس لامیایران
محاکمه و مجازات میشود.
فصل سوم _ قلمرو اجراء قوانین جزائی در زمان
ماده ١٠ _ در مقررات و نظامات دولتی مجازات و اقدام تأمینی و تربیتی باید بهموجب قانونی باشد ک ه
قبل از وقوع جرم مقرر شده است و مرتکب هیچ رفتاری اعم از فعل یا ترک فعل را نم ی توان ب ه موجب
قانون مؤخر به مجازات یا اقدامات تأمینی و تربیتی محکوم کرد. لکن چنانچه پس از وقوع جرم، قانون ی
مبنیبر تخفیف یا عدم اجرای مجازات یا اقدام تأمینی و تربیتی یا از جهاتی مساعدتر به حال مرتکب وض ع
شود، نسبت به جرائم سابق بروضع آن قانون تا صدور حکم قطعی، مؤثر اس ت . هرگاه به موجب قانو ن
سابق، حکم قطعی لازمالاجراء صادرشده باشد به ترتیب زیر عمل میشود:
١ اگر رفتاری که در گذشته جرم بوده است به موجب قانون لاحق جرم شناخته نشود، حکم قطع ی
اجراء نمیشود و اگر در جریان اجراء باشد اجرای آن موقوف میشود. در این موارد و همچنین در مورد ی
که حکم قب ً لا اجراء شده است هیچگونه اثر کیفری بر آن مترتب نیست.
٢ اگر مجازات جرمی به موجب قانون لاحق، تخفیف یابد، قاضی اجرای مجازات موظف است قبل از
شروع به اجراء یا در حین اجراء از دادگاه صادرکننده حکم قطعی، اصلاح آن را طبق قانون جدید تقا ض  ا
 
٣
کند. محکوم نیز میتواند از دادگاه صادرکننده حکم، تخفیف مجازات را تقاضا نمای د . دادگاه صادرکنند ه
حکم با لحاظ قانون لاحق، مجازات قبلی را تخفیف میدهد. مقررات این بند در مورد اقدام تأمینی و تربیتی
که در مورد اطفال بزهکار اجراء میشود نیز جاری است. در این صورت ولی یا سرپرست وی نیز م یتواند
تخفیف اقدام تأمینی و تربیتی را تقاضا نماید.
تبصره  مقررات فوق در مورد قوانینی که برای مدت معین ویا موارد خاص وضع شده است مگر ب ه
تصریح قانون لاحق اعمال نمیشود.
ماده ١١ _ قوانین زیر نسبت به جرائم سابق بر وضع قانون، فورًا اجراء میشود:
١ قوانین مربوط به تشکیلات قضائی وصلاحیت
٢ قوانین مربوط به ادله اثبات دعوی تا پیش از اجرای حکم
٣ قوانین مربوط به شیوة دادرسی
4 قوانین مربوط به مرور زمان
تبصره  در صورتی که در مورد بن د( ٢)، حکم قطعی صادر شده باشد، پرونده برای بررسی به دادگ ا ه
صادرکننده حکم قطعی ارسال میشود.
فصل چهارم _ قانونی بودن جرائم، مجازاتها و دادرسی کیفری
ماده ١٢ _ حکم به مجازات یا اقدام تأمینی و تربیتی و اجرای آنها باید از طریق دادگاه صالح، به موجب قانون
و با رعایت شرایط و کیفیات مقرر در آن باشد.
ماده ١٣ _ حکم به مجازات یا اقدام تأمینی و تربیتی و اجراء آنها، حسب مورد نباید از میزان و کیفیتی که در
قانون یا حکم دادگاه مشخصشده تجاوز کن د و هرگون ه صدمه و خسارت ی که ازاین جه ت حاص ل شود،
درصورتیکه از روی عمد یا تقصیر باشد حس ب مورد موج ب مسؤولی ت کیفر ی و مدنی خواهد بود و در
غیراینصورت، از بیتالمال جبران خسارت خواهد شد.
بخش دوم _ مجازاتها
فصل اول _ مجازاتهای اصلی
مبحث اول _ مجازاتهای اصلی اشخاص حقیقی
ماده ١4 _ مجازاتهای مقرر برای اشخاص حقیقی چهار قسم است:
١ حد، ٢ قصاص، ٣ دیه، 4 تعزیر
ماده ١5 _ حد مجازاتی است که موجب، نوع، میزان و کیفیت اجراء آن در شرع مقدس، تعیین ش د ه
است.
 
4
ماده ١6 _ قصاصمجازات اصلی جنایات عمدی بر نفس، اعضاء و منافع است که به شرح مندرج در
کتاب سوم این قانون اعمال خواهد شد.
ماده ١٧ _ دیه (اعم از مقدر و غیر مقدر) مالی است که در شرع مقدس در مورد ایراد جنایت غیرعمدی
بر نفس، اعضاء و منافع و یا جنایت عمدی در مواردی که به هر جهتی قصاص ندارد، به موجب قانون مقرر
شده است.
ماده ١٨ _ تعزیر مجازاتی است که مشمول عنوان حد، قصاص یا دیه نبوده و بهموجب قانون در موارد
ارتکاب محرمات شرعی یا نقض مقررات حکومتی تعیین و اعمال میگرد د. نوع، مقدار، کیفیت اجراء و
مقررات مربوط به تخفیف، تعلیق، سقوط و سایر احکام تعزیر بهموجب قانون خواهد بود. دادگاه در صدور
حکم تعزیری، با رعایت مقررات قانونی، موارد زیر را مورد توجه قرار خواهد داد:
١ انگیزه مرتکب و وضعیت ذهنی و روانی وی حین ارتکاب جرم،
٢ شیوه ارتکاب جرم، گستره نقض وظیفه و نتایج زیانبار آن،
٣ اقدامات مرتکب پس از ارتکاب جرم،
4 سوابق و وضعیت فردی، خانوادگی و اجتماعی مرتکب و تأثیر تعزیر بر وی.
ماده ١٩ _ مجازاتهای تعزیری مقرر برای اشخاص حقیقی به هشت درجه تقسیم میشود:
درجه ١ حبس بیش از بیست وپنج تا سی سال
_ جزای نقدی بیش از یک میلیارد ( ١.٠٠٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال
_ مصادره اموال
درجه ٢ حبس بیش از پانزده تا بیست و پنج سال
_ جزای نقدی بیشاز پانصد و پنجاه میلیون ( 55٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال تا یکمیلیارد ( ١.٠٠٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال
درجه ٣ حبس بیش از ده تا پانزده سال
_ جزای نقدی بیش از سیصد و شصت میلیو ن ( ٣6٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال تا پانصد وپنجاه میلیو ن
55٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال )
درجه 4 حبس بیش از پنج تا ده سال
_ جزای نقدی بیش از یکصد و هشتاد میلیون ( ١٨٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال تا سیصد و شصت میلیون
٣6٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال. )
_ انفصال دائم از خدمات دولتی و عمومی
درجه 5 حبس بیش از دو تا پنج سال،
_ جزای نقدی بیش از هشتاد میلیون ( ٨٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال تا یکصد و هشتاد میلیون ( ١٨٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال
_ محرومیت از حقوق اجتماعی بیش از پنج تا پانزده سال
درجه 6 حبس بیش از شش ماه تا دو سال،
_ جزای نقدی بیش از بیست میلیون ( ٢٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال تا هشتاد میلیون ( ٨٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال.
 
5
_ شلاق از سی و یک تا نود و نه ضربه،
_ محرومیت از حقوق اجتماعی بیش از شش ماه تا پنج سال،
_ انتشار حکم قطعی در رسانه ها،
درجه ٧ حبس از نود و یک روز تا شش ماه،
_ جزای نقدی بیش از ده میلیون ( ١٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال تا بیست میلیون ( ٢٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال ،
_ شلاق از یازده تا سی ضربه،
_ محرومیت از حقوق اجتماعی تا شش ماه،
درجه ٨ حبس تا سه ماه.
_ جزای نقدی تا ده میلیون ( ١٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال.
_ شلاق تا ده ضربه
تبصره ١ موارد محرومیت از حقوق اجتماعی همان است که در مجازاتهای تبعی ذکر شده است.
تبصره ٢ مجازاتی که حداقل آن منطبق بر یکی از درجات فوق و حداکثر آن منطبق با درجه با لا ت ر
باشد، از درجه بالاتر محسوب میشود.
تبصره ٣ شلاق تعزیری بیشتر از ٧4 ضربه تنها در مورد جرائم منافی عفت موجب تعزیر قابل اعما ل
است.
تبصره 4 درصورت تعدد مجازاتها، مجازات شدیدت ر و در صورت عدم امکان تشخیص مجازا ت
شدیدتر، مجازات حبس ملاک است. همچنین اگر مجازاتی با هیچ یک ازبندهای هشتگانه این ماده مطابقت
نداشته باشد مجازات درجه هفت محسوب میشود.
تبصره 5 مصادره اشیاء و اموالی که در ارتکاب جرم به کار رفته یا مقصود از آن به کارگیر ی د ر
ارتکاب جرم بوده است از شمول این ماده و بند ( 6) ماده بعد خارج و در مورد آنها برابر ما د ه ( ٢١٣ ) این
قانون عمل خواهد شد. در هر مورد که حکم به مصادرة اموال صادر میشود باید هزینههای متعارف زندگی
محکوم و افراد تحت تکفل او مستثنی شود.
مبحث دوم _ مجازاتهای اشخاص حقوقی
ماده ٢٠ _ در صورتی که شخص حقوقی بر اساس ماده ( ١4٢ ) این قانون مسؤول شناخته شود، علاو ه
بر مجازات شخص حقیقی، مرتکب جرم، حداکثر تا سه مورد از موارد زیر نسبت به آن اعمال خواهد شد:
١ انحلال شخص حقوقی،
٢ ممنوعیت از یک یا چند فعالیت شغلی یا اجتماعی به طور دائم یا حداکثر برای مدت پنج سال،
٣ ممنوعیت از دعوت عمومیبرای افزایش سرمایه به طور دائم یا حداکثر برای مدت پنج سال،
4 ممنوعیت از اصدار اسناد تجاری حداکثر برای مدت پنج سال،
5 جزای نقدی،
 
6
6 مصادره اموال،
٧ انتشار حکم محکومیت بهوسیله رسانهها.
ماده ٢١ _ میزان جزای نقدی قابل اعمال بر اشخاص حقوقی حداقل دو برابر و حداکثر چهار برا ب  ر
مبلغی است که در قانون برای ارتکاب آن بهوسیله اشخاص حقیقی تعیین شده است.
ماده ٢٢ _ انحلال شخص حقوقی و مصادره اموال آن زمانی اعمال م یشود که برای ارتکاب ج ر م
بهوجود آمده، یا در جهت ارتکاب جرم با انحراف از هدف مشروع نخستین، فعالیت خود را منحصراً د ر
جهت ارتکاب جرم تغییر داده باشد.
فصل دوم _ مجازاتهای تکمیلی و تبعی
ماده ٢٣ _ دادگاه میتواند فردی را که به حد، قصاص یا مجازات تعزیری تا درجه شش محکوم کرد ه
است با رعایت شرایط مقرر در این قانون، متناسب با جرم ارتکابی و خصوصیات وی به یک یا چند مجازات
از مجازاتهای تکمیلی زیر محکوم نماید:
١ اقامت اجباری در محل معین،
٢ منع از اقامت در محل یا محلهای معین،
٣ منع از اشتغال به شغل، حرفه یا کار معین،
4 انفصال از خدمات دولتی و عمومی،
5 منع از رانندگی با وسایل نقلیه موتوری و یا تصدی وسایل موتوری،
6 منع از داشتن دسته چک ویا اصدار اسناد تجارتی،
٧ منع از حمل سلاح،
٨ منع از خروج اتباع ایران از کشور،
٩ اخراج بیگانگان از کشور،
١٠ _ الزام به خدمات عمومی،
١١ _ منع از عضویت در احزاب، گروهها و دستهجات سیاسی یا اجتماعی،
١٢ _ توقیف وسایل ارتکاب جرم یا رسانه یا مؤسسهای که در ارتکاب جرم دخالت داشته است،
١٣ _ الزام به یادگیری حرفه، شغل یا کار معین،
١4 _ الزام به تحصیل،
١5 _ انتشار حکم محکومیت قطعی،
تبصره ١ مدت مجازات تکمیلی بیش از دوسال نخواهد بود مگر در مواردی که قانون ب هنحو دیگر ی
مقرر کرده باشد.
تبصره ٢ چنانچه مجازات تکمیلی و مجازات اصلی از یک نوع باشد، فقط مجازات اصلی مورد حک م
قرار خواهد گرفت.
 
٧
تبصره ٣ آئیننامه راجع به کیفیت اجراء مجازات تکمیلی ظرف شش ماه از تاریخ تصویب این قانو ن
بهوسیله وزیر دادگستری تهیه و به تصویب رئیس قوة قضائیه خواهد رسید.
ماده ٢4 _ چنانچه محکومطی مدت اجراء مجازات تکمیلی، مفاد حکم را رعایت ننماید، دادگ  ا ه
صادرکننده حکم به پیشنهاد قاضی اجراء حکم برای بار اول مدت مجازات تکمیلی مندرج در حکم رات  ا
یکسوم افزایش داده و در صورت تکرار بقیه مدت محکومیت را به حبس یا جزای نقدی درجه هفت ی  ا
هشت تبدیل میکند. همچنین بعد از گذشتن نیمیاز مدت مجازات تکمیلی، دادگاه میتواند با پیشنهاد قاضی
اجراء حکم در صورت اطمینان به عدم تکرار جرم و اصلاح وی، نسبت به لغو یا کاهش مدت ز م  ا ن
مجازات تکمیلی اقدام کند.
ماده ٢5 _ محکومیت قطعی کیفری در جرائم عمدی، محکوم را پس از اجراء حکم یا شمول مر و ر
زمان، در مدت زمان مقرر در این ماده، از حقوق اجتماعی بهعنوان مجازات تبعی محروم میکند:
١ هفت سال در محکومیت به مجازاتهای سالب حیات و حبس ابد از تاریخ توقف اجراء حکم اصلی،
٢ سه سال در محکومیت به قطع عضو، قصاص عضو در صورتی که دیه جنایت وارد شده بیش ا ز
نصف دیه مجنی علیه باشد، نفی بلد و حبس تا درجه چهار،
٣ دو سال در محکومیت به شلاق حدی، قصاص عضو در صورتی که دیه جنایت وارد شده نص ف
دیه مجنی علیه یا کمتر از آن باشد و حبس درجه پنج.
تبصره ١ در غیر موارد فوق، مراتب محکومیت در پیشینه کیفری محکوم درج م  ی شود لکن د ر
گواهیهای صادرشده از مراجع ذیربط منعکس نخواهد شد، مگر به درخواست مراجع قضائی برای تعیین یا
بازنگری در مجازات.
تبصره ٢ در مورد جرائم قابل گذشت در صورتی که پس از صدور حکم قطعی با گذشت شاکی ی  ا
مدعی خصوصی، اجراء مجازات موقوف شود اثر تبعی آن نیز رفع میشود.
تبصره ٣ در آزادی مشروط، اثر تبعی محکومیت پس از گذشت مدتهای فوق از زمان عفو یا اتما م
مدت آزادی مشروط رفع میشود. محکوم در مدت زمان آزادی مشروط و همچنین در زمان اجراء حکم نیز
از حقوق اجتماعی محروم خواهد بود.
ماده ٢6 _ حقوق اجتماعی موضوع این قانون به شرح زیر است:
١ داوطلب شدن در انتخابات ریاست جمهوری، مجلس خبرگان رهبری، مجل  س شورای اس لا میو
شوراهای اسلامیشهر و روستا،
٢ عضویت در شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام یا هیأت دولت و تصدی معاونت رئیس
جمهور،
٣ تصدی ریاست قوه قضائیه، دادستانی کل کشور، ریاست دیوان عالی کشور، ریاست دیوان عدال ت
اداری.
4 عضویت در انجمنها، شوراها، احزاب و جمعیتهایی که اعضاء آن بهموجب قانون یا با رأی مرد م
 
٨
انتخاب میشوند،
5 عضویت در هیأتهای منصفه و امناء و شوراهای حل اختلاف،
6 اشتغال بهعنوان مدیر مسؤول یا سردبیر رسانههای گروهی،
٧ استخدام و یا اشتغال در کلیه دستگاههای حکومتی اعم از قوای سه گانه و سازمانها و شرکت های
وابسته به آنها، صدا و سیما، نیروهای مسلح و سایر نهادهای تحت نظر رهبری، شهرداریها و مؤسسات مأمور
به خدمات عمومیو آن دسته از دستگاههایی که شمول قانون بر آنها مستلزم تصریح یا ذکر نام است،
٨ اشتغال به عنوان وکیل دادگستری و تصدی دفاتر ثبت اسناد رسمیو ازدواج و طلاق و دفتریاری،
٩ انتخاب شدن به سمت قیم، امین، متولی، ناظر یا متصدی موقوفات عام،
١٠ _ انتخاب شدن به سمت داوری یا کارشناسی در مراجع رسمی،
١١ _ استفاده از نشانهای دولتی و عناوین افتخاری،
١٢ _ تأسیس، اداره یا عضویت در هیأت مدیره شرکتهای دولتی، تعاونی و خصوصی یا ثبت نام تجارتی
یا مؤسسه آموزشی، پژوهشی، فرهنگی و علمی.
تبصره ١ مستخدمان دستگاههای حکومتی در صورت محرومیت از حقوق اجتماعی، خواه به عنو ا ن
مجازات اصلی باشد و خواه مجازات تکمیلی یا تبعی، حسب مورد در مدت مقرر در حکم یا قانون ، ا ز
خدمت منفصل خواهند شد.
تبصره ٢ هر کس بهعنوان مجازات تبعی از حقوق اجتماعی محروم گردد پس از گذشت مواعد مقرر در
٢) و ) ،( ماده قبل اعاده حیثیت خواهد شد و آثار تبعی محکومیت وی زائل میگردد مگر در مورد بندهای ( ١
٣) این ماده که از حقوق مزبور بهطور دائمیمحروم خواهد شد. )
فصل سوم _ نحوه تعیین و اعمال مجازاتها
ماده ٢٧ _ مدت حبساز روزی آغاز میشود که محکومبه موجب حکم قطعی لازمالاجراء حبس شد ه
باشد. در صورتیکه فرد، پیش از صدور حکم بهعلت اتهام یا اتهاماتی که در پرونده مطرح بوده بازداش ت
شده باشد، مدت بازداشت قبلی در حکم احتساب خواهد شد. در صورتیکه مجازات مورد حکم، شلا ق
تعزیری یا جزای نقدی باشد، هر روز بازداشت یک ضربه شلاق یا صد هزار ریال محاسبه میشود. چنانچه
مجازات متعدد باشد بهترتیب نسبت به حبس، شلاق و جزای نقدی احتساب میشود.
تبصره_ مبلغ مذکور در این ماده وسایر مبالغ مندرج در این قانون و قوانین دیگر از جمله مجازا ت
نقدی، به تناسب نرخ تورم اعلام شده بهوسیله بانک مرکزی هر سه سال یک بار به پیشنهاد وزیر دادگستری
و تصویب هیأت دولت تعدیل و در خصوص احکامیکه بعد از آن صادر میشود لازمالاجراء خواهد بود.
ماده ٢٨ _ هرگاه بازداشت بدل از جزای نقدی توأم با مجازات حبس باشد بازداش ت بدل از جزا ی
نقدی از تاریخ اتمام حبس شروع میشود و از حداکثر مدت حبس مقرر در قانون برای آن جرم بیش  ت ر
نخواهد بود و در هر حال مدت بازداشت بدل از جزای نقدی نباید از سه سال تجاوز کند.
 
٩
ماده ٢٩ _ منع از اشتغال به شغل، کسب، حرفه یا کار معین مستلزم لغو جواز کار یا پروانه کسب، حرفه
یا کار و به شرطی است که جرم به سبب اشتغال به شغل، کسب، حرفه یا کار ارتکاب یافته یا وقوع آن را
تسهیل کرده باشد.
ماده ٣٠ _ منع از رانندگی و تصدی وسیله نقلیه موتوری مستلزم ابطال گواهینامه و م م ن و عیت از
درخواست مجدد است.
ماده ٣١ _ منع از اصدار چک مستلزم ابطال برگههای سفید دسته چک و انسداد حساب جار ی و
ممنوعیت از درخواست مجدد افتتاح حساب جاری است.
ماده ٣٢ _ منع از حمل اسلحه مجاز مستلزم ابطال پروانه حمل و توقیف سلاح خواهد بود.
ماده ٣٣ _ منع از خروج اتباع ایران از کشور مستلزم ابطال گذرنامه و ممنوعیت از درخواست مج د د
است.
ماده ٣4 _ اخراج موقت یا دائم بیگانگان محکوم به مجازات از کشور پس از اجرای مجازات و با حکم
دادگاه انجام میشود.
ماده ٣5 _ انتشار حکم محکومیت قطعی درجرائم موجب حد محاربه و افساد ف یالارض، یا تعزیر ت ا
درجه چهار و نیز کلاهبرداری بیش از یک میلیارد ( ١.٠٠٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال در صورتی که موجب اخلال د ر
نظم یا امنیت نباشد، در یکی از روزنامههای محلی در یک نوبت انجام میشود.
تبصره _ حکم محکومیت قطعی در جرائم زیر که میزان جرم ارتکابی، یک میلی ا ر د
١.٠٠٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال یا بیش از آن باشد، الزامی است و در رسانة ملی یا یکی از روزنامههای کثیرالانتشار )
ملی منتشر میشود:
١ _رشاء و ارتشاء
٢ _اختلاس
٣ _اعمال نفوذ برخلاف حق و مقررات قانونی در صورت تحصیل مال توسط مجرم یا دیگری
4 _مداخله وزراء و نمایندگان مجلس و کارمندان دولت در معاملات دولتی و کشوری
5 _تبانی در معاملات خارجی
6 _أخذ پورسانت در معاملات خارجی
٧ _تعدیات مأمورین دولتی نسبت به دولت
٨ _جرائم گمرکی
٩ _قاچاق کالا
١٠ _جرائم مالیاتی
١١ _پولشویی
١٢ _اخلال در نظام اقتصادی کشور
١٣ _ تصرف غیرقانونی در اموال عمومی یا دولتی
١٠
فصل چهارم _ تخفیف مجازات و معافیت از آن
ماده ٣6 _ در صورت وجود یک یا چند جهت از جهات تخفیف دادگاه میتواند مجازات تعزیری ر ا
بهشرح ذیل تقلیل داده یا تبدیل کند:
١ حبس به میزان یک یا دو درجه،
٢ مصادره اموال به جزای نقدی درجه یک تا چهار،
٣ انفصال دائم به انفصال موقت به میزان پنج تا پانزده سال،
4 سایر مجازاتهای تعزیری به میزان یک یا دو درجه از همان نوع یا انواع دیگر.
ماده ٣٧ _ جهات تخفیف عبارتند از:
١ گذشت شاکی یا مدعی خصوصی،
٢ همکاری مؤثر متهم در شناسایی شرکاء یا معاونان، تحصیل ادله یا کشف اموال و اشیاء تحصیلشده
از جرم یا به کار رفته برای ارتکاب آن،
٣ اوضاع و احوال خاص مؤثر در ارتکاب جرم، از قبیل رفتار یا گفتار تحریکآمیز بزهدیده یا وجو د
انگیزه شرافتمندانه در ارتکاب جرم،
4 اعلام متهم قبل از تعقیب یا اقرار مؤثر وی در حین تحقیق و رسیدگی،
5 ندامت، حسن سابقه و یا وضع خاص متهم از قبیل کهولت یا بیماری،
6 کوشش متهم بهمنظور تخفیف آثار جرم یا اقدام وی در جهت جبران زیان ناشی از آن،
٧ خفیف بودن زیان وارد شده به بزهدیده یا نتایج زیانبار جرم،
٨ مداخله ضعیف شریک یا معاون در وقوع جرم.
تبصره ١ دادگاه مکلف است جهات تخفیف مجازات را در حکم خود قید کند.
تبصره ٢ هرگاه نظیر جهات مندرج در این ماده در مواد خاصی پیشبینی شده باشد، دادگاه نمیتواند به
موجب همان جهات مجازات را دوباره تخفیف دهد.
ماده ٣٨ _ در جرائم تعزیری درجه هفت و هشت، در صورت احراز جهات تخفیف چنانچه دادگاه پس
از احراز مجرمیت تشخیص دهد که با عدم اجراء مجازات نیز مرتکب، اصلاح می شود در صورت فقدا ن
سابقه کیفری مؤثر و گذشت شاکی و جبران ضرر و زیان یا برقراری ترتیبات جبران آن، میتواند حکم ب ه
معافیت از کیفر صادر کند.
فصل پنجم _ تعویق صدور حکم
ماده ٣٩ _ در جرائم موجب تعزیر درجه شش تا هشت دادگاه میتواند پس از احراز مجرمیت متهم ب ا
ملاحظه وضعیت فردی، خانوادگی و اجتماعی و سوابق و اوضاع و احوالی که موجب ارتکاب جرم گردیده
 
١١
در صورت وجود شرایط زیر صدور حکم را به مدت شش ماه تا دو سال به تعویق اندازد:
١ وجود جهات تخفیف،
٢ پیشبینی اصلاح مرتکب،
٣ جبران ضرر و زیان یا برقراری ترتیبات جبران،
4 فقدان سابقه کیفری مؤثر.
تبصره_ محکومیت مؤثر، محکومیتی است که محکوم را پس از اجراء حکم، بر اساس ماد ه ( ٢5 ) این
قانون تبعًا از حقوق اجتماعی محروم میکند.
ماده 4٠ _ تعویق ممکن است ساده یا مراقبتی باشد.
در تعویق ساده مرتکب کتبًا متعهد میگردد، در مدت تعیین شده بهوسیله دادگاه، مرتکب جرم نشود و ا ز
نحوه رفتار وی پیشبینی شود که در آینده نیز مرتکب جرم نخواهد شد.
در تعویق مراقبتی علاوه بر شرایط تعویق ساده مرتکب متعهد می گردد دستورات و تدابیر م قرر شد ه
بهوسیله دادگاه را در مدت تعویق رعایت کند یا به موقع اجراء گذارد.
تبصره ١ دادگاه نمیتواند قرار تعویق صدور حکم را بهصورت غیابی صادر کند.
تبصره ٢ چنانچه متهم در بازداشت باشد، دادگاه پس از صدور قرار تعویق صدور حکم،بلافاص  ل ه
دستور آزادی وی را صادر مینماید. دادگاه میتواند در این مورد تأمین مناسب اخذ نمای د . در هر صور ت
اخذ تأمین نباید به بازداشت مرتکب منتهی گردد.
ماده 4١ _ تعویق مراقبتی همراه با تدابیر زیر است:
١ حضور به موقع در زمان و مکانی که مقام قضائی یا مددکار اجتماعی ناظر تعیین میکند،
٢ ارائه اطلاعات و اسناد و مدارکی که نظارت بر اجراء تعهدات محکوم را برای مددکار اجتما ع ی
تسهیل میکند،
٣ اعلام هرگونه تغییر شغل، اقامتگاه یا جابهجایی در مدت کمتر از پانزده روز و ارائه گزارشی از آ ن
به مددکار اجتماعی،
4 کسب اجازه از مقام قضائی به منظور مسافرت به خارج از کشور.
تبصره_ تدابیر یاد شده میتواند از سوی دادگاه همراه با برخی تدابیر معاضدتی، از قبیل معرفی مرتکب
به نهادهای حمایتی باشد.
ماده 4٢ _ در تعویق مراقبتی دادگاه صادرکننده قرار میتواند مرتکب را با توجه به جرم ارتکاب ی و
خصوصیات مرتکب و شرایط زندگی او بهنحوی که در زندگی محکوم یا خانوا د ه اش اختلال اساسی و
عمده ایجاد نکند به اجراء یک یا چند مورد از دستورات زیر در مدت تعویق، ملزم نماید:
١ حرفهآموزی یا اشتغال به حرفهای خاص،
٢ اقامت یا عدم اقامت در مکان معین،
٣ درمان بیماری یا ترک اعتیاد،
 
١٢
4 پرداخت نفقه افراد واجبالنفقه،
5 خودداری از تصدی کلیه یا برخی از وسایل نقلیه موتوری،
6 خودداری از فعالیت حرفهای مرتبط با جرم ارتکابی یا استفاده از وسایل مؤثر در آن،
٧ خودداری از ارتباط و معاشرت با شرکاء یا معاونین جرم یا دیگر اشخاص از قبیل ب  ز ه دیده ب ه
تشخیص دادگاه،
٨ گذراندن دوره یا دورههای خاص آموزش و یادگیری مهارتهای اساسی زندگی یا شرک ت د ر
دورههای تربیتی، اخلاقی، مذهبی، تحصیلی یا ورزشی.
ماده 4٣ _ در مدت تعویق، در صورت ارتکاب جرم موجب حد، قصاص، دیه یا تعزیر تا درجه هفت ،
دادگاه نسبت به لغو قرار تعویق اقدام و حکم محکومیت صادر خواهد کرد. همچنین در صورت عدم اجراء
دستورات دادگاه قاضی میتواند برای یک بار تا نصف مدت مقرر در قرار، به مدت تعویق افزوده یا نسب ت
به صدور حکم محکومیت اقدام کند.
تبصره_ در صورت الغاء قرار تعویق و صدور حکم محکومیت، صدور قرار تعلیق اجراء مجازات جائز
نیست.
ماده 44 _ پس از گذشت مدت تعویق با توجه به میزان پایبندی مرتکب به اجراء دستورات دادگ ا ه ،
گزارشهای مددکار اجتماعی و نیز ملاحظه وضعیت مرتکب، دادگاه حسب مورد نسبت به تعیین کیفر ی  ا
صدور حکم معافیت از کیفر اقدام میکند.
فصل ششم _ تعلیق اجراء مجازات
ماده 45 _ در جرائم تعزیری درجه شش تا هشت دادگاه میتواند در صورت وجود شرایط مقرر برا ی
تعویق صدور حکم، اجراء تمام یا قسمتی از مجازات را از یک تا پنج سال معلق نمای د. دادستان یا قاض ی
اجراء احکام کیفری نیز پس از اجراء یکسوم مجازات میتواند از دادگاه صادرکننده حکم قطع ی ، تقاضای
تعلیق نماید. همچنین محکوم میتواند پس از تحمل یک سوم مجازات، در صورت دارا بودن شرایط قانونی،
از طریق دادستان یا قاضی اجراء احکام کیفری تقاضای تعلیق نماید.
ماده 46 _ صدور حکم و اجراء مجازات در مورد جرائم زیر و شروع به آنها قابل تعویق و تعلیق نیست:
١ جرائم علیه امنیت داخلی و خارجی، خرابکاری در تأسیسات آب، برق، گاز، نفت و مخابرات،
٢ جرائم سازمانیافته، سرقت مسلحانه یا مقرون به آزار، آدمربایی و اسیدپاشی،
٣ قدرتنمایی و ایجاد مزاحمت با چاقو یا هر نوع اسلحة دیگر، جرائم علیه عفت عمومی، تشکیل یا
اداره کردن مراکز فساد و فحشاء،
4 قاچاق عمدة مواد مخدر یا روانگردان، مشروبات الکلی و سلاح و مهمات و قاچاق انسان،
5 تعزیر بدل از قصاص نفس، معاونت در قتل عمدی و محاربه و افساد فیالارض،
6 جرائم اقتصادی مشروط بر اینکه میزان موضوع جرم بیش از یکصد میلیو ن ( ١٠٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال
 
١٣
باشد.
ماده 4٧ _ تعلیق مجازات با رعایت مقررات مندرج در تعویق صدور حکم، ممکن است بهطور ساده یا
مراقبتی باشد.
ماده 4٨ _ قرار تعلیق اجراء مجازات بهوسیله دادگاه ضمن حکم محکومیتیا پس از صدور آن صاد ر
میگردد. کسی که اجراء حکم مجازات وی بهطورکلی معلق شده، اگر در بازداشت باشد فورًا آزاد میگردد.
ماده 4٩ _ چنانچه محکومیکه مجازات او معلق شده در مدت تعلیق بدون عذر موجه از دستور ی  ا
دستورهای دادگاه تبعیت نکند، دادگاه صادرکننده حکم میتواند به درخواست دادستان یا قاضی اج ر ا ء
مجازاتها، برای بار اول یک تا دو سال به مدت تعلیق اضافه کرده یا قرار تعلیق را لغو نماید. تخلف از دستور
دادگاه برای بار دوم، موجب الغاء قرار تعلیق و اجراء مجازات خواهد بود.
ماده 5٠ _ تعلیق اجراء مجازات محکوم، نسبت به حق مدعی خصوصی تأثیری ندارد و حکم پرداخت
خسارت یا دیه در این موارد اجراء خواهد شد.
ماده 5١ _ هرگاه محکوم از تاریخ صدور قرار تا پایان مدت تعلیق مرتکب جرم عمدی موجب حد ،
قصاص، دیه یا تعزیر تا درجه هفت نشود، محکومیت تعلیقی بیاثر خواهد شد.
ماده 5٢ _ در صورتیکه قسمتی از مجازات یا یکی از مجازاتهای مورد حکم معلق شده باشد، مدت تعلیق
از زمان خاتمه اجراء مجازاتغیر معلق احتساب خواهد شد.
تبصره_ در مواردی که به موجب قوانین اداری و استخدامی، محکومیت کیفری موجب انفصال اس ت
در صورت تعلیق، محکومیتمعلق، موجب انفصال نخواهد بود، مگر آنکه در قانون تصریح یا قرار تعلی ق
لغو شده باشد.
ماده 5٣ _ هرگاه محکوم از تاریخ صدور قرا ر تا پایان مدت تعلیق، مرتکب یکی از جر ا ئ م عمدی
موجب حد، قصاص، دیه یا تعزیر تا درجه هفت شود، پس از قطعیت حکم اخیر، دادگاه قرار تعلیق را لغو و
دستور اجراء حکم معلق را نیز صادر و مراتب را به دادگاه صادر کننده قرار تعلیق اعلام م یکند . دادگاه ب ه
هنگام صدور قرار تعلیق صریحًا به محکوم اعلام میکند که اگر در مدت تعلیق مرتکب یکی از جرائم فو ق
شود، افزون بر مجازات جرم اخیر، مجازات معلق نیز درباره او اجراء میشود.
ماده 54 _ هرگاه پس از صدور قرار تعلیق، دادگاه احراز نماید که محکوم دارای سابقة محکومی  ت
کیفری مؤثر یا محکومیتهای قطعی دیگری بوده که در میان آنها محکومیت تعلیقی وجود داشته و ب د و ن
توجه به آن اجراء مجازات معلق شده است، قرار تعلیق را لغو خواهد کرد. دادستان یا قاضی اجراء احکا م
کیفری نیز موظف است در صورت اطلاع از موارد فوق لغو تعلیق مجازات را از دادگ ا ه د ر خواست
نماید.حکم این ماده در مورد تعویق صدور حکم نیز جاری است.
فصل هفتم _ نظام نیمه آزادی
 
١4
ماده 55 _ نظام نیمه آزادی، شیوهای است که بر اساس آن محکوم میتواند در زمان اجراء حکم حبس،
فعالیتهای حرفهای، آموزشی، حرفهآموزی، درمانی و نظایر اینها را در خارج از زندان انجام دهد. اجراء این
فعالیتها زیر نظر مراکز نیمهآزادی است که در سازمان زندانها و اقدامات تأمینی و تربیتی تأسیس میشود.
ماده 56 _ در حبس های تعزیری درجه پنج تا هفت دادگاه صادر کننده حکم قطعی میتواند مشروط به
گذشت شاکی و سپردن تأمین مناسب و تعهد به انجام یک فعالیت شغلی، حرفهای، آموزشی، حرف هآموزی،
مشارکت در تداوم زندگی خانوادگی یا درمان اعتیاد یا بیماری که در فرآیند اصلاح یا جبران خسارت وار د
بر بزهدیده مؤثر است، محکوم را با رضایت وی، تحت نظام نیمه آزادی قرار دهد. همچنین محکوم میتواند
در طول دوره تحمل مجازات در صورت دارا بودن شرایط قانونی، صدور حکم نیمه آزادی را تقاضا نماید و
دادگاه موظف به رسیدگی خواهد بود.
فصل هشتم _ نظام آزادی مشروط
ماده 5٧ _ در مورد محکومیت به حبستعزیری، دادگاه صادر کننده حکم میتواند در مورد محکومان به
حبس بیش از دهسال پس از تحمل نصف و در سایر موارد پس از تحمل یک سوم مدت مجازات به پیشنهاد
دادستان یا قاضی اجراء احکام کیفری با رعایت شرایط زیر حکم به آزادی مشروط صادرکند:
١ محکوم در مدت اجراء مجازات مستمرًا از خود حسن اخلاق و رفتار نشان داده باشد،
٢ حالات و رفتار محکوم نشان دهد که پس از آزادی دیگر مرتکب جرم نخواهد شد،
٣ به تشخیص دادگاه تا آنجا که استطاعت دارد ضرر و زیان مورد حکم یا مورد موافقت م د ع ی
خصوصی را بپردازد یا قراری برای پرداخت آن ترتیب دهد.
4 محکوم سابقًا از آزادی مشروط استفاده نکرده باشد.
انقضاء مواعد فوق و همچنین مراتب مذکور در بندهای( ١) و( ٢) این ماده پس از گزارش رئی س زندان
محل به تأیید قاضی اجراء احکام کیفری خواهد رسید. قاضی اجراء احکام کیفری موظف است مواعد مقرر
و وضعیت زندانی را در خصوص تحقق شرایط مذکور بررسی و در صورت احراز آن پیشنهاد آ ز ا د ی
مشروط را تقدیم دادگاه نماید.
ماده 5٨ _ مدت آزادی مشروط شامل بقیه مدت مجازات خواهد بود، لکن دادگاه میتواند مدت آن ر ا
تغییر دهد و در هر حال نمیتواند کمتر از یکسال و بیشتر از پنج سال باشد جز در مواردی که بقیه مد ت
کمتر از یک سال باشد که در این صورت مدت آزادی مشروط معادل بقیه مدت حبسخواهد بود.
ماده 5٩ _ دادگاه میتواند با توجه به اوضاع و احوال وقوع جرم و خصوصیات روانی و شخصیت محکوم ،
او را در مدت آزادی مشروط، به اجراء دستور یا دستورهای مندرج در تعویق صدور حکم، ملزم کن  د . دادگاه
دستور یا دستورهای مذکور و آثار عدم تبعیت از آنها و نیز آثار ارتکاب جرم جدید را در حکم خود قید و ب  ه
محکوم تفهیم میکند.
ماده 6٠ _ هرگاه محکوم در مدت آزادی مشروط بدون عذر موجه از دستور یا دستورهای داد گ  ا ه
 
١5
تبعیت نکند برای بار اول یک تا دو سال به مدت آزادی مشروط افزوده م  ی شو د. در صورت تکرار ی ا
ارتکاب یکی از جرائم عمدی موجب حد، قصاص، دیه یا تعزیر تا درجه هف ت، علاوه بر مجازات جر م
جدید، بقیه مدت محکومیت نیز به اجراء درمیآید، در غیر این صورت آزادی او قطعی میشود.
ماده 6١ _ در جرائم تعزیری تا درجه پنج، دادگاه میتواند در صورت وجود شرایط مقرر د ر تعویق
مراقبتی محکوم به حبس را بارضایت وی در محدوده مکانی مشخص تحت نظارت سامانههای
(سیستمهای) الکترونیکی قرار دهد.
تبصره_ دادگاه در صورت لزوم میتواند محکوم را تابع تدابیر نظارتی یا دستورات ذکر شده در تعویق
مراقبتی قرار دهد.
ماده 6٢ _ آئین نامة اجرائی مواد مربوط به نظام نیمه آزادی وآزادی مشروط ظرف شش ماه از تاری خ
تصویب این قانون بهوسیله سازمان زندانها و اقدامات تأمینی و تربیتی تهیه و به تصویب رئیس قوه قضائی ه
میرسد.
فصل نهم _ مجازاتهای جایگزین حبس
ماده 6٣ _ مجازاتهای جایگزین حبس عبارتاست از دوره مراقبت، خدمات عم  و میرایگا ن، جزای
نقدی، جزای نقدی روزانه و محرومیت از حقوق اجتماعی که با ملاحظه نوع جرم و کیفیت ارتکاب آن، آثار
ناشی از جرم، سن، مهارت، وضعیت، شخصیت و سابقه مجرم، وضعیت بزهدیده و سایر اوضاع و احوال در
صورت گذشت شاکی و وجود جهات تخفیف تعیین و اجراء میشود.
تبصره_ دادگاه در ضمن حکم به سنخیت و تناسب مجازات مورد حکم با شرایط و کیفیات مقرر د ر
این ماده تصریح خواهد کرد. دادگاه نمیتواند به بیش از دو مورد از مجازاتهای جایگزین حکم دهد.
ماده 64 _ مرتکبین جرائم عمدی که حداکثر مجازات قانونی آنها سه ماه حبس است بهجای حبس ب ه
مجازات جایگزین حبس محکوم میگردند.
ماده 65 _ مرتکبین جرائم عمدی که حداکثر مجازات قانونی آنها نود و یک روز تا شش ماه حب س
است بهجای حبس به مجازات جایگزین حبس محکوم میگردند مگر اینکه به دلیل ارتکاب جرم عمدی به
شرح زیر دارای سابقة محکومیت کیفری باشند و از اجراء آن پنج سال نگذشته باشد:
١ دارای بیش از یک فقره سابقه محکومیت قطعی به حبس تا شش ماه یا جزای نقدی تا ده میلی و ن
١٠.٠٠٠.٠٠٠ ) ریال یا شلاق تعزیری باشد؛ یا )
٢ دارای یک فقره سابقه محکومیت قطعی به حبس بیش از شش ماه یا حد یا قصاص ی  ا پرداخت
بیش از یکپنجم دیه باشد.
ماده 66 _ دادگاه میتواند مرتکبین جرائم عمدی را که حداکثر مجازات قانونی آنها بیش از شش ماه تا
یکسال حبس است به مجازات جایگزین حبس محکوم کند، مگر این که شرایط ماده قبل موجود باشد ک ه
در این صورت اعمال مجازاتهای جایگزین حبس ممنوع است.
١6
ماده 6٧ _ مرتکبین جرائم غیرعمدی به مجازات جایگزین حبس محکوم میگردند. مگر اینکه مجازات
قانونی جرم ارتکابی بیش از دو سال حبس باشد که در این صورت حکم به مجازات جایگزین حب س
اختیاری است.
ماده 6٨ _ مرتکبین جرائمیکه نوع یا میزان تعزیر آنها در قوانین موضوعه تعیین نشده به مجاز ا ت
جایگزین حبس محکوم میگردند.
ماده 6٩ _ دادگاه ضمن تعیین مجازات جایگزین، مدت مجازات حبس را نیز تعیین خواهد کرد ت  ا
درصورت تعذر اجراء مجازات جایگزین، تخلف از دستورات یا عجز از پرداخت جزای نقد ی ، مجازات
حبس اجراء شود.
ماده ٧٠ _ اعمال مجازاتهای جایگزین حبس در مورد جرائم علیه امنیت داخلی یا خارجی کشور ممنوع
است.
ماده ٧١ _ تعدد جرائم عمدی که مجازات قانونی حداقل یکی از آنها بیش از شش ماه حبس باشد مانع
از صدور حکم به مجازات جایگزین حبس است.
ماده ٧٢ _ در جرائم عمدی که مجازات قانونی آنها بیش از یکسال حبس است در صورت تخفی ف
مجازات به کمتر از یکسال دادگاه نمیتواند حکم به مجازات جایگزین حبس صادر نماید.
ماده ٧٣ _ مقررات این فصل در مورد احکام قطعی که پیش از لازمالاجراء شدن این قانون صادرشد ه
است اجراء نخواهد شد.
ماده ٧4 _ همراه بودن سایر مجازاتها با مجازات حبس مانع از صدور حکم به مجازات جایگزین ح بس
نخواهد بود. در این صورت دادگاه میتواند به مجازاتهای مذکور همزمان با مجازاتجایگزین حبس حک م
دهد.
ماده ٧5 _ ملاک تعیین صلاحیت دادگاه و تجدیدنظرخواهی از حکم محکومیت به مجازات جایگزی ن
حبس، مجازات قانونی جرم ارتکابی است.
ماده ٧6 _ قاضی اجراء احکام مجازاتهای جایگزین حبس که به تعداد لازم مددکار اجتماعی و مأم و ر
مراقبت در اختیار خواهد داشت میتواند با توجه به وضعیت محکوم و شرایط و آثار اجراء حکم، تشدی د ،
تخفیف، تبدیل یا توقف موقت مجازات مورد حکم را به دادگاه صادرکننده رأی پیشنهاد کند.
ماده ٧٧ _ محکوم در طول دوره محکومیت باید تغییراتی نظیر تغییر شغل و محل اقامت را که مانع ی ا
مخل اجراء حکم باشد به قاضی اجراء مجازات جایگزین حبس اطلاع دهد.
ماده ٧٨ _ انواع خدمات عمومیو دستگاهها و مؤسسات دولتی و عم و میپذیرنده محکومان و نحو ه
همکاری آنان با قاضی اجراء احکام و محکوم، به موجب آئیننامهای که ظرف مدت سه ماه به وس ی ل ة
وزارتخانههای کشور و دادگستری تهیه و با تأیید رئیس قوة قضائیه به تصویب هیأت دولت میرسد، تعیی ن
خواهد شد. مقررات این فصل پس از تصویب آئیننامه موضوع این ماده لازمالاجراء خواهد شد.
 
١٧
ماده ٧٩ _ چنانچه رعایت مفاد حکم دادگاه از سوی محکوم حاکی از اصلاح رفتار وی باشد دادگ  ا ه
میتواند به پیشنهاد قاضی اجراء حکم برای یک بار بقیه مدت مجازات را تا نصف آن تقلیل دهد.
ماده ٨٠ _ چنانچه محکوم از اجراء مفاد حکم یا دستورهای دادگاه تخلف نماید، به پیشنهاد قاض  ی
اجراء احکام و رأی دادگاه برای بار نخست یک چهارم تا یک دوم به مجازات مورد حکم افزوده م یشود و
در صورت تکرار، مجازات حبس اجراء میگردد.
تبصره_ دادگاه در متن حکم آثار تب عیت و تخلف از مفاد حکم را صریحاً قید و به محکوم تف ه  ی م
میکند. قاضی اجراء احکام نیز در ضمن اجراء با رعایت مفاد حکم دادگاه و مقررات مربوط، نحوه نظارت و
مراقبت بر محکوم را مشخص مینماید.
ماده ٨١ _ چنانچه اجراء تمام یا بخشی از مجازاتهای جایگزین حبس با مانعی مواجه گردد، مجازا ت
مورد حکم یا بخش اجراء نشده بعد از رفع مانع اجراء میگردد. چنانچه مانع مذکور به واسطه رفتار عمدی
محکوم و برای متوقف کردن مجازات ایجاد شده باشد مجازات اصلی اجراء خواهد شد.
ماده ٨٢ _ دوره مراقبت دورهای است که طی آن محکوم، به حکم دادگاه و تحت نظارت قاض ی اجراء
احکام به انجام یک یا چند مورد از دستورات مندرج در تعویق مراقبتی به شرح ذیل محکوم میگردد:
١ در جرائمیکه مجازات قانونی آنها حداکثر سه ماه حبس است، تا شش ماه،
٢ در جرائمیکه مجازات قانونی آنها نود و یک روز تا شش ماه حبس است و جرائمیکه نوع و میزان تعزیر
آنها در قوانین موضوعه تعیین نشده است، شش ماه تا یک سال،
٣ در جرائمیکه مجازات قانونی آنها بیش از شش ماه تا یک سال است، یک تا دو سال.
4 در جرائم غیرعمدی که مجازات قانونی آنها بیش از یک سال است، دو تا چهار سال.
ماده ٨٣ _ خدمات عمومیرایگان، خدماتی است که با رضایت محکوم برای مدت معین به شرح ذی ل
مورد حکم واقع و تحت نظارت قاضی اجراء احکام اجراء میگردد:
١ جرائم موضوع بند ( ١) ماده ( ٨٢ ) تا دویست و هفتاد ساعت،
٢ جرائم موضوع بند ( ٢) ماده ( ٨٢ ) دویست و هفتاد تا پانصد و چهل ساعت،
٣ جرائم موضوع بند ( ٣) ماده ( ٨٢ ) پانصد و چهل تا هزار و هشتاد ساعت.
4 جرائم موضوع بند ( 4) ماده ( ٨٢ ) هزار و هشتاد تا دو هزار و صد و شصت ساعت.
تبصره ١ ساعات ارائه خدمت عمومیبرای افراد شاغل بیش از چهار ساعت و برای افراد غیرشاغ ل
بیش از هشت ساعت در روز نخواهد بود. در هر حال ساعات ارائه خدمت در روز نباید مانع امرار معا ش
متعارف محکوم باشد.
تبصره ٢ حکم به ارائه خدمت عمومیمشروط به رعایت همه ضوابط و مقررات قانونی مربوط به آ ن
خدمت از جمله شرایط کار زنان و نوجوانان، محافظتهای فنی و بهداشتی و ضوابط خاص کارهای سخت و
زیانآور خواهد بود.
 
١٨
تبصره ٣ دادگاه نمیتواند به بیش از یک خدمت عمومیمقرر در آئیننامه موضوع این فصل حکم دهد.
در هر حال در صورت عدم رضایت محکوم به انجام خدمات عمومی، مجازات اصلی مورد حکم واق  ع
خواهد شد.
تبصره 4 قاضی اجراء احکام میتواند بنا به وضع جسمانی و نیاز به خدمات پزشکی یا معذوریتها ی
خانوادگی و مانند آنها، انجام خدمات عمومیرا به طور موقت و حداکثر تا سه ماه در طول دوره، تعلیق کرده
یا تبدیل آن را به مجازات جایگزین دیگر به دادگاه صادرکننده حکم پیشنهاد دهد.
ماده ٨4 _ جزای نقدی روزانه عبارت است از یک هشتم تا یک چهارم درآمد روزانه محکوم که بهشرح
زیر مورد حکم واقع و با نظارت اجراء احکام وصول میشود:
١ جرائم موضوع بند ( ١) ماده ( ٨٢ ) تا یکصد و هشتاد روز،
٢ جرائم موضوع بند ( ٢) ماده ( ٨٢ ) یکصد وهشتاد تا سیصد و شصت روز.
٣ جرائم موضوع بند ( ٣) ماده ( ٨٢ ) سیصد وشصت تا هفتصد و بیست روز.
4 جرائم موضوع بند ( 4) ماده ( ٨٢ ) هفتصد و بیست تا هزار و چهارصد و چهل روز.
تبصره_ محکوم موظف است در پایان هر ماه ظرف مدت ده روز مجموع جزای نقدی روزانه آن ماه را
پرداخت نماید.
ماده ٨5 _ میزان جزای نقدی جایگزین حبس به شرح زیر خواهد بود:
١ جرائم موضوع بند ( ١) ماده ( ٨٢ ) تا نه میلیون ( ٩.٠٠٠.٠٠٠ )ریال
٢ جرائم موضوع بند ( ٢) ماده( ٨٢ ) ازنه میلیون( ٩.٠٠٠.٠٠٠ )ریال تا هجده میلیون( ١٨.٠٠٠.٠٠٠ )ریال
٣ جرائمموضوعبند ( ٣) ماده ( ٨٢ ) ازهجدهمیلیون( ١٨.٠٠٠.٠٠٠ )ریالتاسی وششمیلیون( ٣6.٠٠٠.٠٠٠ )ریال.
4 جرائم موضوع بند ( 4) ماده ( ٨٢ ) از سی و شش میلیون( ٣6.٠٠٠.٠٠٠ )ریا ل تا هفتاد و دو میلیو ن
٧٢.٠٠٠.٠٠٠ )ریال. )
ماده ٨6 _ دادگاه میتواند ضمن حکم به مجازات جایگزین حبس، با توجه به جرم ارتکابی و وضعیت
محکوم، وی را به یک یا چند مورد از مجازاتهای تبعی و یا تکمیلی نیز محکوم نماید. در این صورت مدت
مجازات مذکور نباید بیش از دو سال باشد.
فصل دهم _ مجازاتها و اقدامات تأمینی و تربیتی اطفال و نوجوانان
ماده ٨٧ _ درباره اطفال و نوجوانانی که مرتکب جرائم تعزیری شدهاند و سن آنها در زمان ارتکاب، نه
تا پانزدهسال تمام شمسی است حسب مورد، دادگاه یکی از تصمیمات زیر را اتخاذ میکند:
الف) تسلیم به والدین یا به اولیاء و یا سرپرست قانونی با اخذ تعهد به تأدیب و تربیت و مواظبت د ر
حسن اخلاق طفل یا نوجوان. در این صورت هرگاه دادگاه مصلحت بداند م  ی تواند برحسب مورد ا ز
 
١٩
اشخاص مذکور تعهد به انجام اموری از قبیل موارد ذیل و اعلام نتیجه به دادگاه در مهلت مقرر را ا خ  ذ
نماید:
١ معرفی طفل یا نوجوان به مددکار اجتماعی یا روانشناس و دیگر متخصصان و همکاری با آنان.
٢ فرستادن طفل یا نوجوان به یک مؤسسه آموزشی و فرهنگی به منظور تحصیل یا حرفه آموزی.
٣ اقدام لازم جهت درمان یا ترک اعتیاد طفل یا نوجوان تحت نظر پزشک.
4 جلوگیری از معاشرت طفل یا نوجوان با اشخاصی که دادگاه ارتباط با آنها را برای طفل یا نوجوا ن
مضر تشخیص میدهد.
5 جلوگیری از رفت و آمد طفل یا نوجوان به محلهای معین.
ب) تسلیم به اشخاص حقیقی یا حقوقی دیگری که دادگاه به مصلحت طفل یا نوجوان بداند با الزام به
انجام دستورهای مذکور دربند فوق در صورت عدم صلاحیت والدین، اولیاء یا سرپرست قانونی طفل ی  ا
نوجوان و یا عدم دسترسی به آنها، با رعایت مقررات ماده ( ١١٧٣ ) قانون مدنی.
تبصره_ تسلیم طفل به اشخاص واجد صلاحیت منوط به قبول آنان است.
ج) نصیحت به وسیله قاضی دادگاه.
د) اخطار و تذکر و یا اخذ تعهد کتبی به عدم تکرار جرم.
ه) نگهداری در کانون اصلاح و تربیت از سه ماه تا یک سال در مورد جرائم تعزیری درجه یک تا پنج.
تبصره ١ تصمیمات مذکور در بندهای (د) و (ه) فوق صرفاً در خصوص اطفال و نوجوانان دوازده ت ا
پانزده سال قابل اجراء خواهد بود. همچنین اعمال مقررات بند (ه) فوق در مورد اطفال و نوجوانانی ک  ه
جرائم موجب تعزیر درجه یک تا پنج مرتکب شدهاند الزامیاست.
تبصره ٢ هرگاه نابالغ مرتکب یکی از جرائم موجب حد یا قصاص گردد در صورتی که از دوازده ت  ا
پانزده سال قمری داشته باشد به یکی از اقدامات مقرر در بندهای (د) ویا (ه) فوق محکوم شده و در غیراین
صورت یکی از اقدامات مقرر در بندهای (الف)، تا (ج) این ماده در مورد آنها اتخاذ خواهد شد.
تبصره ٣ در مورد تصمیمات مورد اشاره در بندهای (الف) و(ب) این ماده، دادگاه اطفال و نوجوانا ن
میتواند با توجه به تحقیقات به عمل آمده و همچنین گزارشهای مددکاران اجتماعی از وضع طف ل ی  ا
نوجوان و رفتار او، در تصمیم خود هر چند بار که مصلحت طفل یا نوجوان اقتضاء کند تجدید نظر نماید.
ماده ٨٨ _ درباره نوجوانانی که مرتکب جرم تعزیری شدهاند و سن آنها در زمان ارتکاب، بین پانزد هتا
هجده سال تمام شمسی است مجازاتهای زیر اجراء میشود.
١ نگهداری در کانون اصلاح و تربیت از دو تا پنج سال درمورد جرائمیکه مجازات قانونی آنها تعزیر
درجه یک تا سه است.
٢ نگهداری در کانون اصلاح و تربیت از یک تا سه سال درمورد جرائمیکه مجازات قانونی آنها تعزیر
درجه چهار است.
 
٢٠
٣ نگهداری در کانون اصلاح و تربیت از سه ماه تا یک سال یا پرداخت جزای نق د ی ا ز ده
١٠.٠٠٠.٠٠٠ ) ریال تا چهل میلیون ( 4٠.٠٠٠.٠٠٠ ) ریال یا انجام یکصد و هشتاد تا هفتصد و بیست ساعت )
خدمات عمومیرایگان در مورد جرائمیکه مجازات قانونی آنها تعزیر درجه پنج است.
4 پرداخت جزای نقدی از یک میلیون ( ١.٠٠٠.٠٠٠ ) ریال تا ده میلیون ( ١٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال یا انجا م
شصت تا یکصد و هشتاد ساعت خدمات عمومیرایگان در مورد جرائمی که مجازات قانونی آنها تعزی ر
درجة شش است.
5 پرداخت جزای نقدی تا یک میلیون ( ١.٠٠٠.٠٠٠ )ریال در مورد جرائمی که مجازات قانونی آنه  ا
تعزیر درجة هفت و هشت است.
تبصره ١ ساعات ارائه خدمات عمومیبیش از چهار ساعت در روز نخواهدبود.
تبصره ٢ دادگاه میتواند با توجه به وضع متهم و جرم ارتکابی، به جای صدور حکم به مجاز ا ت
نگهداری یا جزای نقدی موضوع بندهای ( ١) تا ( ٣) این ماده، به اقامت در منزل در ساعاتی که دادگاه معین
میکند یا به نگهداری در کانون اصلاح و تربیت در دو روز آخر هفته حسب مورد برای سه ماه تا پنج سا ل
حکم دهد.
ماده ٨٩ _ دادگاه میتواند با توجه به گزارشهای رسیده از وضع طفل یا نوجوان و رفتار او در کان و ن
اصلاح و تربیت یک بار در رأی خود تجدید نظر کرده و مدت نگهداری را تا یک سوم تقلیل ده د ی  ا
نگهداری را به تسلیم طفل یا نوجوان به ولی یا سرپرست قانونی او تبدیل نمای د. تصمیم دادگاه مبنی ب ر
تجدید نظر درصورتی اتخاذ میشود که طفل یا نوجوان حداقل یک پنجم از مدت نگهداری در کان و ن
اصلاح و تربیت را گذرانده باشد. رأی دادگاه در این مورد قطعی اس ت . این امر مانع استفاده از آزاد ی
مشروط و سایر تخفیفات قانونی با تحقق شرایط آنها نخواهد بود.
ماده ٩٠ _ در جرائم موجب حد یا قصاص هرگاه افراد بالغ کمتر از هجده سال، ماهیت جرم انجامشده
و یا حرمت آن را درک نکنند و یا در رشد و کمال عقل آنان شبهه وجود داشته باشد، حسب مورد با توج ه
به سن آنها به مجازاتهای پیشبینی شده در این فصل محکوم خواهند شد.
تبصره_ دادگاه برای تشخیص رشد و کمال عقل میتواند از نظر پزشکی قانونی یا از هر طریق دیگر که
مقتضی بداند، استفاده کند.
 
٢١
ماده ٩١ _ در جرائمیکه مستلزم پرداخت دیه یا هر ضمان مالی دیگری است دادگاه اطفال و نوجوانا ن
مطابق مقررات مربوط حکم به پرداخت دیه و خسارت را صادر میکند.
ماده ٩٢ _ دادگاه میتواند درصورت احراز جهات تخفیف، مجازاتها و اقدامات تأمینی و تربیتی اطفال و
نوجوانان را تا نصف حداقل تقلیل داده یا به اقدام دیگری تبدیل نماید.
ماده ٩٣ _ دادگاه میتواند در جرائم موجب تعزیر درجة پنج تا هشت با رعایت مقررات این قان و ن
صدور حکم را در مورد اطفال و نوجوانان به تعویق انداخته یا اجراء حکم را معلق کند.
ماده ٩4 _ محکومیتهای کیفری اطفال و نوجوانان فاقد آثار کیفری است.
فصل یازدهم _ سقوط مجازات
مبحث اول _ عفو
ماده ٩5 _ عفو یا تخفیف مجازات محکومان، در حدود موازین اس لا میپس از پیشنهاد رییس ق و ه
قضائیه با مقام رهبری است.
ماده ٩6 _ عفو عمومیکه به موجب قانون در جرائم موجب تعزیر اعطاء میشود، تعقیب و دادرسی ر ا
موقوف میکند. در صورت صدور حکم محکومیت، اجراء مجازات متوقف و آثار محکومیت نیز زا ی  ل
خواهد شد.
ماده ٩٧ _ عفو، همة آثار محکومیت را منتفی میکند. لکن تأثیری در پرداخت دیه و جبران خسار ت
زیان دیده ندارد.
مبحث دوم _ نسخ قانون
ماده ٩٨ _ نسخ قانون تعقیب و اجراء مجازات را متوقف میکند. آثار نسخ قوانین کیفری به شر ح
مندرج در ماده ( ١٠ ) این قانون خواهد بود.
مبحث سوم _ گذشت شاکی
ماده ٩٩ _ در جرائم تعزیری قابل گذشت، گذشت شاکی یا مدعی خصوصی حسب مورد موج  ب
موقوفی تعقیب یا عدم اجراء مجازات است.
تبصره ١ جرائم قابل گذشت جرائمیهستند که شروع و ادامه تعقیب و رسیدگی و اجراء مجازات ،
منوط به شکایت شاکی و عدم گذشت وی است.
تبصره ٢ جرائم غیر قابل گذشت جرائمیهستند که شکایت شاکی و گذشت وی در شروع به تعقیب و
رسیدگی و ادامه آنها و اجراء مجازات تأثیری ندارد.
تبصره ٣ مقررات راجع به گذشت شاکی در مورد مجازاتهای قصاص نفس و عضو، حد قذف و ح د
 
٢٢
سرقت همان است که در کتاب دوم و سوم این قانون ذکر شده است. گذشت شاکی در سایر حدود تأثیری
در سقوط و تخفیف مجازات ندارد.
ماده ١٠٠ _ گذشت باید منجز باشد و به گذشت مشروط ومعلق ترتیب اثر داده نخواهد ش د. همچنین
عدول از گذشت مسموع نیست.
تبصره_ تأثیر گذشت قیم اتفاقی منوط به تأیید دادستان است.
ماده ١٠١ _ هرگاه متضررین از جرم متعدد باشند تعقیب جزائی با شکایت هر یک ازآنان شروع میشود ولی
موقوفی تعقیب، رسیدگی و اجراء مجازات موکول به گذشت تمام کسانی است که شکایت کردهاند.
تبصره_ حق گذشت به وراث قانونی متضرر از جرم، منتقل و در صورت گذشت همگی وراث حسب
مورد تعقیب، رسیدگی یا اجراء مجازات موقوف میگردد.
ماده ١٠٢ _چنانچه قابل گذشت بودن جرمیدرقانون تصریح نشده باشد، غیر قابل گذشت محسوب میشود،
مگر اینکه از حقالناس بوده و شرعًا قابل گذشت باشد.
ماده ١٠٣ _ علاوه بر جرائم تعزیری مندرج در کتاب دیات و فصل حد قذف این ق ا نون و جرائمی که ب ه
موجب قوانین خاص قابل گذشت محسوب شدهاست جرائم مندرج در مواد زیر از کتاب پنجم قانون مجازا ت
اسلامینیز قابل گذشت محسوب میشوند:
،(6٧6) ،(66٩) ،(66٨) ،(64٨) ،(64٢) ،(6٣٣) ،(6٣٢) ،(6٢٢) ،(6٠٨) ،( قسمت اخیر مواد ( 5٩6
.( 6٩٩ ) و ( ٧٠٠ ) ،(6٩٨) ،(6٩٧) ،(6٩4) ،(6٩٢) ،(6٩٠) ،(6٨5) ،(6٨4) ،(6٨٢) ،(6٧٩) ،(6٧٧)
مبحث چهارم_ مرور زمان
ماده ١٠4 _ مرور زمان، تعقیب جرائم موجب تعزیر را در صورتیکه از تاریخ وقوع جرم تا انقض ا ء
مواعد زیر تعقیب نشده یا از تاریخ آخرین اقدام تعقیبی یا تحقیقی تا انقضاء این مواعد به ص  دور حکم
قطعی منتهی نشده باشد موقوف میکند:
الف) جرائم تعزیری درجه یک تا سه با انقضاء پانزده سال،
ب) جرائم تعزیری درجه چهار با انقضاء دهسال،
ج) جرائم تعزیری درجه پنج با انقضاء هفت سال،
د) جرائم تعزیری درجه شش با انقضاء پنج سال،
ه) جرائم تعزیری درجه هفت و هشت با انقضاء سهسال.
تبصره ١ اقدام تعقیبی یا تحقیقی اقدامیاست که مقامات قضائی در اجراء یک وظیفه قانونی از قبی ل
جلب، احضار، بازجویی، استماع اظهارات شهود و مطلعین، تحقیقات یا معاینه محلی و نیابت قضائی انجا م
میدهند.
تبصره ٢ در مورد صدور قرار اناطه، مرور زمان تعقیب از تاریخ قطعیت رأی مرجعی که رسید گ ی
کیفری منوط به صدور آن است، شروع میشود
٢٣
ماده ١٠5 _ در جرائم تعزیری قابل گذشت هرگاه متضرر از جرم در مدت یکسال از تاریخ اطلاع از وقو ع
جرم، شکایت نکند، حق شکایت کیفری او ساقط میشود، مگر اینکه تحت سلطه متهم بوده یا بهدلیلی خارج ا ز
اختیار، قادر به شکایت نباشد که در این صورت مهلت مزبور از تاریخ رفع مانع خواهد ب و د . هرگاه متضرر ا ز
جرم قبل از انقضاء مدت مذکور فوت کند و دلیلی بر صرفنظر کردن وی از طرح شکایت نباش د هر ی ک ا ز
ورثه وی در مهلت شش ماه از تاریخ وفات حق شکایت خواهند داشت.
تبصره_ جز در مواردی که شاکی تحت سلطه متهم بوده، درصورتی به شکایت وی یا ورثه او رسیدگی
خواهد شد که جرم موضوع شکایت برابر ماده قبل مشمول مرور زمان نشده باشد.
ماده ١٠6 _ مرور زمان، اجراء احکام قطعی تعزیری را موقوف م ی کند و مدت آن از تاریخ قطعی ت
حکم به قرار زیر است:
الف) جرائم تعزیری درجه یک تا سه با انقضاء بیستسال،
ب) جرائم تعزیری درجه چهار با انقضاء پانزده سال،
ج) جرائم تعزیری درجه پنج با انقضاء ده سال،
د) جرائم تعزیری درجه شش با انقضاء هفت سال،
ه) جرائم تعزیری درجه هفت و هشت با انقضاء پنج سال،
تبصره ١ اگر اجراء تمام یا بقیه مجازات موکول به گذشتن مدت یا رفع مانعی باشد، مرور زما ن ا ز
تاریخ انقضاء آن مدت یا رفع مانع محاسبه میشود.
تبصره ٢ مرور زمان اجراء احکام دادگاههای خارج از کشور نسبت به اتباع ایرانی در حدود مقررات و
موافقتنامههای قانونی مشمول مقررات این ماده است.
ماده ١٠٧ _ هرگاه اجراء مجازات شروع ولی به هر علت قطع شود، تاریخ شروع مرور زمان، تاریخ قطع
اجراء مجازات است و در مواردی که بیش از یک نوبت قطع شود شروع مرور زمان از تاریخ آخرین انقطاع
است، مگر اینکه اجراء مجازات براثر رفتار عمدی محکومقطع شده باشد که در این صورت مرور زم ا ن
جریان نمییابد.
ماده ١٠٨ _ جرائم ذیل مشمول مرور زمان تعقیب، صدور حکم و اجراء مجازات نخواهد شد:
١ جرائم علیه امنیت داخلی و خارجی کشور،
٢ جرائم اقتصادی (کلاهبرداری و جرائم موضوع تبصره ماده ( ٣5 ) این قانون)،
٣ جرائم موضوع قانون مبارزه با مواد مخدر.
ماده ١٠٩ _ هرگاه نسبت به یک شخص به موجب حکم یا احکامیمحکومیتهای قطعی متعدد صاد ر
شود، شروع به اجراء هر یک از محکومیتها، نسبت به دیگر محکومیتها قاطع مرور زمان خواهد بود.
ماده ١١٠ _ در موارد تعلیق اجراء مجازات یا اعطاء آزادی مشروط، در صورت لغو قرار تعلیق یا حک م
آزادی مشروط، مبدأ مرور زمان، تاریخ لغو قرار یا حکم خواهد بود.
ماده ١١١ _ قطع مرور زمان مطلق است و نسبت به کلیه شرکاء ء و معاونان اعم از آن که تعقیب شده ی ا
 
٢4
نشده باشند، اعمال میشود، هر چند تعقیب تنها نسبت به یکی از آنها شروع شده باشد. همچنین شروع به اجرا ء
حکم نسبت به برخی از شرکاء ء یا معاونان جرم قاطع مرور زمان نسبت به دیگر محکومان خواهد بود.
ماده ١١٢ _ موقوف شدن تعقیب، صدور حکم یا اجراء مجازات، مانع از استیفاء حقوق م د ع ی
خصوصی نیست و متضرر از جرم میتواند دعوای خصوصی را در مرجع صالح اقامه نماید.
مبحث پنجم _ توبه مجرم
ماده ١١٣ _ در جرائم موجب حد به استثناء قذف و محاربه هر گاه متهم قبل از اثبات جرم توبه کند و
ندامت و اصلاح او برای قاضی محرز شود، حد از او ساقط میگردد. همچنین اگر جرائم فوق با اقرار ثاب ت
شده باشد، در صورت توبه مرتکب پس از اثبات جرم، دادگاه میتواند عفو مجرم را ب ه وسیله رئیس قو ه
قضائیه از مقام رهبری درخواست نماید.
تبصره ١ توبه محارب قبل از دستگیری یا تسلط بر او موجب سقوط حد خواهد بود.
تبصره ٢ در زنا و لواط هرگاه جرم به عنف، اکراه و یا با اغفال بز هدیده انجام شده باشد، مرتک ب
درصورت توبه و سقوط مجازات، به حبس یا شلاق تعزیری درجه شش یا هر دو آنها محکوم خواهد شد.
ماده ١١4 _ در جرائم تعزیری درجه شش، هفت و هشت چنانچه مرتکب توبه نماید و ندام ت و
اصلاح او برای قاضی محرز شود، مجازات ساقط میشود. در سایر جرائم موجب تعزیر دادگاه م ی تواند
مقررات راجع به تخفیف مجازات را اعمال نماید.
تبصره ١ مقررات راجع به توبه درباره کسانی که مقررات تکرار جرائم تعزیری در مورد آنها اعم ا ل
میشود، جاری نمیگردد.
تبصره ٢ اطلاق مقررات این ماده و همچنین بند ( ٢) ماده ( ٧) و بندهای ( ١) و ( ٢) ماده ( ٨) و مواد
٩٢ ) و ( ١٠4 ) شامل تعزیرات منصوص شرعی نمیشود. ) ،(٩١) ،(45) ،(44) ،(٣٩) ،(٣٨) ،(٢٧)
ماده ١١5 _ دیه، قصاص و حد قذف با توبه ساقط نمیگردد.
ماده ١١6 _ در مواردی که توبه مرتکب موجب سقوط یا تخفیف مجازات م ی گردد، توبه، اصلاح و
ندامت وی باید احراز گردد و به ادعاء مرتکب اکتفا نمیشود. چنانچه پس از اعمال مقررات راجع به توبه ،
ثابت شود که مرتکب تظاهر به توبه کرده است سقوط مجازات و تخفیفات درنظر گرفته شده ملغی شده و
مجازات اجراء میگردد. دراین مورد چنانچه مجازاتاز نوع تعزیر باشد مرتکب به حداکثر مجازات تعزیری
محکوم میشود.
ماده ١١٧ _ متهم میتواند تا قبل از قطعیت حکم، ادله مربوط به توبه خود را حسب مورد به مق  ا م
تعقیب یا رسیدگی ارائه نماید.
ماده ١١٨ _ چنانچه دادستان مخالف سقوط یا تخفیف مجازات باشد، م یتواند به مرجع تجدیدنظ ر
اعتراض کند.
 
٢5
مبحث ششم _ اعمال قاعده درأ
ماده ١١٩ _ هرگاه وقوع جرم یا برخی از شرایط آن و یا هریک از شرایط مسؤولیت کیفری مورد شبهه
یا تردید قرار گیرد و دلیلی بر نفی آن یافت نشود حسب مورد جرم یا شرط مذکور ثابت نخواهد شد.
ماده ١٢٠ _ در جرائم موجب حد به استثناء محاربه، افساد فی الارض، سرقت و قذف، به صرف وجود
شبهه یا تردید و بدون نیاز به تحصیل دلیل حسب مورد جرم یا شرط مذکور ثابت نخواهد شد.
بخش سوم _ جرائم
فصل اول _ شروع به جرم
ماده ١٢١ _ هرکس قصد ارتکاب جرمیکرده و شروع به اجراء آن نماید لکن به واسطه عامل خارج ا ز
اراده او قصدش معلق بماند، چنانچه اقدامات انجام گرفته جرم باشد به مجازات همان جرم محکوم و درغیر
این صورت به شرح زیر مجازات میشود:
١ در جرائمیکه مجازات قانونی آنها سلب حیات، حبس دائم یا حبستعزیری درجه یک تا سه است
به حبستعزیری درجه چهار،
٢ در جرائمیکه مجازات قانونی آنها قطع عضو یا حبستعزیری درجه چهار است به حبس تعزی ری
درجه پنج،
٣ در جرائمیکه مجازات قانونی آنها شلاق حدی یا حبستعزیری درجه پنج است به حبستعزیری یا
شلاق یا جزای نقدی درجه شش،
تبصره_ هرگاه رفتار ارتکابی ارتباط مستقیم با ارتکاب جرم داشته، لکن به جهات مادی که مرتکب ا ز
آنها بیاطلاع بوده وقوع جرم غیرممکن باشد، اقدام انجام شده در حکم شروع به جرم است.
ماده ١٢٢ _ مجرد قصد ارتکاب جرم و یا عملیات و اقداماتی که فقط مقدمه جرم بوده و ارتباط مستقیم
با وقوع جرم نداشته باشد، شروع به جرم نبوده و از این حیث قابل مجازات نیست.
ماده ١٢٣ _ هرگاه کسی که شروع به جرمیکرده به اراده خود آن را ترک کند به اتهام شروع به ج ر م
منظور تعقیب نمیشود، لکن اگرهمان مقدار رفتاری که مرتکب شده جرم باشد به مجازات آن محک  و م
میشود.
فصل دوم _ شرکت در جرم
ماده ١٢4 _ هر کس با شخصیا اشخاصدیگر در عملیات اجرائی جرمیمشارکت کند و جرم، مستند
به رفتار همه آنها باشد خواه رفتار هر یک به تنهایی برای وقوع جرم کافی باشد خواه نباشد و خواه اث ر کار
آنان مساوی باشد خواه متفاوت، شریک در جرم محسو ب و مجازا ت او مجازا ت فاع ل مستق ل آن جرم
 
٢6
خواهد بود. در مورد جرائم غیرعمدی نیز چنانچه جرم، مستند به تقصیر دو یا چند نف ر باشد مقصری ن
شریک در جرم محسوب و مجازات هر یک از آنان، مجازات فاعل مستقل آن جرم است.
تبصره_ اعمال مجازات حدود، قصاص و دیات در مورد شرکت در جنایت با رعایت مقررات کتا ب
دوم، سوم و چهارم این قانون انجام میگیرد.
فصل سوم _ معاونت در جرم
ماده ١٢5 _ اشخاصزیر معاون جرم محسوب میشوند:
١ هرکس دیگری را ترغیب، تهدید، تطمیع، یا تحریک به ارتکاب جرم کند یا با سوء استفاد ه از
قدرت، دسیسه یا فریب موجب وقوع جرم گردد.
٢ هر کسوسایل ارتکاب جرم را بسازد یا تهیه کند یا طریقه ارتکاب جرم را به مرتکب ارائه دهد.
٣ هرکس وقوع جرم را تسهیل کند.
تبصره_ برای تحقق معاونت در جرم، وحدت قصد و تقدم یا اقتران زمانی بین رفتار معاون و مرتک ب
جرم شرط است. چنانچه فاعل اصلی جرم، جرمیشدید تر از آنچه مقصود معاون بوده مرتکب شود، معاون
به مجازات معاونت در جرم خفیف تر محکوم میشود.
ماده ١٢6 _ در صورتیکه در شرع یا قانون، مجازات دیگری برای معاون تعیین نشده باشد، مجازات وی به
شرح زیر است:
١ درجرائمیکه مجازات قانونی آنها سلب حیات یا حبس دائم است، حبستعزیری درجه دویاسه،
٢ در سرقت حدی و قطع عمدی عضو حبستعزیری درجه پنج یا شش،
٣ در جرائمیکه مجازات قانونی آنها شلاق حدی است سی و یک تا هفتاد و چها ر ضربه شلاق
تعزیری درجه شش،
4 جرائم موجب تعزیر یک تا دو درجه پایین تر از مجازات جرم ارتکابی.
تبصره ١ در مورد بند ( 4) مجازات معاون از نوع مجازات قانونی جرم ارتکاب ی اس ت مگ ر در مور د
مصادره اموال، انفصال دائم و انتشار حکم محکومیت که مجازات معاون به ترتیب جزای نقدی درجه چهار،
شش و هفت میباشد.
تبصره ٢ در صورتی که به هر علت قصاصنفس یا عضو اجراء نشود، مجازات معاون بر اساس میزان
تعزیر فاعل اصلی جرم، مطابق بند ( 4) فوق، اعمال خواهد شد.
ماده ١٢٧ _ هرکس از فرد نابالغ بهعنوان وسیله ارتکاب جرم مستند به خود استفاده نماید ب  ه
حداکثر مجازات قانونی همان جرم محکوم میگردد. همچنین هرکس در رفتار مجرمانه فرد نابالغ ی
معاونت کند به حداکثر مجازات معاونت در آن جرم محکوم میشود.
ماده ١٢٨ _ هرگاه مرتکب جرم به جهتی از جهات قانونی قاب ل تعقیب نباش د یا تعقیب یا اجرا ء
مجازات او به جهتی از جهات قانونی متوقف گردد تأثیری در تعقیب و مجازات معاون جرم ندارد.
 
٢٧
فصل چهارم _ سردستگی گروه مجرمانه سازمان یافته
ماده ١٢٩ _ هر کس سردستگی یک گروه مجرمانه را به عهده گیرد به حداکثر مجازات شدیدترین جرمیکه
اعضاء آن گروه در راستای اهداف همان گروه مرتکب شدهاند، محکوم میگردد، مگر آنکه جرم ارتکابی موج ب
حد یا قصاص یا دیه باشد که در این صورت به حداکثر مجازات معاونت در آن جرم محکوم خواهد ش  د . در
محاربه و افساد فیالارض زمانی که عنوان محارب یا مفسد فی الارض بر سردسته گرو ه مجرمانه صدق کن د
حسب مورد به مجازات محارب یا مفسدفیالارضمحکوم میگردد.
تبصره ١ گروه مجرمانه عبارت است از گروه نسبتاً منسجم متشکل از سه نفر یا بیشتر که برای ارتکاب
جرم تشکیل شده یا پس از تشکیل، هدفش برای ارتکاب جرم منحرف شده باشد.
تبصره ٢ سردستگی عبارت است از تشکیل یا طراحی یا سازماندهی یا اداره گروه مجرمانه.
فصل پنجم _ تعدد جرم
ماده ١٣٠ _ در جرائم موجب تعزیر هرگاه رفتار واحد، دارای عناوین مجرمانه متعدد باشد، مرتکب ب ه
مجازات اشد محکوم میشود.
ماده ١٣١ _ در جرائم موجب حد، تعدد جرم موجب تعدد مجازات است مگر در مواردی که جرائ م
ارتکابی و نیز مجازات آنها یکسان باشد.
تبصره_ چنانچه مرتکب به اعدام و حبس یا اعدام و تبعید محکوم گردد، تنها اعدام اجراء خواهد شد.
ماده ١٣٢ _ در تعدد جرائم موجب حد و قصاص، مجازاتها جمع خواهد شد . لکن چنانچه مجازا ت
حدی، موضوع قصاص را از بین ببرد یا موجب تأخیر در اجراء قصاص گردد، اجراء قصاص، مقدم است و
در صورت عدم مطالبه فوری اجراء قصاص یا گذشت یا تبدیل به دیه، مجازات حدی اجراء میشود.
_ ماده ١٣٣
الف) در جرائم موجب تعزیر هرگاه جرائم ارتکابی بیش از سه جرم نباشد دادگاه برای هر یک از آ ن
جرائم حداکثر مجازات مقرر را مورد حکم قرار میدهد و هرگاه جرائم ارتکابی بیش از سه جرم باش د ،
مجازات هر یک را بیش از حداکثر مجازات مقرر قانونی تعیین میکند، بدون ای نکه از حداکثر به اضاف ه
نصف آن تجاوز کند. در هر یک از موارد فوق فقط مجازات اشد قابل اجراء است و اگر مجا ز ات اشد ب ه
یکی از علل قانونی تقلیل یابد یا تبدیل یا غیرقابل اجراء شود، مجازات اشد بعدی اجراء میگردد.
ب) در هر مورد که مجازات فاقد حداقل و حداکثر باشد، اگر جرائم ارتکابی بیش از سه جرم نباشد تا
یکچهارم و اگر جرائم ارتکابی بیش از سه جرم باشد تا نصف مجازات مق  رر قانونی به اصل آن اضاف ه
میگردد.
تبصره ١ در صورتیکه از رفتار مجرمانه واحد، نتایج مجرمانه متعدد حاصل شود، برابر مقررات فو ق
عمل خواهد شد.
تبصره ٢ در صورتیکه مجموع جرائم ارتکابی در قانون عنوان مجرمانه خاصی داشته باشد، مقررا ت
 
٢٨
تعدد جرم اعمال نشده و مرتکب به مجازات مقرر در قانون محکوم میگردد.
تبصره ٣ در تعدد جرم در صورت وجود جهات تخفیف، دادگاه م ی تواند مجازات مرتکب را ت  ا
میانگین حداقل و حداکثر و چنانچه مجازات فاقد حداقل و حداکثر باشد تا نصف آن تقلیل دهد.
تبصره 4 مقررات تعدد جرم در مورد جرائم تعزیری درجه هفت و هشت اجراء نخواهد ش د . این
مجازاتها با هم و نیز با مجازاتهای تعزیری درجه یک تا شش جمع خواهد شد.
ماده ١٣4 _ در تعدد جرائم موجب حد و تعزیر و نیز جرائم موجب قصاص و تعزیر مجازاتها جم  ع
شده و ابتدا حد یا قصاص اجراء خواهد شد مگر حد یا قصاص، سالب حیات و تعزیر، حقا لناس یا تعزی ر
معین شرعی باشد و موجب تأخیر اجراء حد نیز نشود که در این صورت ابتدا تعزیر اجراء میگردد.
فصل ششم _ تکرار جرم
ماده ١٣5 _ هرگاه کسی سه بار مرتکب یک نوع جرم موجب حد شود و هر بار حد آن جرم ب ر ا و
جاری گردد، حد وی در مرتبه چهارم اعدام است.
ماده ١٣6 _ هر کس به موجب حکم قطعی به یکی از مجازاتهای تعزیری از درجه یک تا شش محکوم
شود و از تاریخ قطعیت حکم تا حصول اعاده حیثیت یا شمول مرور زمان اجراء مجازات مرتکب ج  ر م
تعزیری درجه یک تا شش دیگری گردد، به حداکثر مجازات تا یکونیم برابر آن محکوم میشود.
ماده ١٣٧ _ مقررات مربوط به تکرار جرم در جرائم سیاسی و مطبوعاتی و جرائم اطفال اعمال نمیشود.
ماده ١٣٨ _ در تکرار جرائم تعزیری در صورت وجود جهات تخفیف به شرح زیر عمل خواهد شد:
١ چنانچه مجازات قانونی دارای حداقل و حداکثر باشد، دادگاه م ی تواند مجازات مرتکب را ت  ا
میانگین حداقل و حداکثر مجازات تقلیل دهد.
٢ چنانچه مجازات ثابت یا فاقد حداقل باشد، دادگاه میتواند مجازات مرتکب را تا نصف مجازا ت
مقرر تقلیل دهد.
تبصره_ چنانچه مرتکب دارای سه فقره محکومیت قطعی مشمول مقررات تکرار جرم یا بیشتر از آ ن
باشد، مقررات تخفیف قابل اعمال نخواهد بود.
بخش چهارم _ شرایط و موانع مسؤولیت کیفری
فصل اول _ شرایط مسؤولیت کیفری
ماده ١٣٩ _ مسؤولیت کیفری در حدود، قصاص و تعزیرات تنها زمانی محقق است که فرد حین ارتکا ب
جرم، عاقل، بالغ و مختار باشد به جز در مورد اکراه بر قتل که حکم آن در کتاب سوم (قصاص) آمده است.
ماده ١4٠ _ مسؤولیت کیفری شخصی است.
ماده ١4١ _ مسؤولیت کیفری به علت رفتار دیگری تنها در صورتی ثابت است که شخ ص قانونًا مسؤول
 
٢٩
اعمال دیگری باشد یا در رابطه با نتیجة رفتار ارتکابی توسط دیگری، مرتکب تقصیر شده باشد.
ماده ١4٢ _ در مسؤولیت کیفری اصل بر مسؤولیت شخص حقیقی است و شخص حقوقی در صورتی
دارای مسؤولیت کیفری است که نماینده قانونی شخص حقوقی به نام یا در راستای منافع آن مرتک  ب
جرمیشود. مسؤولیت کیفری اشخاص حقوقی مانع مسؤولیت اشخاص حقیقی مرتکب جرم نخواهد بود.
ماده ١4٣ _ در تحقق جرائم عمدی علاوه بر علم مرتکب به موضو ع جرم، باید قصد او در ارتکا ب
رفتار مجرمانه احراز گردد. در جرایمی که وقوع آنها براساس قانون منوط به تحقق نتیجه است، قصد نتیجه
یا علم به وقوع آن نیز باید محرز شود.
ماده ١44 _ تحقق جرائم غیر عمدی، منوط به احراز تقصیر مرتکب اس ت . در جنایات غیر عمد ی
(شبهعمدی وخطای محض) مقررات مقرر در کتاب قصاص و دیات اعمال خواهد شد.
تبصره_ تقصیر اعم است از بی احتیاطی و بی مبالاتی. مسامحه، غفلت، عدم مهارت و عدم رعای ت
نظامات دولتی و مانند آنها، حسب مورد، از مصادیق بی احتیاطی یا بی مبالاتی محسوب میشود.
فصل دوم _ موانع مسؤولیت کیفری
ماده ١45 _ افراد نابالغ دارای مسؤولیت کیفری نیستند.
ماده ١46 _ سن بلوغ، به ترتیب در دختران و پسران، نه و پانزده سال تمام قمری است.
ماده ١4٧ _ در مورد افراد نابالغ، براساس مقررات این قانون، اقدامات تأمینی و تربیتی اعمال خواهدشد.
ماده ١4٨ _ هرگاه مرتکب در زمان ارتکاب جرم دچار اختلال روانی بوده بهنحوی که فاقد اراده یا قوه
تمییز باشد مجنون محسوب شده و دارای مسؤولیت کیفری نخواهد بود.
ماده ١4٩ _ هرگاه مرتکب جرم در حین ارتکاب، مجنون بوده یا در جرائم موجب تعزیر پ س ا ز
حدوث جرم مبتلا به جنون شود چنانچه جنون و حالت خطرناک مجنون با جلب نظر متخصص ثابت و آزاد
بودن وی مخل نظم و امنیت عمومیباشد به دستور دادستان تا رفع حالت خطرناک در محل مناس  ب
نگهداری میشود.
شخص نگهداری شده یا خویشاوندان او میتوانند در دادگاه به این دستور اعتراض کنند که در ای  ن
صورت، دادگاه با حضور معترض، موض وع را با جلب نظر کارشناس در جلسه اداری رسیدگی کر د ه ،
درصورت تشخیص رفع حالت خطرناک در مورد خاتمه اقدام تأمینی یا تأیید دستور دادستان حکم صا د ر
میکند. این حکم قطعی است ولی شخص نگهداری شده یا خویشاوندان وی، هرگاه علائم بهبود را مشاهده
کردند حق اعتراض به این حکم را دارند.
این امر مانع از آن نیست که هرگاه بنا به تشخیص متخصص بیماریهای روانی، مرتکب ، درمان شد ه
باشد، برحسب پیشنهاد مدیر محل نگهداری او دادستان دستور خاتمه اقدام تأمینی را صادر کند.
تبصره ١ هرگاه مرتکب یکی از جرائم موجب حد پس از صدور حکم قطعی دچار جنو ن شود ح د
 
٣٠
ساقط نمیشود. در صورت عارض شدن جنون قبل از صدور حکم قطعی در حدودی که جنبه حق الله ی
دارد تعقیب و محاکمه تا زمان افاقه به تأخیر میافتد نسبت به مجازاتهایی که جنبه حق الناسی دارد مانن د
قصاص و دیه و همچنین ضرر و زیان ناشی از جرم،جنون مانع از تعقیب و رسیدگی نخواهد بود.
تبصره ٢ قوه قضائیه موظف است مراکز اقدام تأمینی را در هر حوزه قضائی برای نگهداری این افر ا د
تدارک ببیند. تا زمان شروع به کار این اماکن، قسمتی از مراکز روان درمانی بهزیستی یا بیمارستانی موجود به
این افراد اختصاص داده خواهد شد.
ماده ١5٠ _ هرگاه کسی بر اثر اکراه غیرقابل تحمل مرتکب رفتاری شود که قانوناً جرم محس و ب
میشود مجازات نخواهد شد. در جرائم موجب تعزیر اکراهکننده به مجازات فاعل جرم محکوم م یشو د. در
جرائم موجب حد و قصاص طبق مقررات مربوط رفتار خواهد شد.
ماده ١5١ _ هرکس هنگام بروز خطر شدید فعلی یا قریبالوقوع از قبیل آت ش سوزی، سیل، طوفان ،
زلزله یا بیماری بهمنظور حفظ ن فس یا مال خود یا دیگری مرتکب رفتاری شود که قانوناً جرم محسو ب
میشود قابل مجازات نخواهد بود، مشروط بر اینکه خطر را عمداً ایجاد نکرده و رفتار ارتکابی با خط  ر
موجود متناسب بوده و برای دفع آن ضرورت داشته باشد.
تبصره_ کسانی که حسب وظیفه یا قانون مکلف به مقابله با خطر هستند نمیتوانند با تمسک به ای ن
ماده از ایفای وظایف قانونی خود امتناع نمایند.
ماده ١5٢ _ هرکس در حال خواب، بیهوشی و مانند آنها، مرتکب رفتاری شود که قانونًا جرم محسوب
میشود مجازات نخواهد شد مگر اینکه شخص با علم به اینکه در حال خواب یا بیهوشی مرتکب جر م
میشود، عمداً بخوابد و یا خود را بیهوش کند.
ماده ١5٣ _ مستی و بیارادگی حاصل از مصرف اختیاری مسکرات، مواد مخدر و روانگردان و نظای ر
آنها، مانع مجازات نیست. مگر اینکه ثابت شود مرتکب حین ارتکاب جرم بهطور کلی مسلوب الاختیار بوده
است. لکن چنانچه ثابت شود مصرف این مواد بهمنظور ارتکاب جرم یا با علم به تحقق آن بوده اس ت و
جرم مورد نظر واقع شود، به مجازات هر دو جرم محکوم میشود.
ماده ١54 _ جهل به حکم، مانع از مجازات مرتکب نیست، مگر اینکه تحصیل علم عادتاً برای و ی
ممکن نباشد یا جهل به حکم شرعًا عذر محسوب شود.
تبصره_ جهل به نوع یا میزان مجازات مانع از مجازات نیست.
ماده ١55 _ هرگاه فردی در مقام دفاع از نفس، عرض، ناموس، مال یا آزادی تن خود یا دیگری د ر
برابر هرگونه تجاوز یا خطر فعلی یا قریبالوقوع با رعایت مراحل دفاع مرتکب رفتاری شود که طبق قانون
جرم محسوب میشود، درصورت اجتماع شرایط زیر مجازات نمیشود:
١ _رفتار ارتکابی برای دفع تجاوز یا خطر ضرورت داشته باشد.
٢ _دفاع، مستند به قرائن معقول باشد.
٣ _خطر و تجاوز به سبب اقدام آگاهانه یا تجاوز خود فرد و دفاع دیگری صورت نگرفته باشد.
 
٣١
4 _توسل به قوای دولتی بدون فوت وقت عملاً ممکن نباشد یا مداخله آنان در دفع تجاوز و خط  ر
مؤثر واقع نشود.
تبصره ١ دفاع از نفس، ناموس، عرض، مال و آزادی تن دیگری در صورتی جایز است که ا و ا ز
نزدیکان دفاع کننده بوده یا مسؤولیت دفاع از وی برعهده دفاعکننده باشد یا ناتوان از دفاع بوده یا تقاضا ی
کمک نماید یا در وضعیتی باشد که امکان استمداد نداشته باشد.
تبصره ٢ هرگاه اصل دفاع محرز باشد ولی رعایت شرایط آن محرز نباشد اثبات عدم رعایت شرای ط
دفاع برعهده مهاجم است.
ماده ١56 _ مقاومت در برابر قوای انتظامیو دیگر ضابطان دادگستر ی در مواقعی که مشغول انجا م
وظیفه خود باشند، دفاع محسوب نمیشود؛ لکن هرگاه قوای مزبور از حدود وظیفه خود خارج شون د و
حسب ادله و قرائن موجود خوف آن باشد که عملیات آنان موجب قتل، جرح، تعرض به عرض یا ناموس یا
مال گردد، دفاع جایز است.
ماده ١5٧ _ علاوه بر موارد مذکور در مواد قبل، ارتکاب رفتاری که قانوناً جرم محسو ب می شود، در
موارد زیر قابل مجازات نخواهد بود:
١ در صورتیکه ارتکاب رفتار به حکم یا اجازه قانون باشد.
٢ در صورتیکه ارتکاب رفتار برای اجراء قانون اهم لازم باشد.
٣ _در صورتیکه ارتکاب رفتار به امر قانونی مقام ذی صلاح باشد و امر مذکور خلاف شرع نباشد.
4 اقدامات والدین و اولیاء قانونی و سرپرستان صغار و مجانین که به منظور تأدیب یا حفاظت آن ه  ا
انجام میشود، مشروط بر اینکه اقدامات مذکور در حد متعارف و حدود شرعی تأدیب و محافظت باشد.
5 عملیات ورزشی و حوادث ناشی از آن، مشروط بر این که سبب حوادث نقض مقررات مربوط ب ه
آن ورزش نباشد و این مقررات هم مغایر موازین شرعی نباشد.
6 هر نوع عمل جراحی یا طبی مشر وع که با رضایت شخص یا اولیاء یا سرپرستان یا نمایند گ ا ن
قانونی وی و رعایت موازین فنی و علمیونظامات دولتی انجام می شو د. در موارد فوری اخذ رضای ت
ضروری نخواهد بود.
ماده ١5٨ _ هرگاه به امر غیرقانونی یکی از مقامات رسمی، جرمی واقع شود آمر و مأمور به مجازا ت
مقرر در قانون محکوم میشوند، لکن مأموری که امر آمر را بهعلت اشتباه قابل قب ول و ب ه تص ور ای ن که
قانونی است، اجراء کرده باشد، مجازات نمیشود و در دیه و ضمان تابع مقررات مربوطه است.
بخش پنجم _ ادله اثبات در امور کیفری
فصل اول _ مواد عمومی
ماده ١5٩ _ ادلهاثبات جرم عبارتند از: اقرار، شهادت، قسامه و سوگند در موارد مقرر قانون ی و علم
قاضی.
 
٣٢
تبصره_ احکام و شرایط قسامه که برای اثبات یا نفی قصاص و دیه معتبر است، مطابق مقررات مذکو ر
در کتاب قصاص و دیات این قانون خواهد بود.
ماده ١6٠ _ در مواردی که دعوای کیفری با ادله شرعی از قبیل اقرار و شهادت که موضوعیت دا ر د ،
اثبات میشود، قاضی به استناد آنها رأی صادر میکند، مگر این که علم به خلاف آن داشته باشد.
ماده ١6١ _ هر گاه ادله ای که موضوعیت دارد فاقد شرایط شرعی و قانونی لازم باشد ، می تواند ب ه
عنوان اماره قضائی مورد استناد قرار گیرد، مشروط بر این که همراه با قرائن و امارات دیگر، موجب عل  م
قاضی شود.
ماده ١6٢ _ اگر پس از اجرای حکم، دلیل اثباتکنندة جرم باطل گردد، مانند آن که در دادگاه مشخ ص
شود که مجرم، شخص دیگری بوده یا این که جرم رخ نداده است و متهم به علت اجرای حکم، د چ  ا ر
آسیب جانی یا خسارت مالی شده باشد، درمورد کسانی اعم از اداءکننده سوگند، شاکی یا شاهد که ای ر ا د
آسیب یا خسارت مذکور، مستند به آنان است، مطابق مقررات کتاب دیات عمل میشود.
فصل دوم_ اقرار
ماده ١6٣ _ اقرار عبارت است از اخبار شخص به ارتکاب جرم از جانب خود.
ماده ١64 _ اظهارات وکیل علیه موکل و ولی و قیم علیه مولیعلیه اقرار محسوب نمیشود.
تبصره_ اقرار به ارتکاب جرم قابل توکیل نیست.
ماده ١65 _ اقرار باید با لفظ یا نوشتن باشد و در صورت تعذر، با فعل از قبیل اشاره نیز واقع میشود و
در هر صورت باید روشن و بدون ابهام باشد.
ماده ١66 _ اقرار باید منجز باشد و اقرار معلق و مشروط معتبر نیست.
ماده ١6٧ _ اقرار در صورتی نافذ است که اقرار کننده در حین اقرار، عاقل، بالغ، قاصد و مختار باشد.
ماده ١6٨ _ اقراری که تحت اکراه، اجبار، شکنجه و یا اذیت و آزار روحی یا جس میاخذ شده باشد ،
فاقد ارزش و اعتبار است و دادگاه مکلف است از متهم تحقیق مجدد به عمل آورد.
ماده ١6٩ _ اقرار شخص سفیه که حکم حجر او صادر شده است و شخص ورشکسته، نسبت به امو ر
کیفری نافذ است؛ اما نسبت به ضمان مالی ناشی از جرم معتبر نیست.
ماده ١٧٠ _ هرگاه متهم اقرار به ارتکاب جرم کند، اقرار وی معتبر است و نوبت به ادله دیگر نمیرسد،
مگر اینکه با بررسی قاضی رسیدگیکننده قرائن و امارات برخلاف مفاد اقرار باشد .دراین صورت دادگاه ،
تحقیق و بررسی لازم را انجام میدهد و قرائن و امارات مخالف اقرار را در رأی ذکر میکند.
ماده ١٧١ _ در کلیة جرائم، یک بار اقرار کافی است، مگر در جرائم زیر که نصاب آن به شرح ز ی  ر
است:
الف) چهار بار در زنا، لواط، تفخیذ و مساحقه؛
 
٣٣
ب) دو بار در شرب خمر، قوادی، قذف و سرقت موجب حد.
تبصره ١ برای اثبات جنبه غیر کیفری کلیة جرائم، یک بار اقرار کافی است.
تبصره ٢ در مواردی که تعدد اقرار شرط است، اقرار میتواند در یک یا چند جلسه انجام شود.
ماده ١٧٢ _ انکار بعد از اقرار موجب سقوط مجازات نیست بهجز در اقرار به جرمیکه مجازات آن حد
رجم یا اعدام است که در این صورت در هر مرحله، ولو در حین اجراء، مجازات ساقط و به جای آن در زنا
و لواط صد ضربه شلاق و در غیر آنها حبستعزیری درجه پنج ثابت میگردد.
فصل سوم _ شهادت
ماده ١٧٣ _ شهادت عبارت است از اخبار شخصی غیر از طرفین دعوا به وقوع یا عدم وقوع ج  ر م
بهوسیله متهم یا هر امر دیگری نزد مقام قضائی.
ماده ١٧4 _ شهادت شرعی آن است که شارع آن را معتبر و دارای حجیت دانسته است؛ اعم از آن ک ه
مفید علم باشد یا نباشد.
ماده ١٧5 _ در صورتی که شاهد واجد شرایط شهادت ش رعی نباشد، اظهارات او استماع م ی شو د.
تشخیص میزان تأثیر و ارزش این اظهارات در علم قاضی، در حدود اماره قضائی با دادگاه است.
ماده ١٧6 _ شاهد شرعی در زمان ادای شهادت باید دارای شرایط زیر باشد: بلوغ، عقل، ایمان، عدالت،
طهارت مولد، ذینفع نبودن در موضوع، نداشتن خصومت با طرفین یا یکی از آنها، عدم اشتغال به تکدی و
ولگردی.
تبصره ١ شرایط موضوع ماده فوق باید بهوسیله قاضی احراز شود.
تبصره ٢ در مورد شرط خصومت، هرگاه شهادت شاهد به نفع طرف مورد خصومت باشد، پذیرفت  ه
میشود.
ماده ١٧٧ _ شهادت مجنون ادواری در حال افاقه پذیرفته میشود، مشروط به آنکه تحمل شهادت نی ز
در حال افاقه بوده باشد.
ماده ١٧٨ _ هرگاه شاهد در زمان تحمل شهادت غیربالغ ممیز بوده، اما در زمان ادای شهادت به س ن
بلوغ رسیده باشد، شهادت او معتبر است.
ماده ١٧٩ _ شهادت اشخاص غیرعادی، مانند فراموشکار و ساهی به عنوان شهادت شرعی معتبر نیست،
مگر آنکه قاضی به عدم فراموشی، سهو و امثال آن در مورد شهادت علم داشته باشد.
ماده ١٨٠ _ عادل کسی است که در نظر قاضی یا شخصی که بر عدالت وی گواه ی می دهد، اه ل
معصیت نباشد. شخصی که اشتهار به فسق داشته باشد، مرتکب گناه کبیره شود یا بر گناه صغیره اصرار داشته
باشد، تا احراز تغییر در اعمال او و اطمینان از صلاحیت و عدالت وی، شهادتش پذیرفته نمیشود.
ماده ١٨١ _ در شهادت شرعی، در صورت تعدد شهود، وحدت موضوع شهادت ضروری است و بای د
 
٣4
مفاد شهادتها در خصوصیات مؤثر در اثبات جرم یکسان باشد. هرگاه اختلاف مفاد شهادتها موجب تعار ض
شود و یا وحدت موضوع را مخدوش کند، شهادت شرعی محسوب نمیشود.
ماده ١٨٢ _ شهادت باید از روی قطع و یقین، به نحوی که مستند به امور حسی و از طریق متعارف باشد، ادا شود.
ماده ١٨٣ _ شهادت باید با لفظ یا نوشتن باشد و در صورت تعذر، با فعل از قبیل اشاره واقع میشود و
در هر صورت باید روشن و بدون ابهام باشد.
ماده ١٨4 _ در صورت وجود تعارض بین دو شهادت شرعی، هیچ یک معتبر نیست.
ماده ١٨5 _ چنانچه حضور شاهد متعذر باشد، گواهی به صورت مکتوب، صوتی_ تصویری زنده و یا
ضبط شده، با احراز شرایط و صحت انتساب، معتبر است.
ماده ١٨6 _ در شهادت شرعی نباید علم به خلاف مفاد شهادت وجود داشته باش د . هر گاه قرائن و
امارات بر خلاف مفاد شهادت شرعی باشد، دادگاه، تحقیق و بررسی لازم را انجام داده و در صورتی که ب ه
خلاف واقع بودن شهادت، علم حاصل شود، معتبر نخواهد بود.
ماده ١٨٧ _ شهادت بر شهادت شرعی در صورتی معتبر است که شاهد اصلی فوت نموده و یا به علت
غیبت، بیماری و امثال آن، حضور وی متعذر باشد.
تبصره ١ شاهد بر شهادت شاهد اصلی باید واجد شرایط مقرر برای شاهد اصلی باشد.
تبصره ٢ شهادت بر شهادت شاهد فرع، معتبر نیست.
ماده ١٨٨ _ جرائم موجب حد و تعزیر با شهادت بر شهادت اثبات نمیشود؛ لکن قصاص، دیه و ضمان
مالی با آن قابل اثبات است.
ماده ١٨٩ _ در صورتی که شاهد اصل، پس از اقامه شهادت بهوسیله شهود فرع و پیش از صدور رأی،
منکر شهادت شود، گواهی شهود فرع از اعتبار ساقط میشود، اما انکار پس از صدور حکم، اثری ندارد.
ماده ١٩٠ _ شاهد شرعی قابل جرح و تعدیل است. جرح شاهد عبارت است از شهادت بر فقدان یکی
از شرایطی که قانون برای شاهد شرعی مقرر کرده و تعدیل شاهد عبارت است از شهادت بر وجود شرای ط
مذکور برای شاهد شرعی.
ماده ١٩١ _ قاضی مکلف است حق جرح و تعدیل شهود را به طرفین اعلام کند.
ماده ١٩٢ _ جرح شاهد شرعی باید پیش از ادای شهادت به عمل آید، مگر آنکه موجبات جرح پس از
شهادت معلوم شود. در این صورت، جرح تا پیش از صدور حکم به عمل م ی آید و در هر حال دادگ ا ه
مکلف است به موضوع جرح، رسیدگی و اتخاذ تصمیم کند.
ماده ١٩٣ _ در صورت رد شاهد شرعی از سوی قاضی یا جرح وی، مدعی صلاحیت شاهد م ی تواند
برای اثبات آن اقامه دلیل کند.
ماده ١٩4 _ در اثبات جرح یا تعدیل شاهد، ذکر اسباب آن لازم نیست و گواهی مطلق به تعدیل یا ج ر ح
کفایت میکند، مشروط بر آن که شاهد دارای شرایط شرعی باشد.
٣5
تبصره_ در اثبات یا نفی عدالت، علم شاهد به عدالت یا فقدان آن لازم است و حسن ظاهر به تنهای ی
برای احراز عدالت کافی نیست.
ماده ١٩5 _ هرگاه گواهی شهود معرفی شده در اثبات جرح یا تعدیل شاهد با یکدیگر معارض باشد، از
اعتبار ساقط است.
ماده ١٩6 _ هرگاه دادگاه، شهود معرفی شده را واجد شرایط قانونی تشخیص دهد، شهادت را میپذیرد
و در غیر این صورت، شهادت را شهادت شرعی محسوب نمیکند و اگر از وضعیت آنها اطلاع نداش ت ه
باشد، تا زمان احراز شرایط و کشف وضعیت که نباید بیش از ده روز طول بکشد، رسیدگی را متوقف و پس
از آن، حسب مورد، اتخاذ تصمیم میکند، مگر اینکه به نظر قاضی احراز شرایط در مدت ده روز ممک  ن
نباشد.
ماده ١٩٧ _ رجوع از شهادت شرعی، قبل از صدور حکم موجب سلب اعتبار شهادت میشود و اعاد ه
شهادت پس از رجوع از آن، مسموع نیست.
ماده ١٩٨ _ نصاب شهادت در کلیه جرائم دو شاهد مرد است مگر در زنا، لواط، تفخیذ و مساحقه که با
چهار شاهد مرد اثبات میگردد. برای اثبات زنا شهادت دو مرد و چهار زن عادل کافی است. مگر مواردی که
حد زنا، اعدام یا رجم است که در این صورت حداقل شهادت سه مرد و دو زن عادل لازم است در ای  ن
مورد هر گاه دو مرد و چهار زن عادل به آن شهادت دهند تنها حد شلاق ثابتمیشود. جنایات موجب دی ه
با شهادت یک شاهد مرد و دو شاهد زن نیز قابل اثبات است.
ماده ١٩٩ _ درخصوص شهادت بر زنا یا لواط شاهد باید حضوراً عملی که زنا یا لواط با آن محق  ق
میشود را دیده باشد و هر گاه شهادت مستند به مشاهده نباشد و همچنین در صورتی که شهود به عدد لازم
نرسند شهادت درخصوص زنا یا لواط قذف محسوب میشود و موجب حد است.
فصل چهارم _ سوگند
ماده ٢٠٠ _ سوگند عبارت است از گواه قراردادن خداوند بر درستی گفتار ادا کننده سوگند.
ماده ٢٠١ _ ادا کننده سوگند باید عاقل، بالغ، قاصد و مختار باشد.
ماده ٢٠٢ _ سوگند باید مطابق قرار دادگاه و با لفظ جلاله والله، بالله، تالله یا نام خداوند متعال به سای ر
زبانها اد اء شود و در صورت نیاز به تغلیظ و قبول اداءکننده سوگند، دادگاه کیفیت ادای آن را از حی  ث
زمان، مکان، الفاظ و مانند آنها تعیین میکند. در هر صورت، بین مسلمان و غیر مسلمان در اداء سوگند ب ه
نام خداوند متعال تفاوتی وجود ندارد.
ماده ٢٠٣ _ سوگند باید مطابق با ادعا، صریح در مقصود و بدون هر گونه ابهامیبوده و از روی قطع و
یقین ادا شود.
ماده ٢٠4 _ سوگند باید با لفظ باشد و در صورت تعذر، با نوشتن یا اشار ه ای که روشن در مقصو د
 
٣6
باشد، اداء شود.
ماده ٢٠5 _ در مواردی که اشاره، مفهوم نباشد یا قاضی به زبان شخصی که سوگند یاد م ی کند، آگا ه
نباشد و یا ادا کننده سوگند قادر به تکلم نباشد، دادگاه به وسیله مترجم یا متخصص امر، مراد وی را کش ف
میکند.
ماده ٢٠6 _ سوگند فقط نسبت به طرفین دعوا و قائم مقام آنها مؤثر است.
ماده ٢٠٧ _ حدود وتعزیرات با سوگند نفی یا اثبات نمیشود؛ لکن قصاص، دیه، ارش و ضرر و زیا ن
ناشی از جرائم، مطابق مقررات این قانون با سوگند اثبات میگردد.
ماده ٢٠٨ _ هرگاه در دعاوی مالی، مانند دیه جنایات و همچنین دعاویی که مقصود از آن مال اس ت ،
مانند جنایت خطایی و شبهعمدی موجب دیه، برای مدعی خصوصی امکان اقامه بینه شرعی نباشد، وی می-
تواند با معرفی یک شاهد مرد یا دو شاهد زن به ضمیمه یک سوگند، ادعاء خود را فقط از جنبه مالی اثبا ت
کند.
تبصره_ در موارد مذکور در ماده فوق، ابتدا شاهد واجد شرایط شهادت م  ی دهد و سپس سوگن د
بهوسیله مدعی ادا میشود.
ماده ٢٠٩ _ هرگاه ثابت شود سوگند، دروغ و یا اداءکننده سوگند فاقد شرایط قانونی بوده است، ب  ه
سوگند مزبور ترتیب اثر داده نمیشود.
فصل پنجم _ علم قاضی
ماده ٢١٠ _ علم قاضی عبارت است از یقین حاصل از مستندات بی ن در امری که نزد قاضی مطر ح
است. در مواردی که مستند حکم، علم قاضی است، قاضی مکلف است قرائن و امارات بی ن مستند علم خود
را به طور صریح در حکم ذکر کند.
تبصره_ مواردی از قبیل نظریه کارشناس، معاینه محل، تحقیقات محلی، اظهارات مطل  ع ، گزارش
ضابطان و سایر قرائن و امارات میتواند مستند علم قاضی قرار گیرد. در هر حال علم استنباطی که موج ب
یقین قاضی نمیشود، نمیتواند ملاک صدور حکم قرار گیرد.
ماده ٢١١ _ در صورتی که علم قاضی با ادله قانونی دیگر در تعارض باشد، اگر علم بی ن باقی بماند، آن
ادله برای قاضی معتبر نخواهد بود و قاضی با ذکر مستندات علم خود و جهات رد ادله دیگر، رأی صا د ر
میکند و چنانچه برای قاضی علم حاصل نشود، آن ادله معتبر بوده و بر اساس آنها رأی صادر میشود.
ماده ٢١٢ _ در تعارض سایر ادله با یکدیگر، اقرار بر شهادت شرعی، قسامه و سوگند مقدم اس  ت .
همچنین است تقدم شهادت شرعی بر دو مورد اخیر.
بخش ششم _ مسائل متفرقه
 
٣٧
ماده ٢١٣ _ مجرم باید مالی را که در اثر ارتکاب جرم تحصیل کرده است، اگر موجود باشد عین آن را
و اگر موجود نباشد مثل آن را و در صورت عدم امکان رد مثل، قیمت آن را به صاحبش رد کند و از عهد ه
خسارات وارده نیز برآید. هرگاه از حیث جزائی وجهی برعهده مجرم تعلق گیرد، استرداد اموال یا تأدی  ه
خسارت مدعیان خصوصی بر آن مقدم است.
ماده ٢١4 _ بازپرس یا دادستان در صورت صدور قرار منع یا موقوفی تعقیب باید تکلیف اشیاء و اموال
کشف شده را که دلیل یا وسیله ارتکاب جرم بوده و یا از جرم تحصیل شده یا حین ارتکاب استعمال و ی ا
برای استعمال اختصاص داده شده است تعیین کند تا حسب مورد، مسترد، ضبط یا معدوم ش و د . درمورد
ضبط، دادگاه تکلیف اموال و اشیاء را تعیین خواهد کرد. همچنین بازپرس و یا دادستان مکلف است مادا م
که پرونده نزد او جریان دارد به تقاضای ذینفع و با رعایت شرایط زیر دستور رد اموال و اشیاء مذکور د ر
فوق را صادر نماید:
١ وجود تمام یا قسمتی از آن اشیاء و اموال در بازپرسی یا دادرسی لازم نباشد.
٢ اشیاء و اموال بلامعارض باشد.
٣ در شمار اشیاء و اموالی نباشد که باید ضبط یا معدوم گردد.
در کلیه امور جزائی دادگاه نیز باید ضمن صدور حکم یا قرار یا پس از آن، اعم از ای  ن که مبن ی بر
محکومیت یا برائت یا موقوفی تعقیب متهم باشد، نسبت به اشیاء و اموالی که وسیله ارتکاب جرم بوده یا در
اثر جرم تحصیل شده یا حین ارتکاب استعمال و یا برای استعمال اختصاص داده شده، حکم مخصو ص
صادر و تعیین نماید که باید مسترد، ضبط یا معدوم شود.
تبصره ١ متضرر از قرار بازپرس یا دادستان یا قرار یا حکم دادگاه میتواند از تصمیم آنان راجع ب  ه
اشیاء و اموال مذکور در این ماده شکایت کرده، شکایت خود را طبق مقررات در دادگاههای جزائی تعقیب و
درخواست تجدیدنظر نماید، هرچند قرار یا حکم دادگاه نسبت به امر جزائی قابل شکایت نباشد.
تبصره ٢ مالی که نگهداری آن مستلزم هزینه نامتناسب برای دولت است یا موجب خرابی یا ک س  ر
فاحش قیمت آن میگردد و حفظ مال هم برای دادرسی لازم نباشد و همچنین اموال ضایع شد ن ی و
سریعالفساد حسب مورد به دستور دادستان یا دادگاه به قیمت روز فروخته شده و وجه حاصل تا تعی ی ن
تکلیف نهایی در صندوق دادگستری بهعنوان امانت نگهداری خواهد شد.
ماده ٢١5 _ مجازاتهای تعزیری ویا بازدارنده مقرر در کتاب پنجم قانون مجازات اس لامیو سایر قوانین ب ه
شرح زیر اصلاح میشود:
١ کلیه حبسهایی که حداکثر مجازات آنها تا سه ماه حبس است به حبستعزیری درجه هشت
٢ کلیه حبسهایی که حداکثر مجازات آنها تا ششماه حبس است به حبستعزیری درجه هفت
٣ کلیه حبسهایی که حداکثر مجازات آنها تا دوسال حبس است به حبستعزیری درجه شش
4 کلیه حبسهایی که حداکثر مجازات آنها تا پنج سال حبس است به حبستعزیری درجه پنج
5 کلیه حبسهایی که حداکثر مجازات آنها تا دهسال حبس است به حبستعزیری درجه چهار
 
٣٨
6 کلیه حبسهایی که حداکثر مجازات آنها تا پانزده سال حبس است به حبستعزیری درجه سه
٧ کلیه حبسهایی که حداکثر مجازات آنها تا بیستوپنجسال حبس است به حبستعزیری درجه دو
٨ کلیه حبسهایی که حداکثر مجازات آنها بیش از بیست وپنجسال حبس است ب ه حبس تعزی ری
موقت درجه یک
٩ کلیه شلاقهایی که حداکثر آنها هفتاد و چهارضربه است به سی ویک تا هفتاد و چها رضربه شلا ق
تعزیری درجه شش
١٠ _ کلیه مجازاتهای نقدی که حداکثر آنها تا ده میلیون( ١٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال است به جزای نقدی درجه
هشت
١١ _ کلیه مجازاتهای نقدی که حداکثر آنها تا بیست میلیون ( ٢٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال است به جزای نقدی درجه
هفت
١٢ _ کلیه مجازاتهای نقدی که حداکثر آنها تا هشتا د میلیون ( ٨٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال است به جزای نقد ی
درجهشش
١٣ _ کلیه مجازاتهای نقدی که حداکثرآنها تایکصدوهشتاد میلیون ( ١٨٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال است به جزا ی
نقدی درجه پنج
١4 _ کلیه مجازاتهای نقدی که حداکثرآنهاتاسیصدوشصت میلیون ( ٣6٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال است به جزا ی
نقدی درجه چهار
١5 _ کلیه مجازاتهای نقدی کهحداکثر آنها تا پانصدوپنجاه میلیون ( 55٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال است به جزا ی
نقدی درجه سه
١6 _ کلیه مجازاتهای نقدی کهحداکثرآنها یکمیلیارد( ١.٠٠٠.٠٠٠.٠٠٠ )ریال و بیش از آن است به جزای
نقدی درجه دو
١٧ _ کلیه مجازاتهای محرومیت از حقوق اجتماعی که حداکثر مدت آن تا ششماه است به محرومی ت
از حقوق اجتماعی درجه هفت
١٨ _ کلیه مجازاتهای محرومیت از حقوق اجتماعی که حداکثر مدت آن تا پنجسال است به محرومی ت
از حقوق اجتماعی درجه شش
١٩ _ کلیه مجازاتهای محرومیت از حقوق اجتماعی که حداکثر مدت آن بیش از پ ن ج سال است ب ه
محرومیت از حقوق اجتماعی درجه پنج
ماده ٢١6 _ اجراء احکام حدود، قصاص و تعزیرات براساس آئیننامهای خواهد بود که تا شش ماه ا ز
تاریخ تصویب این قانون توسط رئیس قوه قضائیه تهیه و ابلاغ خواهد شد.
کتاب دوم _ حدود
بخش اول _ مواد عمومی
 
٣٩
ماده ٢١٧ _ در جرائم موجب حد، مرتکب در صورتی مسؤول است که علاوه ب  ر داشتن علم، قصد و
شرایط مسؤولیت کیفری به حرمت شرعی رفتار ارتکابی نیز آگاه باشد.
ماده ٢١٨ _ در جرائم موجب حد هرگاه متهم ادعاء فقدان علم یا قصد یا وجود یکی از م و ا ن  ع
مسؤولیت کیفری را در زمان ارتکاب جرم نماید در صورتی که احتمال صدق گفتار وی داده شود و ا گ  ر
ادعاء کند که اقرار او با تهدید و ارعاب یا شکنجه گرفته شده است ادعاء مذکور بدون نیاز به بینه و سوگند
پذیرفته میشود.
تبصره ١ در جرائم محاربه و افساد فی الارض و جرائم منافی عفت با عنف، اکراه، ربایش یا اغفا ل ،
صرف ادعاء مسقط حد نیست و دادگاه موظف به بررسی و تحقیق است.
تبصره ٢ اقرار در صورتی اعتبار شرعی دارد که نزد قاضی در محکمه انجام گیرد.
ماده ٢١٩ _ دادگاه نمیتواند کیفیت، نوع و میزان حدود شرعی را تغییر دهد و یا مجازات را تقلیل داد ه
یا تبدیل یا ساقط نماید. این مجازاتها تنها از طریق توبه و عفو به کیفیت مقرر در قانون قابل سقوط، تقلیل یا
تبدیل میباشد.
ماده ٢٢٠ _ در مورد حدودی که در این قانون ذکر نشده است برابر اصل یکصد و شصت و هفتم قانون
اساسی عمل میشود.
ماده ٢٢١ _ هرگاه رجوع به اصل یکصد و شصت و هفتم قانون اساسی لازم شود، مقام قضائ ی ا ز
رهبری استفتاء خواهد کرد. مقام رهبری میتواند این امر را به فرد یا افرادی تفویض نماید.
بخش دوم _ جرائم موجب ح  د
فصل اول _ زنا
ماده ٢٢٢ _ زنا عبارت است از جماع مرد و زنی که علقه زوجیت بین آنها نبوده و از موارد وطی ب  ه
شبهه نیز نباشد.
تبصره ١ جماع با دخول اندام تناسلی مرد به اندازه ختنه گاه در قبل یا دبر زن محقق میشود.
تبصره ٢ هر گاه طرفین یا یکی از آنها نابالغ باشد، زنا محقق می شود، لکن نابالغ مجازات نشده و
حسب مورد به اقدامات تأمینی و تربیتی مقرر در کتاب اول این قانون محکوم میگردد.
ماده ٢٢٣ _ جماع با میت، زنا است، مگر جماع زوج با زوجه متوفیی خود که زنا نبوده لکن موج ب
سی و یک تا هفتاد و چهار ضربه شلاق تعزیری درجه شش خواهد بود.
ماده ٢٢4 _ هرگاه متهم به زنا، مدعی زوجیت یا وطی به شبهه باشد، ادعاء وی بدون بینه یا سوگ ن د
پذیرفته میشود، مگر آنکه خلاف آن با حجت شرعی لازم ثابت شود.
ماده ٢٢5 _ حد زنا در موارد زیر اعدام است:
الف) زنا با محارم نسبی.
 
ب) زنا با زنپدر کهموجباعدام زانیاست.
ج) زنای مرد غیر مسلمان با زن مسلمان که موجب اعدام زانی است.
د) زنای به عنف یا اکراه از سوی زانی، که موجب اعدام زانی است.
تبصره ١ مجازات زانیه در بند (ب) و(ج) حسب مورد، تابع سایر احکام مربوط به زنا است.
تبصره ٢ هرگاه کسی با زنی که راضی به زنای با او نباشد در حال بیهوشی، خواب یا مستی زنا کن د
رفتار او در حکم زنای به عنف است. همچنین است زنا از طریق اغفال و فریب دادن دختر نابالغ یا از طریق
ربایش، تهدید ویا ترساندن زن اگر چه موجب تسلیم شدن او شود.
ماده ٢٢6 _ در زنا با محارم نسبی، چنانچه زانیه بالغ و زانی نابالغ باشد مجازات زانیه فقط صد ضرب ه
شلاق است.
ماده ٢٢٧ _ مردی که همسر دائم دارد، هرگاه قبل از دخول، مرتکب زنا شود حد وی صد ضربه شلاق،
تراشیدن موی سر و تبعید به مدت یک سال قمری است.
ماده ٢٢٨ _ حد زنا در مواردی که مرتکب غیر محصن باشد، صد ضربه شلاق است.
ماده ٢٢٩ _ در موارد زنای به عنف و در حکم آن، در صورتی که زن باکره باشد مرتکب علاوه ب  ر
مجازات مقرر به پرداخت ارش البکاره و مهرالمثل نیز محکوم میشود. در غیر این صورت فقط به مجازا ت
و پرداخت مهرالمثل محکوم خواهد شد.
ماده ٢٣٠ _ حذف شد.
ماده ٢٣١ _ هرگاهمرد یا زنیکمتر از چهار بار اقرار به زنا نماید به سی ویک تا هفتاد و چهار ض ر ب ه
شلاق تعزیری درجه شش محکوم میشود. حکم این ماده در مورد لواط، تفخیذ و مساحقه نیز جاری است.
فصل دوم _ لواط، تفخیذ و مساحقه
ماده ٢٣٢ _ لواط عبارت است از دخول اندام تناسلی مرد به اندازه ختنه گاه در دبر انسان مذکر.
ماده ٢٣٣ _ حد لواط برای فاعل، درصورت عنف، اکراه یا دارا بودن شرایط احصان، اعدام و در غی  ر
این صورت صد ضربه شلاق است. حد لواط برای مفعول در هر صورت اعدام است.
تبصره ١ در صورتی که فاعل غیر مسلمان و مفعول، مسلمان باشد، حد فاعل اعدام است.
تبصره ٢ احصان عبارت است از آن که مرد دارای همسر دائمیو بالغ باشد و در حالی که بالغ و عاقل
بوده از طریق قبل با همان همسر در حال بلوغ وی جماع کرده باشد و هر وقت بخواهد امکان جما ع ا ز
همان طریق را با وی داشته باشد.
ماده ٢٣4 _ تفخیذ عبارت است از قرار دادن اندام تناسلی مرد بین رانها یا نشیمنگاه انسان مذکر.
تبصره_ دخول کمتر از ختنه گاه در حکم تفخیذ است.
 
ماده ٢٣5 _ در تفخیذ، حد فاعل و مفعول صد ضربه شلاق است و از این جهت فرقی میان محصن و
غیر محصن و عنف و غیر عنف نیست.
تبصره_ در صورتی که فاعل غیر مسلمان و مفعول، مسلمان باشد، حد فاعل اعدام است.
ماده ٢٣6 _ حذف شد.
ماده ٢٣٧ _ همجنس گرایی انسان مذکر در غیر از لواط و تفخیذ، از قبیل تقبیل و ملامسه از ر و ی
شهوت، موجب سی و یک تا هفتاد و چهار ضربه شلاق تعزیری درجه شش است.
تبصره ١ حکم این ماده و ماده قبل در مورد انسان مونث نیز جاری است.
تبصره ٢ حکم این ماده شامل مواردی که شرعًا مستوجب حد است، نمیگردد.
ماده ٢٣٨ _ مساحقه عبارت است از اینکه انسان مؤنث، اندام تناسلی خود را بر اندام تناسلی همجنس
خود قرار دهد.
ماده ٢٣٩ _ حد مساحقه، صد ضربه شلاق است.
ماده ٢4٠ _ در حد مساحقه، فرقی بین فاعل و مفعول و مسلمان و غیر مسلمان و محصن و غیر محصن
و عنف و غیر عنف نیست.
ماده ٢4١ _ در صورت نبود ادله اثبات قانونی بر وقوع جرائم منافی عفت و انکار متهم بهجز در موار د
احتمال ارتکاب با عنف، اکراه، آزار، ربایش یا اغفال یا مواردی که به موجب این قانون در حکم ارتکاب ب ه
عنف است هرگونه تحقیق و بازجویی جهت کشف امور پنهان و مستور از انظار ممنوع است.
فصل سوم _ قوادی
ماده ٢4٢ _ قوادی عبارت است از به هم رساندن دو یا چند نفر برای زنا یا لواط.
تبصره ١ حد قوادی منوط به تحقق زنا یا لواط است در غیراینصورت عامل، مستوجب تعزیر مقر ر
در ماده( ٢44 ) این قانون است.
تبصره ٢ در قوادی، تکرار عمل شرط تحقق جرم نیست.
ماده ٢4٣ _ حد قوادی برای مرد هفتاد و پنج ضربه شلاق و برای باردوم علاوه برآن، تا یکسال تبعید
با نظر قاضی و برای زن فقط هفتاد و پنج ضربه شلاق است.
ماده ٢44 _ کسی که دو یا چند نابالغ را برای زنا یا لواط به هم برساند مستوجب حد نیست . لکن ب ه
سی ویک تا هفتاد وچهار ضربه شلاق و حبستعزیری درجه شش محکوم میشود.
فصل چهارم _ قذف
ماده ٢45 _ قذف عبارت است از نسبت دادن زنا یا لواط به شخص دیگر، هرچند مرده باشد.
 
ماده ٢46 _ قذف باید روشن و بدون ابهام بوده، نسبت دهنده به معنای لفظ آگاه و قصد انتساب داشته
باشد گرچه مقذوف یا مخاطب در حین قذف از مفاد آن آگاه نباشد.
تبصره_ قذف علاوه بر لفظ با نوشتن، هرچند به شیوه الکترونیکی نیز تحقق مییابد.
ماده ٢4٧ _ هرگاه کسیبهفرزند مشروعخود بگوید تو فرزند مننیستی قذف مادر وی محسوب میشود.
همچنین است اگر به فرزند مشروعدیگری بگوید تو فرزند پدرت نیستی.
ماده ٢4٨ _ هرگاه قرینهای دربین باشد که مشخص گردد منظور قذف نبوده است حد ثابت نمیشود.
ماده ٢4٩ _ هرگاه کسی به دیگری بگوید تو با فلان زن زنا یا با فلان مرد لواط کردهای فقط نسب ت به
مخاطب، قاذف محسوب میشود.
ماده ٢5٠ _ حد قذف، هشتاد ضربه شلاق است.
ماده ٢5١ _ قذف در صورتی موجب حد میشود که قذف شونده در هنگام قذف، بالغ، عاقل، مسلمان ،
معین و غیر متظاهر به زنا یا لواط باشد.
تبصره ١ هرگاه قذف شونده، نابالغ، مجنون، غیر مسلمان یا غیر معین باشد قذف کننده به سی و یک تا
هفتاد و چهار ضربه شلاق تعزیری درجه شش محکوم میشود، لکن قذف متظاهر به زنا یا لواط، مجازا ت
ندارد.
تبصره ٢ قذف کسی که متظاهر به زنا یا لواط است نسبت به آنچه متظاهر به آن نیست موجب ح  د
است مثل نسبت دادن لواط به کسی که متظاهر به زنا است.
ماده ٢5٢ _ کسی که به قصد نسبت دادن زنا یا لواط به دیگری، الفاظی غیر از زنا یا لواط به کار ببرد که
صریح در انتساب زنا یا لواط به افرادی از قبیل همسر، پدر، مادر، خواهر یا برادر مخاطب باشد، نسبت ب  ه
کسی که زنا یا لواط را به او نسبت داده، محکوم به حد قذف و در خصوص مخاطب اگر به علت ای  ن
انتساب اذیت شده باشد، به مجازات توهین محکوم میگردد.
ماده ٢5٣ _ حذف شد.
ماده ٢54 _ هرگاه کسی زنا یا لواطی که موجب حد نیست مانند زنا یا لواط در حال اکراه یا عدم بلوغ
را به دیگری نسبت دهد، به سی و یک تا هفتاد و چهار ضربه شلاق تعزیری درجه شش محکوم میشود.
ماده ٢55 _ نسبت دادن زنا یا لواط به کسی که به خاطر همان زنا یا لواط محکوم به حد شده اس ت ،
قبل از توبه مقذوف مجازات ندارد.
ماده ٢56 _ حد قذف حق الناس است و علاوه بر تعقیب، اجراء مجازات نیز منوط به مطالب ه مقذوف
است. در صورت گذشت مقذوف در هر مرحله، حسب مورد تعقیب، رسیدگی و اجراء مجازات متوق ف
میشود.
ماده ٢5٧ _ کسی که چند نفر را بهطور جداگانه قذف کند در برابر قذف هر یک، حد مستقلی بر ا و
جاری میشود، خواه همگی با هم شکایت کنند، خواه جداگانه.
 
ماده ٢5٨ _ کسی که چند نفر را به یک لفظ قذف نماید هر کدام از قذف شوندگان م یتواند جداگان ه
شکایت نماید و در صورت صدور حکم محکومیت، اجرای آن را مطالبه کند. چنانچه قذفشوندگان یکج ا
شکایت نمایند بیش از یک حد جاری نمیشود.
ماده ٢5٩ _ کسی که دیگری را به یک یا چند سبب، یکبار یا بیشتر قبل از اجراء حد، قذف نمای د
فقط به یک حد محکوم میشود، لکن اگر پس از اجراء حد، قذف را تکرار نماید حد نیز تکرار م ی شود و
اگر بگوید آنچه گفتهام حق بود به سی و یک تا هفتاد و چهار ضربه شلاق تعزیری درجه شش محک و م
میگردد.
ماده ٢6٠ _ پدر یا جد پدری که فرزند یا نوه خود را قذف کند به سی و یک تا هفتاد و چه ا ر ضربه
شلاق تعزیری درجه شش محکوم میگردد.
ماده ٢6١ _ حد قذف اگر اجراء نشده و مقذوف نیز گذشت نکرده باشد به همه ورثه به غیر از همس ر
منتقل میگردد و هریک از ورثه میتواند تعقیب و اجراء آن را مطالبه کند هر چند د یگران گذشت کرد ه
باشند.
تبصره_ در صورتی که قاذف، پدر یا جد پدری وارث باشد، وارث نمیتواند تعقیب متهم یا اجراء حد
را مطالبه کند.
ماده ٢6٢ _ حد قذف در هر مرحله از مراحل تعقیب، رسیدگی و اجراء در موارد زیر ساقط میشود:
١ هر گاه مقذوف، قاذف را تصدیق نماید.
٢ هر گاه آنچه به مقذوف نسبت داده شده با شهادت یا علم قاضی اثبات شود.
٣ هرگاه مقذوف و درصورت فوت وی، ورثه او، گذشت کند.
4 هرگاه مردی زنش را پس از قذف به زنای پیش از زوجیت یا زمان زوجیت لعان کند.
5 هرگاه دو نفر یکدیگر را قذف کنند، خواه قذف آنها همانند باشد خواه مختلف.
تبصره_ مجازات مرتکبین در بند ( 5)، سی ویک تا هفتادوچهارضربه شلاق تعزیری درجه شش است.
فصل پنجم _ سب نبی
ماده ٢6٣ _ هر کس پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و یا هریک از انبیاء عظا مالهی را دشنام دهد ی  ا
قذف کند سابالنبی است و به اعدام محکوم میشود.
ماده ٢64 _ هرگاه متهم به سب ادعاء نماید که اظهارات وی از روی اکراه، غفلت، سهو یا در حال ت
مستی یا غضب یا سبق لسان یا بدون توجه به معانی کلمات و یا نقل قول از دیگری بوده است ساب النب ی
محسوب نمیشود.
تبصره_ هرگاه سب در حالت مستی یا غضب یا به نقل از دیگری باشد و صد قاهانت کند موج ب
تعزیر تا هفتاد و چهارضربه است.
 
44
فصل ششم _ مصرف مسکر
ماده ٢65 _ مصرف مسکر از قبیل خوردن، تزریق و تدخین آن کم باشد یا زیاد، جامد باشد یا مای ع ،
مست کند یا نکند، خالص باشد یا مخلوط به گونهای که آن را از مسکر بودن خارج نکند، موجب ح  د
است.
تبصره_ خوردن فقاح (آبجو مسکر) موجب حد است هرچند مستی نیاورد.
ماده ٢66 _ حد مصرف مسکر، هشتاد ضربه شلاق است.
ماده ٢6٧ _ غیرمسلمانتنها در صورتتظاهر بهمصرف مسکر محکومبه حد میشود.
تبصره_ اگر مصرف مسکر توسط غیرمسلمانعلنی نباشد لکن مرتکب در حال مستی در معابر یا اماکن
عمومیظاهر شود به مجازات مقرر برای تظاهر به عمل حرام محکوم میگردد.
فصل هفتم _ سرقت
ماده ٢6٨ _ سرقت عبارت است از ربودن مال متعلق به غیر.
ماده ٢6٩ _ سرقت در صورتی موجب حد است که دارای تمام شرایط زیر باشد:
١ شیء مسروق شرعاً مالیت داشته باشد.
٢ مال مسروق در حرز باشد.
٣ سارق هتک حرز کرده باشد.
4 سارق مال را از حرز خارج کند.
5 هتک حرز و سرقت مخفیانه باشد.
6 سارق پدر یا جد پدری صاحب مال نباشد.
٧ ارزش مال مسروق در زمان اخراج از حرز، معادل چهار و نیم نخود طلای مسکوک باشد.
٨ مال مسروق از اموال دولتی یا عمومی، وقف عام و یا وقف بر جهات عامه نباشد.
٩ سرقت در زمان قحطی صورت نگرفته باشد.
١٠ _ صاحب مال از سارق نزد مرجع قضائی شکایت کرده باشد.
١١ _ صاحب مال قبل از اثبات سرقت سارق را نبخشیده باشد.
١٢ _ مال مسروق قبل از اثبات سرقت تحت ید مالک قرار نگیرد.
١٣ _ مال مسروق قبل از اثبات جرم به ملکیت سارق در نیاید.
١4 _ مال مسروق از اموال سرقت شده یا مغصوب نباشد.
ماده ٢٧٠ _ حرز عبارت است از مکان متناسبی که مال عرفًا در آن از دستبرد محفوظ میماند.
 
45
ماده ٢٧١ _ در صورتی که مکان نگهداری مال از کسی غصب شده باشد، نسبت به وی و کسانی که از
طرف او حق دسترسی به آن مکان را دارند، حرز محسوب نمیشود.
ماده ٢٧٢ _ هتک حرز عبارت است از نقض غیر مجاز حرز که از طریق تخریب دیوار یا بالا رفتن ا ز
آن یا بازکردن یا شکستن قفل و امثال آن محقق میشود.
ماده ٢٧٣ _ هرگاه کسی مال را توسط مجنون، طفل غیر ممیز، حیوان یا هر وسیله بی اراده ای از حرز
خارج کند مباشر محسوب میشود و در صورتی که مباشر طفل ممیز باشد رفتار آمر حسب مور د مشمول
یکی از سرقت های تعزیری است.
ماده ٢٧4 _ در صورتی که مال در حرزهای متعدد باشد، ملاک، اخراج از بیرونی ترین حرز است.
ماده ٢٧5 _ ربایش مال به اندازة نصاب باید در یک سرقت انجام شده باشد.
ماده ٢٧6 _ هرگاه دو یا چند نفر به طور مشترک مالی را بربایند باید سهم بالسویه هرکدام از آنها به حد
نصاب برسد.
ماده ٢٧٧ _ سرقت در صورت فقدان هریک از شرایط موجب حد، حسب مورد مشمول یکی از سرقتهای
تعزیری است.
ماده ٢٧٨ _ هرگاه شریک یا صاحب حق، بیش از سهم خود، سرقت نماید و مازاد بر سهم او به ح د
نصاب برسد، مستوجب حد است.
ماده ٢٧٩ _ حد سرقت به شرح زیر است:
الف) در مرتبه اول، قطع چهار انگشت دست راست سارق از انتهای آن، به طوری که انگشت شست و
کف دست باقی بماند.
ب) در مرتبه دوم، قطع پای چپ سارق از پایین برآمدگی، به نحوی که نصف قدم و مقداری از مح ل
مسح باقی بماند.
ج) در مرتبه سوم، حبس ابد.
د) در مرتبه چهارم، اعدام هر چند سرقت در زندان باشد.
تبصره ١ هرگاه سارق، فاقد عضو متعلق قطع باشد، حسب مورد مشمول یکی از سرقت های تعزیری
خواهد بود.
تبصره ٢ درمورد بند (ج) این ماده و سایر حبس هایی که مشمول عنوان تعزیر نیست هرگاه مرتکب
حین اجراء مجازات توبه نماید و ولیامر آزادی او را مصلحت بداند با عفو ایشان از حبس آزاد م ی شو د.
همچنین ولی امر میتواند مجازات او را به مجازات تعزیری دیگری مبدل نماید.
فصل هشتم _ محاربه
 
46
ماده ٢٨٠ _ محاربه عبارت است از کشیدن سلاح به قصد جان، مال یا ناموس مردم یا ارعاب آنها، ب ه
نحوی که موجب ناامنی در محیط گردد. هرگاه کسی با انگیزه شخصی به سوییکیا چند شخص خا ص
سلاح بکشد و عملاو جنبه عمومی نداشته باشد محارب محسوب نمیشود. همچنین است کسی که به روی
مردم سلاح بکشد، ولی در اثر ناتوانی موجب سلب امنیت نشود.
ماده ٢٨١ _ فرد یا گروهیکه برای دفاع و مقابله با محاربان، دستبه اسلحهببرد محارب نیست.
ماده ٢٨٢ _ راهزنان، سارقان و قاچاقچیانی که دست به سلاح ببرند و موجب سلب امنیت مردم و راهها
شوند محاربند.
ماده ٢٨٣ _ حد محاربه یکی از چهار مجازات زیر است.
١ اعدام
٢ صلب
٣ قطع دست راست و پای چپ
4 نفی بلد.
ماده ٢٨4 _ انتخاب هر یک از امور چهارگانه مذکور در ماده( ٢٨٣ ) به اختیار قاضی است.
ماده ٢٨5 _ مدت نفی بلد در هر حال کمتر از یک سال نیست، اگر چه محارب بعد از دستگیری توب ه
نماید و در صورتی که توبه نکند همچنان در تبعید باقی میماند.
ماده ٢٨6 _ در نفی بلد، محارب باید تحت مراقبت قرار گیرد و با دیگران معاشرت، مراوده و رفتوآمد
نداشته باشد.
فصل نهم _ بغی و افساد فیالارض
ماده ٢٨٧ _ هر کس به طور گستر ده، مرتکب جنایت علیه تمامیت جسمانی افراد، جرائم علیه امنی ت
داخلی یا خارجی، نشر اکاذیب، اخلال در نظام اقتصادی کشور، احراق و تخریب، پخش موا د س  میو
میکروبی و خطرناک یا دایر کردن مراکز فساد و فحشا یا معاونت در آنها گردد، به گونه ای که موجب اخلال
شدید در نظم عمومیکشور، ناامنی یا ورود خسارت عمده به تمامیت جسمانی افراد یا اموال ع م  و میو
خصوصی، یا سبب اشاعه فساد یا فحشا در حد وسیع گردد مفسد فی الارض محسوب و به اعدام محکو م
میگردد.
تبصره_ هرگاه دادگاه از مجموع ادله و شواهد قصد اخلال گسترده در نظم عمومی، ایجاد ناامنی، ایرا د
خسارت عمده و یا اشاعه فساد یا فحشا در حد وسیع ویا علم به مؤثر بودن اقدامات انجام شده را احر ا ز
نکند، چنانچه جرم اتکابی مشمول مجازات قانونی دیگری نباشد، با توجه به میزان نتایج زیانبار جرم ب  ه
حبستعزیری درجه پنج یا شش محکوم میشود.
 
ماده ٢٨٨ _ گروهی که در برابر اساس نظام جمهوری اسلامیایران، قیام مسلحانه کند باغی محسوب و
در صورت استفاده از سلاح، اعضاء آن به مجازات اعدام محکوم میگردند.
ماده ٢٨٩ _ هرگاه اعضاء گروه باغی، قبل از درگیری و استفاده از سلاح، دستگیر شوند، چنانچه سازمان
و مرکزیت آن وجود داشته باشد، به حبستعزیری درجه سه و در صورتی که سازمان و مرکزیت آن از بی ن
رفته باشد به حبستعزیری درجه پنج محکوم میشوند.
کتاب سوم _ قصاص
بخش اول _ مواد عمومی
فصل اول _ اقسام و تعاریف جنایات
ماده ٢٩٠ _ جنایت بر نفس، عضو و منفعت بر سه قسم است: عمدی، شبهعمدی، خطای محض.
ماده ٢٩١ _ جنایت در موارد زیر عمدی محسوب میشود:
١ هرگاه مرتکب با انجام کاری قصد ایراد جنایت بر فرد یا افرادی معین یا فرد یا افرادی غی رمعین از
یک جمع را داشته باشد و در عمل نیز جنایت مقصود واقع شود، خواه کار ارتکابی نوعاً موجب وقوع آن
جنایت بشود، خواه نشود.
٢ هرگاه مرتکب، عمداً کاری انجام دهد که نوعاً موجب جنایت واقع شده، می گردد، هرچند قص د
ارتکاب آن جنایت را نداشته باشد.
٣ هرگاه مرتکب قصد ارتکاب جنایت را نداشته و کاری را هم که انجام داده اس ت، نسبت به افرا د
متعارف نوعًا موجب جنایت واقع شده، نمیشود، لکن درخصوص مجنیعلیه، به عّلت بیماری، ضعف، پیری
یا هر وضعیت دیگر ویا به علت وضعیت خاص مکانی یا زمانی نوعًا موجب آن جنایت میشود، مشروط بر
آنکه مرتکب به وضعیت نامتعارف مجنی علیه یا وضعیت خاص مکانی یا زمانی آگاه و متوجه باشد.
4 هرگاه مرتکب قصد ایراد جنایت داشته باشد، بدون آنکه فرد یا جمع معینی مقصود وی باشد، و در
عمل نیز جنایت مقصود واقع شود. مانند بمب گذاری در اماکن عمومی.
تبصره ١ در بند دوم عدم آگاهی و توجه مرتکب باید اثبات گردد و در صورت عدم اثبات جنای ت
عمدی خواهد بود، مگر جنایت واقع شده صرفاً به علت حساسیت زیاد موضع آسیب واقع شده باش د و
حساسیت زیاد موضع آسیب نیز غالباً شناخته شده نباشد که در این صورت آگاهی و توجه مرتکب بای  د
اثبات شود و در صورت عدم اثبات، جنایت عمدی ثابت نخواهد شد.
تبصره ٢ در بند سوم بایدآگاهی و توجه مرتکب به وضعیت نامتعارف مجنی علیه یا وضعی ت خاص
مکانی یا زمانی اثبات شود و در صورت عدم اثبات، جنایت عمدی ثابت نمیشود.
 
تبصره ٣ اگر ثابت شود جنایت بدون سبق تصمیم واقع شده است، چنانچه قرائن وامارات موجب علم
بر قصد مرتکب یا آگاهی یا توجه او به اینکه کار وی نوعاً موجب جنایت میشود یا وضعیت نامتعار ف
مجنی علیه یا وضعیت خاص مکانی یا زمانی، وجود نداشته باشد، جنایت عمدی ثابت نخواهد شد.
ماده ٢٩٢ _ جنایت در موارد زیر شبهعمدی محسوب میشود:
١ هرگاه مرتکب نسبت به مجنیعلیه قصد رفتاری را داشته، لکن قصد جنایت واقع شده را نداشت ه
باشد، جز در مواردی که مشمول تعریف جنایات عمدی میگردد.
٢ هرگاه مرتکب، جهل به موضوع داشته باشد مانند آنکه جنایتی را با اعتقاد به اینکه موضوع رفتا ر
وی شیء یا حیوان و یا افراد مشمول ماده ( ٣٠٣ ) این قانون است به مجنیعلیه وارد کند، سپس خلاف آ ن
معلوم گردد..
٣ هرگاه جنایت به سبب تقصیر مرتکب واقع شود، مشروط بر اینکه تقصیر، نوعاً سبب وقوع جنایت
نبوده باشد.
ماده ٢٩٣ _ جنایت در موارد زیر خطاء محض محسوب میشود:
١ در حال خواب و بیهوشی و مانند آنها واقع شود.
٢ بهوسیله صغیر و مجنون ارتکاب یابد.
٣ جنایتی که در آن مرتکب نه قصد جنایت بر مجنیعلیه را داشته باشد و نه قصد ایراد فعل واقع شده
بر او را، مانند آنکه تیری به قصد شکار رها کند و به فردی برخورد نماید.
تبصره_ در مورد بندهای( ١) و( ٣) هرگاه مرتکب آگاه و متوجه باشد که اقدام او نوعاً موجب جنای ت
بر دیگری میگردد، جنایت عمدی محسوب میشود.
ماده ٢٩4 _ هرگاه فردی مرتکب جنایت عمدی گردد لکن نتیجه رفتار ارتکابی، بیشتر از مقصود و ی
واقع شود، چنانچه رفتار او، مشمول تعریف جنایات عمدی نشود، نسبت به جنایت کمتر عمدی و نسبت به
جنایت بیشتر، شبهعمدی محسوب میشود؛ مانند آنکه انگشت کسی را قطع کند و به سبب آن دستش قطع
شده و یا فوت کند که نسبت به قطع انگشت عمدی و نسبت به قطع دست و یا فوت شب ه عمدی خواه د
بود.
ماده ٢٩5 _ اگر کسی به علت اشتباه در هویت، مرتکب جنایتی بر دیگری شود در صورت ی ک  ه
مجنیعلیه و فرد مورد نظر هردو مشمول ماده( ٣٠٣ ) این قانون نباشند، جنایت عمدی محسوب میشود.
ماده ٢٩6 _ هرگاه کسی فعلی را، که انجام آن را به عهده گرفته یا قانون وظیفه خاصی را بر عهده ا و
گذاشته است، ترک کند و به سبب آن، جنایتی واقع شود، چنانچه توانایی انجام آن فعل را داشته با ش  د
جنایت حاصل، به او مستند بوده و حسب مورد عمدی، شبهعمدی، یا خطای محض خواهد بود، مانند ای ن
که مادر یا دایهای که شیر دادن را بر عهده گرفتهاست، کودک را شیر ندهد یا پزشک یا پرستار وظیفه قانونی
خود را ترک کند.
 
فصل دوم _ تداخل جنایات
ماده ٢٩٧ _ اگر کسی، عمدًا جنایتی را بر عضو فردی وارد سازد و او به سبب سرایت جنایت فو ت
کند، چنانچه جنایت واقع شده مشمول تعریف جنایات عمدی باشد، قتل عمدی محسوب میشود، در غی ر
این صورت، قتل شبهعمدی است و مرتکب علاوه بر قصاص عضو به پرداخت دیه نفس نیز محک  و م
میشود.
ماده ٢٩٨ _ اگر مرتکب با یک ضربه عمدی، موجب جنایتی بر عضو شود که منجر به قتل مجن یعلیه
گردد، چنانچه جنایت واقع شده مشمول تعریف جنایات عمدی باشد، قتل عمدی محسوب می شود و ب ه
علت نقص عضو یا جراحتی که سبب قتل شده است، به قصاص یا دیه محکوم نمیگردد.
ماده ٢٩٩ _ اگر کسی با یک ضربه عمدی، موجب جنایاتمتعدد بر اعضاء مجنیعلیه شود، چنانچه همه
آنها مشترکاً موجب قتل او شود و قتل نیز مشمول تعریف جنایات عمدی باشد، فقط به قصاص نف  س
محکوم میشود.
ماده ٣٠٠ _ اگر کسی با ضربههای متعدد عمدی، موجب جنایاتمتعدد و قتل مجنیعلیه شود و قتل نیز
مشمول تعریف جنایات عمدی باشد، چنانچه برخی از جنایتها موجب قتل شده و برخی در واقع شدن قتل
نقشی نداشته باشند، مرتکب علاوه بر قصاص نفس، حسب مورد، به قصاص عضو یا دیة جنایتهایی ک  ه
تأثیری در قتل نداشتهاست، محکوم خواهد شد. لکن اگر قتل به وسیلة مجموع جنایاتپدید آمده باشد، د ر
صورتی که ضربات به صورت متوالی وارد شده باشد در حکم یک ضرب ه است؛ در غیر این صورت ب  ه
قصاص یا دیة عضوی که جنایت بر آن، متصل به فوت نبوده است نیز محکوم خواهد شد.
ماده ٣٠١ _ اگر مجنیعلیه در جنایت واقع شده بر او به تصور این که جنایت وارد شده، به قتل منج ر
نمیشود و یا اگر به قتل منجر شود، قتل عمدی محسوب نمیشود، قصاص کرده یا گذشت یا مصالحه ب ر
دیه یا غیر آن نماید و بعد از آن، جنایت واقع شده، به نفس سرایت کند و به فوت مجنیعلیه منجر شود، هر
گاه قتل مشمول تعریف جنایات عمدی باشد، قاتل به قصاص نفس محکوم خواهد شد و چنانچه عض  و
مرتکب، قصاص شده یا با او مصالحه شده باشد، ولیدم باید قبل از قصاص نفس، دیه عضو قصاص شده یا
وجهالمصالحه را به وی بپردازد؛ لکن اگر جنایت مشمول تعریف جنایات عمدی نگردد، به پرداخت دی  ه
نفس، بدون احتساب دیة عضو قصاص شده یا وجه المصالحة اخذ شده، محکوم میشود. مفاد این ماده، در
موردی که جنایت ارتکابی به قسمت بیشتری از همان عض ِ و مورد جنایت سرایت کند نیز جاری است.
فصل سوم _ شرایط عمومیقصاص
ماده ٣٠٢ _ قصاص در صورتی ثابت میشود که مرتکب، پدر یا از اجداد پدری مجن ی علیه نبوده و
مجنیعلیه، عاقل و در دین با مرتکب مساوی باشد.
 
تبصره_ چنانچه مقتول مسلمان باشد، مسلمان نبودن قاتل مانع قصاص نیست.
ماده ٣٠٣ _ در صورتی که مجنیعلیه دارای یکی از حالات زیر باشد مرتکب مشمول مجازات قصاص
نمیشود:
١ مرتکب جرم حدی مستوجب سلب حیات یا قطع عضو مشروط به برابری جنایت با همان عض و
قطع شده
٢ مستحق قصاص نفس یا عضو، فقط نسبت به صاحب حق قصاص و به مقدار آن
٣ دفاع مشروع به شرح مقرر در ماده( ١55 ) این قانون در برابر متجاوز
4 زانی و زانیه در حال زنا نسبت به شوهر زانیه در غیرموارد اکراه و اضطرار به شرح مقرر در قانون
تبصره ١ اقدام در مورد بندهای( ١) و( ٢) این ماده بدون اجازه دادگاه جرم است و مرتکب به تعزی ر
مقرر در قانون محکوم میشود.
تبصره ٢ در مورد بند( ٣) چنانچه نفس دفاع صدق کند ولی از مراتب آن تجاوز شود قصاص، منتف ی
است. لکن مرتکب به شرح مقرر در قانون به دیه و مجازات تعزیری محکوم میشود.
ماده ٣٠4 _ حذف شد.
ماده ٣٠5 _ جنایت عمدی نسبت به نابالغ موجب قصاص است.
ماده ٣٠6 _ مرتکب جنایت عمدی نسبت به مجنون علاوه بر پرداخت دیه، به تعزیر مقرر در کتا ب
پنجم این قانون نیز محکوم میشود.
ماده ٣٠٧ _ جنایت عمدی بر جنین، هرچند پس از حلول روح باشد، موجب قصاص نیس ت . در این
صورت مرتکب علاوه بر پرداخت دیه به مجازات تعزیری مقرر در کتاب پنجم این قانون محکوم میشود.
ماده ٣٠٨ _ ارتکاب جنایت در حال مستی و عدم تعادل روانی در اثر مصرف مواد مخدر، روانگردان و
مانند آنها، موجب قصاص است، مگر اینکه ثابت شود بر اثر مستی و عدم تعادل روانی، مرتکب به کل ی
مسلوب الاختیار بوده است، که در این صورت، علاوه بر دیه به مجازات تعزیری مقرر در کتاب پنجم ای ن
قانون محکوم خواهد شد. لکن اگر ثابت شود که مرتکب قب ً لا خود را برای چنین عملی مست کرده و یا علم
داشته است که مستی و عدم تعادل روانی وی موجب ارتکاب جنایت از جانب او میشود، جنایت، عم دی
محسوب میشود.
ماده ٣٠٩ _ اگر پس از تحقیق و بررسی بهوسیله مقام قضائی، در بالغ یا عاقل بودن مرتکب، هنگ ا م
ارتکاب جنایت، تردید وجود داشته باشد و ولیدم یا مجنیعلیه ادعاء کند که جنایت عمدی در حال بلو غ
وی یا افاقه او از جنون سابقش انجام گرفته است، لکن مرتکب خلاف آن را ادعاء کند، ولیدم یا مجنیعلیه
باید برای ادعاء خود بینه اقامه کند. در صورت عدم اقامه بینه، قصاص منتفی است. اگر حالت سابق بر زمان
جنایت، افاقه مرتکب بوده است، مرتکب باید جنون خود در حال ارتکاب جرم را اثبات کند تا قصا ص
ساقط شود؛ در غیر این صورت با سوگند ولیدم یا مجنیعلیه یا ولی او قصاص ثابت خواهد شد.
 
ماده ٣١٠ _ ادعاء اینکه مرتکب، پدر یا یکی از اجداد پدری مجنیعلیه است، باید در دادگاه ثابت شود
و در صورت عدم اثبات، حق قصاص، حسب مورد، با سوگند ولیدم یا مجنیعلیه یا ولی او ثابت میشود.
ماده ٣١١ _ هرگاه غی ِ ر مسلمان، مرتکب جنایت عمدی بر مسلمان، ذمی، مستأمن یا معاهد شود، ح ق
قصاص ثابت است. در این امر، تفاوتی میان ادیان، فرقهها و گرایش های فکری نیس ت. اگر مسلمان، ذمی ،
مستأمن یا معاهد، برغیرِ مسلمانی که ذمی، مستأمن یا معاهد نیست جنایتی وارد کند، قصاص نم  یشو د. در
این صورت مرتکب به تعزیر مقرر در کتاب پنجم این قانون محکوم میشود.
تبصره ١ غیر مسلمانانی که ذمی، مستأمن یا معاهد نبوده و تابعیت ایران را داشته یا تابعیت کشورها ی
خارجی را داشته و با رعایت قوانین ومقررات وارد کشور شده باشند، در حکم مستأمن میباشند.
تبصره ٢ اگر مجنیعلیه غیر مسلمان باشد و مرتکب پیش از اجراء قصاص، مسلمان شود، قصا ص
ساقط و علاوه بر پرداخت دیه به مجازات تعزیری مقرر در کتاب پنجم این قانون، محکوم میشود.
ماده ٣١٢ _ اگر پس از تحقیق و بررسی بهوسیله مقام قضا ئی، در مسلمان بودن مجن ی علیه، هنگا م
ارتکاب جنایت، تردید وجود داشته و حالت او پیش از جنایت، عدم اسلام بوده باشد و ولیدم یا مجنیعلیه
ادعاء کند که جنایت عمدی در حال اسلام او انجام شده است و مرتکب ادعاء کند که ارتکاب جنایت، پیش
از اسلام آوردن وی بوده است، ادعاء ولیدم یا مجنیعلیه باید ثابت شود و در صورت عدم اثبات، قصا ص
منتفی است و مرتکب به مجازات تعزیری مقرر در کتاب پنجم این قانون محکوم میشود. اگر حالت پیش از
زمان جنایت، اسلام او بوده است، وقوع جنایت در حالت عدم اسلام مجنیعلیه باید اثبات شود تا قصا ص
ساقط گردد و در صورت عدم اثبات، با سوگند ولیدم یا مجنیعلیه یا ولی او قصاص ثابت خواهد ش د .
حکم این ماده در صورتی که در مجنون بودن مجنی علیه تردید وجود داشته باشد نیز جاری است.
فصل چهارم _ راههای اثبات جنایت
ماده ٣١٣ _ جنایات علاوه بر طرق مقرر در کتاب اول این قانون از طریق قسامه نیز ثابت میشود.
ماده ٣١4 _ قسامه عبارت است از سوگندهایی که در صورت فقدان ادلة دیگر و وجود لوث، شاک ی
برای اثبات جنایت عمدی یا غیر عمدی یا خصوصیات آن و متهم برای دفع اتهام از خود اقامه میکند.
ماده ٣١5 _ لوث عبارت است از وجود قرائن و اماراتی که موجب ظن قاضی به ارتکاب جنایت ی  ا
نحوه ارتکاب ازجانب متهم میشود.
ماده ٣١6 _ فقدان قرائن و امارات موجب ظن و صرف حضور فرد در محل وقوع جنایت، از مصادی ق
لوث شمرده نمیشود و او با ادای یک سوگند، تبرئه میشود.
ماده ٣١٧ _ مقام قضائی موظف است در صورت استناد به قسامه، قرائن و امارات موجب لوث را د ر
حکم خود ذکر کند. همچنین است مواردی که سوگند یا قسامه، توسط قاضی رد میشود.
 
ماده ٣١٨ _ در صورت حصول لوث، نخست از متهم، مطالبة دلیل بر نفی اتهام میشود. اگر دلیلی ارائه
شود، نوبت به قسامة شاکی نمیرسد و متهم تبرئه خواهد شد. در غیر این صورت با ثبوت لوث، شاک ی
میتواند اقامةقسامه کند یا از متهم درخواست قسامه کند.
ماده ٣١٩ _ اگر شاکی اقامةقسامه نکند و از مطالبة قسامه از متهم نیز خودداری ورزد، متهم در جنایات
عمدی، با تأمین مناسب و در جنایات غیرعمدی، بدون تأمین آزاد میشود؛ لکن حق اقامة قسامه یا مطالبة آن
برای شاکی باقی میماند.
تبصره_ در مواردی که تأمین گرفته میشود، حداکثر سه ماه به شاکی فرصت د اده می شود تا اقام ة
قسامه کرده یا از متهم مطالبة قسامه کند و پس از پایان مهلت، از تأمین اخذ شده رفع اثر میشود.
ماده ٣٢٠ _ اگر شاکی از متهم درخواست قسامه کند و وی حاضر به قسامه نشود، به پرداخت د ی  ه
محکوم میشود و اگر اقامةقسامه کند، تبرئه میگردد و شاکی حق ندارد برای بار دیگر، با قسامه یا بینه، دعوا
را علیه او تجدید کند.در این مورد متهم نمیتواند قسامه را به شاکی رد کند.
ماده ٣٢١ _ اقامة قسامه یا مطالبةآن از متهم، باید حسب مورد، توسط صاحب حق قصاص یا دیه، ی  ا
ولی او یا وکیل آنها باشد. همچنین است اقامة قسامه برای برائت متهم که بهوسیله متهم، ولی اویا وکیل آنها
صورت میگیرد. اتیان سوگند بهوسیله افراد قابل توکیل نیست.
ماده ٣٢٢ _ اگر مجنیعلیه یا ولیدم فوت کند، هر یک از وارثان متوفی، بدون نیاز به توافق دیگر ورث ة
متوفی یا دیگر اولیایدم، حق مطالبه یا اقامةقسامه را خواهند داشت.
ماده ٣٢٣ _ اگر برخی از ورثه، اصل اتهام یا برخی خصوصیات آن را از متهم نفی کنند، حق دیگران با
وجود لوث، برای اقامةقسامه محفوظ است.
ماده ٣٢4 _ اگر چند نفر، متهم به شرکت در یک جنایت باشند و لوث علیه همة آنان باشد، اقامة ی ک
قسامه بر اثبات شرکت آنان در ارتکاب جنایت، کافی است و لزومیبه اقامه قسامه برای هر یک نیست.
ماده ٣٢5 _ اگر شاکی ادعاء کند که تنها یک نفر از دو یا چند نفر، مجرم است و قسامه بر شرکت د ر
جنایت اقامه شود، شاکی نمیتواند غیر از آن یک نفر را قصاص کند و چنانچه دیة قصاص شونده بیش ا ز
سهم دیة جنایت او باشد شریک یا شرکاء دیگر باید مازاد دیة مذکور را به قصاص شونده بپردازند. رجوع
شاکی از اقراِر به انفراد مرتکب، پس از اقامة قسامه مسموع نیست.
ماده ٣٢6 _ اگر برخی از صاحبان حق قصاص یا دیه از متهم درخواست قسامه کنند، قسامة متهم فق ط
حق مطالبهکنندگان را ساقط میکند و حق دیگران برای اثبات ادعائشان محفوظ است و اگر بتوانند موج ب
قصاص را اثبات کنند، باید پیش از استیفاء قصاص، سهم دیة گروه اول را حسب مورد به خود آنها یا ب  ه
مرتکب بپردازند.
ماده ٣٢٧ _ اگر شاکی علی رغم حصول لوث علیه متهم اقامة قسامه نکند و از او مطالبة قسامه کند و
متهم دربارة اصل جنایت یا خصوصیاتآن، ادعاء عدم علم کند، شاکی میتواند از وی مطالبةاتیان سوگند بر
 
عدم علم نماید. اگر متهم بر عدم علم به اصل جنایت سوگند یاد کند، دعوا متوقف و وی بدون تأمین آزا د
میشود و اگر سوگند متهم فقط بر عدم علم به خصوصیاتجنایت باشد، دعوا فقط در مورد آن خصوصیتها
متوقف میشود. لکن اگر متهم از سوگند خوردن خودداری ورزد و شاکی بر علم داشتن او سوگند یاد کند ،
ادعاء متهم به عدم علم رد شده و شاکی حق دارد از متهم اقامة قسامه را درخواست نمای د. در این صور ت
اگر متهم اقامة قسامه نکند به پرداخت دیه محکوم میشود.
ماده ٣٢٨ _ درصورتی که شاکی متعدد باشد، اقامة یک قسامه برای همة آنان کافی است؛ لک ن د ر
صورت تعدد متهمان، برای برائت هریک، اقامة قسامة مستقل لازم است.
ماده ٣٢٩ _ در صورت تعدد متهمان، هریک از آنها میتواند به نفع متهم دیگر، در قسامه شرکت کند.
ماده ٣٣٠ _ قسامه صرفًا نسبت به مقداری که لوث حاصل شده است، موجب اثبات خواهد بود و اثبات
خصوصیات جنایت از قبیل عمد، شبه عمد، خطا، مقدار جنایت، شرکت در ارتکاب جنایت یا انفراد در آن
نیازمند حصول لوث در این خصوصیاتاست.
ماده ٣٣١ _ اگر نسبت به خصوصیاتجنایت لوث حاصل نشود یا سوگند خورندگان، بر آن خصوصیتها
سوگند یاد نکرده و صرفاً بر انتساب جنایت به مرتکب سوگند بخورند، اصل ارتکاب جنایت اثبات و دی  ه
تعلق خواهد گرفت.
ماده ٣٣٢ _ چنانچه اصل ارتکاب جنایت، با دلیلی به جز قسامه اثبات شود، خصوصیات آن در صورت
حصول لوث در هر یک از آنها، بهوسیله قسامه قابل اثبات است؛ مانندآنکه یکی از دو شاهد عادل، به اصل
قتل و دیگری به قتل عمدی شهادت دهدکه در این صورت اصل قتل با بینه اثبات شده و در صورت لوث ،
عمدی بودن قتل با اقامة قسامه ثابت میگردد.
ماده ٣٣٣ _ اگر لوث علیه دو یا چند نفر به شکل مردد حاصل شود، پس ازتعیین مرتکب ب  ه وسیله
مجنیعلیه یا ولیدم و اقامةقسامه علیه او، وقوع جنایت اثبات میشود.
ماده ٣٣4 _ اگر لوث علیه دو یا چند نفر به شکل مردد ثابت باشد و قسامه به همین گونه علیه آن ا ن
اقامه شود، جنایت بر عهدةیکی از چند نفر، به صورت مردد اثبات میشود و قاضی از آنان میخواهد که بر
برائت خود سوگند بخورند. اگر همگی از سوگند خوردن خودداری ورزند یا برخی از آنان سوگند یاد کنند
و برخی نکنند، دیه بر ممتنعان ثابت میشود. اگر ممتنعان متعدد باشند، پرداخت دیه به نسبت مساوی میا ن
آنان تقسیم میشود. اگر همةآنان بر برائت خود سوگند یاد کنند، درخصوص قتل، دیه از بیت المال پرداخت
میشود و در غیر قتل، دیه به نسبت مساوی میان آنان تقسیم خواهد شد.
ماده ٣٣5 _ اگر لوث علیه دو یا چند نفر به شکل مردد ثابت باشد، چنانچه شاکی از آنان در خ واست
اقامةقسامه کند، هر یک از آنان باید اقام ة قس امه کن د . در صورت خودداری همه یا برخی از آنان ا ز
 
54
اقامةقسامه، پرداخت دیه بر ممتنع ثابت میشود و در صورت تعدد ممتنعان، پرداخت دیه به نسبت مساو ی
میان آنان تقسیم میشود. اگر همگی اقامة قسامه کنند، در قتل، دیه از بیتالمال پرداخت میشود.
ماده ٣٣6 _ چنانچه لوث تنها علیه برخی از افراد حاصل شود و شاکی علیه افراد بیشتری اد ع  ا ء
مشارکت در ارتکاب جنایت را داشته باشد، با قسامه، جنایت به مقدار ادعاء مدعی، درموردی که لو ث
حاصل شده است اثبات میشود؛ مانند آنکه ولیدم مدعی مشار کت سه مرد در قتل عمدی مردی باشد و
لوث فقط علیه مشارکت دو نفر از آنان باشد، پس از اقامة قسامه علیه آن دو نفر، حق قصاص علیه آن دو به
مقدار سهمشان ثابت است. اگر ولیدم بخواهد هر دو نفر را قصاص کند، باید به سبب اقرار خود به اشتراک
سه مرد، دو سوم دیه را به هر یک از قصاص شوندگان بپردازد.
تبصره_ رجوع شاکی از اقراِر به شرکت افراد بیشتر پذیرفته نیست، مگر ای نکه از ابتدا شرکت افرا د
بیشتر را به نحو تردید ذکر کرده و کسانی که در قسامه اتیان سوگند کرده اند نیز شرکت افراد دیگر را د ر
ارتکاب جنایت نفی کرده و بر ارتکاب قتل توسط افراد کمتر سوگند یادکرده باشند.
ماده ٣٣٧ _ نصاب قسامه در اثبات قتل عمدی، سوگند پنجاه مرد از خویشاوندان و بستگان مد ع ی
است. با تکرار سوگند قتل ثابت نمیشود.
ماده ٣٣٨ _ سوگند شاکی، خواه مرد باشد خواه زن، جزء نصاب محسوب میشود.
ماده ٣٣٩ _ در صورتی که شاکی از متهم درخواست اقامه قسامه کند، متهم باید برای برائت خود، اقامة
قسامه نماید، که در این صورت، باید حسب مورد به مقدار نصاب مقرر سوگند خورنده داشته باش د . اگر
تعداد آنان کمتر از نصاب باشد، سوگندها تا تحقق نصاب، توسط آنان یا خود او تکرار میشود و با نداشت ن
سوگند خورنده، خود متهم، خواه مرد باشد خواه زن، همه سوگندها را تکرار کرده و تبرئه میشود.
ماده ٣4٠ _ درقسامه، همة شرایط مقرر در کتاب اول این قانون که برای اتیان سوگند ذکر شده اس ت
رعایت میشود.
ماده ٣4١ _ لازم نیست سوگند خورنده، شاهد ارتکاب جنایت بوده باشد و علم وی به آ ن چه بر آ ن
سوگند یاد میکند، کافی است. همچنین لازم نیست قاضی منشأ علم سوگند خورنده را بداند و ادعاء علم از
سوی سوگند خورنده، تا دلیل معتبری بر خلاف آن نباشد، معتبر اس ت. در هر صورت تحقیق و بررس ی
مقامقضائی از سوگند خورنده بلامانع است.
ماده ٣4٢ _ اگر احتمال آن باشد که سوگند خورنده، بدون علم و بر اساس ظن و گمان یا با تب ا ن ی
سوگند میخورد، مقام قضائی موظف به بررسی موضوع است. اگر پس از بررسی، امور یاد شده اح ر ا ز
نشود، سوگند وی معتبر است.
ماده ٣4٣ _ لازم است سوگند خورندگان از کسانی باشند که احتمال اطلاع آنان بر وقوع جنایت، موجه
باشد.
 
55
ماده ٣44 _ قاضی میتواند پیش از اجراء قسامه، مجازات قانونی و مکافات اخروی سوگند دروغ و
عدم جواز توریه در آن را برای سوگند خورندگان بیان کند.
ماده ٣45 _ اگر پس از اقامة قسامه و پیش از صدور حکم، بینه یا قرائن واماراتی که موج ِ ب عل ِ م قاضی
است، بر خلاف قسامه یافت شود و یا فقدان شرایط قسامه اثبات گردد، قسامه باطل میشو د و چنانچه بع د
از صدور حکم باشد موضوع از موارد اعادة دادرسی است.
ماده ٣46 _ پس از اقامة قسامه توسط متهم، شاکی نمیتواند با بینه یا قسامه دعوا را علیه متهم تجدی د
کند.
ماده ٣4٧ _ اگر پس از صدور حکم، بطلان همه یا برخی از سوگندها ثابت شود، مانند آن که برخی از
سوگند خورندگان، از سوگندشان عدول کنند یا دروغ بودن سوگند یا سوگند بدون علم، برای دادگا هصادر
کنندة حکم ثابت شود، مورد از جهات اعادة دادرسی خواهد بود.
فصل پنجم _ صاحب حق قصاص
ماده ٣4٨ _ صاحب حق قصاص در هر مرحله از مراحل تعقیب، رسیدگی یا اجراء حکم م یتواند ب ه
طور مجانی یا با مصالحه در برابر حق یا مال گذشت کند.
ماده ٣4٩ _ حق قصاص، به شرح مندرج در این قانون به ارث میرسد.
ماده ٣5٠ _ ولیدم نمیتواند پیش از فوت مجنی علیه مرتکب را قصاص کند و درصورتی که اقدام ب ه
قتل مرتکب نماید، چنانچه جنایت در نهایت سبب فوت مجنیعلیه نشود مستحق قصاص است، در غیراین
صورت به تعزیر مقرر در قانون محکوم میشود. مگر در موردی که موضوع مشمول ماده ( ٣٠٣ ) این قانو ن
شود.
ماده ٣5١ _ در صورت تعدد اولیاء دم، حق قصاص برای هر یک از آنان، به طور جداگانه ثابت است.
ماده ٣5٢ _ ولیدم، همان ورثة مقتول است، بهجز همسر (زوج یا زوجه) او که حق قصاص ندارد.
ماده ٣5٣ _ اگر حق قصاص، به هر عّلت، تبدیل به دیه شود یا به مال یا حقی مصالحه شود، همس  ر
مقتول نیز از آن ارث میبرد.اگر برخی از اولیایدم، خواهان قصاص و برخی خواهان دیه باشند، همس  ر
مقتول، از سهم دیة کسانی که خواهان دیه هستند، ارث میبرد.
ماده ٣54 _ هرگاه صاحب حق قصاص فوت کند، حق قصاص به ورثه او میرسد.
ماده ٣55 _ اگر مجنیعلیه یا همة اولیاءدم یا برخی از آنان، صغیر یا مجنون باشند، ولّی آنان با رعایت
مصلحتشان حق قصاص، مصالحه و گذشت دارد و همچنین میتواند تا زمان بلوغ یا افاقه آنان منتظر بمان د.
اگر برخی از اولیاءدم، کبیر و عاقل بوده و خواهان قصاص باشند، میتوانند مرتکب را قصاص کنند. لکن در
صورتی که ولی صغیر یا مجنون خواهان اداء یا تأمین سهم دیة موّلی علیه خود از سوی آنها باشد باید مطابق
خواست او عمل کنند. مفاد این ماده، در مواردی که حق قصاص به عّلت مرگ مجنیعلیه یا ولیدم به ورث ة
 
56
آنان منتقل شده باشد نیز جاری است. همچنین است درمورد جنایاتی که پیش از تصویب این قانون واق ع
شده است.
ماده ٣56 _ در مورد ماده( ٣55 )این قانون، جنین در صورتی ولی دم محسوب میشود که زنده متول د
شود.
ماده ٣5٧ _ اگرمقتول یا مجنیعلیه یا ولی دمی که صغیر یا مجنون است ولی نداشته باشد و یا ول ی او
شناخته نشود و یا به او دسترسی نباشد، ولی او، مقام رهبری است و رئیس قوة قضائیه با استیذان از مقا م
رهبری و در صورت موافقت ایشان، اختیار آن را به دادستانهای مربوط تفویض میکند.
ماده ٣5٨ _ اگر مرتکب یا شریک در جنایت عمدی، از ورثه باشد، وّل  ی دم به شمار نم ی آید و
حققصاص و دیه نداشته و حق قصاص را نیز به ارث نمیبرد.
ماده ٣5٩ _ اگر مجنیعلیه یا وّلی دم، صغیر یا مجنون باشد و وّلی او، مرتکب جنایت عمدی شده ی ا
شریک در آن باشد، در این مورد، ولایت ندارد.
ماده ٣6٠ _ در موارد ثبوت حق قصاص، اگر قصاص مشروط به رد فاضل دیه نباشد، مجنیعلیه یا وّلی
دم، تنها میتواند قصاص کرده یا گذشت نماید و اگر خواهان دیه باشد، نیاز به مصالحه با مرتکب و رضایت
او دارد.
ماده ٣6١ _ در مواردی که اجراء قصاص، مستلزم پرداخت فاضل دیه به قصاص شونده اس ت، صاحب
حق قصاص، میان قصاص با رد فاضل دیه و گرفتن دیةمقرر در قانون مخیر استولو بدون رضایت مرتکب.
ماده ٣6٢ _ اگر مجنیعلیه یا ولیدم، گذشت و اسقاط حق قصاص را مشروط به پرداخت وجهالمصالحه
یا امر دیگری کند، حق قصاص تا حصول شرط، برای او باقی است.
ماده ٣6٣ _ اگر پس از مصالحه یا گذشت مشروط، مرتکب حاضر یا قادر به پرداخت وجهالمصالحه یا
انجام دادن تعهد خود نباشد یا شرط محقق نشود، حققصاص محفوظ است و پرونده برای بررسی به همان
دادگاه ارجاع میشود مگر مصالحه شامل فرض انجام ندادن تعهد نیز باشد.
ماده ٣64 _ گذشت یا مصالحه، پیش از صدور حکم یا پس از آن، موجب سقوط حق قصاص است.
ماده ٣65 _ رجوع از گذشت پذیرفته نیست. اگر مجن یعلیه یا ول ی دم، پ س از گذشت، مرتکب ر ا
قصاص کند، مستحق قصاص خواهد بود.
ماده ٣66 _ در قتل عمدی و سایر جنایات، مجنیعلیه میتواند پس از وقوع جنایت و پیش از فوت، از
حق قصاص گذشت کرده یا مصالحه نماید و اولیاء دم نم یتوان ند پ س از فوت او، حسب مورد، مطالب  ة
قصاص نفس یا دیه کنند، لکن مرتکب به تعزیر مقرر در کتاب پنجم این قانون محکوم میشود.
ماده ٣6٧ _ اگر وقوع قتل عمدی ازجانب دو یا چند نفر ثابت باشد، لکن مقتول هر قاتلی مردد باشد _
مانند اینکه دو نفر، توسط دو نفر به قتل رسیده باشند و اثبات نشود که هر کدام به دست کدام قاتل کش ت ه
شدهاستاگر اولیاء هر دو مقتول، خواهان قصاص باشند، هر دو قاتل قصاص میشوند و اگر اولیاء یکی ا ز
 
دو مقتول، به هر سبب، حق قصاص نداشته یا آن را ساقط کرده باشند، حق قصاص اولیاء مقتول دیگر نیز به
سبب مشخص نبودن قاتل، به دیه تبدیل میشود.
تبصره_ مفاد این ماده، در جنایت عمدی بر عضو نیز جاری است، مشروط بر آن که جنایتهای وا ر د
شده بر مجنیعلیهم یکسان باشد؛ لکن اگر جنایتهای وارده بر هر یک از مجنیعلیهم با جنایتهای دیگر ی
متفاوت باشد، امکان قصاص حتی در فرضی که همة مجنیعلیهم خواهان قصاص باشند نیز منتفی است و به
دیه تبدیل میشود.
ماده ٣6٨ _ درماده قبل، اگر اولیاء هر دو مجنیعلیه، خواهان قصاص باشند و دو مجنیعلیه از نظر دیه،
یکسان نباشند و دیة مرتکبان بیش از دیة مجنیعلیهم باشد، مانند اینکه هر دو قاتل، مرد باشند و یکی از دو
مقتول، زن باشد، خواهان قصاص از سوی زن باید نصف دیة کامل را بپردازد که در این صورت، به سب ب
مشخص نبودن مرتکب قتل زن، فاضل دیة مذکور میان مرتکبان، به نسبت مساوی تقسیم میشود.
تبصره _ دیه موضوع این ماده طبق این قانون و قبل از قصاص به مستحق پرداخت میشود.
فصل ششم _ شرکت در جنایت
ماده ٣6٩ _ اگر عدهای، آسیب هایی را بر مجنیعلیه وارد کنند و تنها برخی از آسیب ها، موجب قتل او
شود، فقط وارد کنندگان این آسیب ها، شریک در قتل هستند و دیگران حسب مورد، به قصاص عضو ی  ا
پرداخت دیه محکوم میشوند.
ماده ٣٧٠ _ قتل یا هر جنایت دیگر، میتواند نسبت به هر یک از شریک ا ن ، حسب مور د ، عمدی،
شبهعمدی یا خطای محض باشد.
ماده ٣٧١ _ ثابت نبودن حق قصاص بر بعضی از شریکان، به هر دلیل، مانند فقدان شرطی از شرای ط
معتبر در قصاص یا غیر عمدی بودن جنایت نسبت به او، مانع از حق قصاص بر دیگر شریکان نیس ت و
هریک از شرکاء حکم خود را دارند.
ماده ٣٧٢ _ هرگاه کسی آسیبی به شخصی وارد کند و بعد از آن دیگری او را به قتل برساند قاتل همان
دومی است اگرچه آسیب سابق به تنهایی موجب مرگ میگردید و اولی فقط به قصاص عضو محک و م
میشود.
ماده ٣٧٣ _ هرگاه کسی آسیبی به شخصی وارد کند به گونه ای که وی را در حکم مرده قرار دهد و
تنها آخرین رمق حیات در او باقی بماند و در این حال دیگری با انجام رفتاری به حیات غیر مستقر او پایان
دهد نفر اول قصاص میشود و نفر دوم به مجازات جنایت بر میت محکوم میگردد. حکم این ماده و ماد ه
قبل در مورد جنایات غیر عمدی نیز جاری است.
ماده ٣٧4 _ در موارد شرکت در جنایت عمدی، حسب مورد، مجنی علیه یا ول ی دم می تواند یکی ا ز
شرکاء در جنایت عمدی را قصاص کند و دیگران باید فوراً سهم خود از دیه را به قصاص شونده بپردازند و
 
یا اینکه همة شریکان یا بیش از یکی از آنان را قصاص کند، مشروط بر اینکه دیة مازاد بر جنایت پدیدآمده
را پیش از قصاص، به قصاص شوندگان بپردازد. اگر قصاص شوندگان همه شریکان نباشند، هر یک ا ز
شریکان که قصاص نمیشود نیز باید سهم خود از دیة جنایت را به نسبت تعداد شرکاء بپردازد.
تبصره_ اگر مجنیعلیه یا ولیدم، خواهان قصاص برخی از شرکاء باشد و از حق خود نسبت به برخ ی
دیگر مجانی گذشت کند یا با آنان مصالحه نماید، در صورتی که دیة قصاص شوندگان به جهت گذشت ی ا
مصالحه برخی شرکاء، بیش از سهم جنایتشان باشد، باید پیش از قصاص، مازاد دیة آنان را به قصا ص
شوندگان بپردازد.
ماده ٣٧5 _ هرگاه دیة جنایت، بیش از دیة مقابل آن جنایت در مرتکب باشد_ مانند اینکه زنی، مردی
را یا غیر مسلمانی، مسلمانی را عمدًا به قتل برساند یا دست وی را قطع کند_ اگر مرتکب یک نفر باش د ،
ولیدم افزون بر قصاص، حق گرفتن فاضل دیه را ندارد و اگر مرتکبان متعدد باشند، ولیدم میتواند پس از
پرداخت مازاد دیة قصاص شوندگان بر دیة جنایت به آنان، همگی را قصاص کن د . همچنی ن م ی تواند ب ه
اندازة دیة جنایت، از شریکان در جنایت، قصاص کند و چیزی نپردازد، که در این صورت، شریکانی ک  ه
قصاص نمیشوند، سهم دیة خود از جنایت را به قصاص شوندگان خواهند پرداخت. افزون بر این، ول ی دم
میتواند یکی از آنان را که دیهاش کمتر از دیة جنایت است، قصاص کرده، فاضل دیه را از دیگر شریکا ن
بگیرد؛ لکن ولیدم نمیتواند بیش از این مقدار را از هریک مطالبه کند، مگر در صورت مصالحه برمق د ا ر
بیشتر. همچنین اگر ولیدم خواهان قصاص، همه یا برخی از آنان که دیة مجموعشان بیش ا ز دیة جنای ت
است باشد، نخست باید فاضل دیة قصاص شونده نسبت به سهمش از جنایت را به او بپردازد و سپ س
قصاص نماید.
فصل هفتم _ اکراه در جنایت
ماده ٣٧6 _ اکراه در قتل مجوز قتل نیست و مرتکب، قصاص می شود و اکراه کننده، به حبس اب  د
محکوم میگردد.
تبصره ١ اگر اکراه شونده طفل غیرممیز یا مجنون باشد فقط اکراه کننده محکوم به قصاص است.
تبصره ٢ اگر اکراه شونده طفل ممیز باشد عاقلة او دیة مقتول را میپردازد. در این مورد اکراه کننده ب ه
حبس ابد محکوم میشود.
ماده ٣٧٧ _ مجازات حبس ابد برای اکراه کننده، مشروط به وجود شرایط عمومیقصاص در اکراهکننده
و حق اولیاءدم و قابل گذشت و مصالحه است. اگر اکراه کننده به هر علّت، به حبس ابد محکوم نشو د ، به
مجازات معاون در قتل محکوم میشود.
ماده ٣٧٨ _ اکراه در جنایت بر عضو موجب قصاص اکراه کننده است.
 
ماده ٣٧٩ _ ادعاء اکراه برجنایت بر عضو باید دردادگاه ثابت شود و درصورت عدم اثبات، باسوگ ن د
صاحب حق قصاص مباشر قصاص خواهد شد.
ماده ٣٨٠ _ هرگاه کسی دیگری را به رفتاری اکراه کند که موجب جنایت براکراه شونده گردد، جنای ت
عمدی است و اکراه کننده قصاص میشود مگر اکراه کننده قصد جنایت بر او را نداشته و آگاهی و توجه ب ه
اینکه این اکراه نوعًا موجب جنایت بر او میشود نیز نداشته باشد که در این صورت جنایت ش ب ه عمدی
است و اکراه کننده به پرداخت دیه محکوم میشود.
ماده ٣٨١ _ اگر شخصی برای دفاع و رهایی از اکراه، با رعایت شرایط مقرر در دفاع مشروع، مرتک ب
قتل اکراه کننده شود یا آسیبی به او وارد کند، قصاص، دیه و تعزیر ندارد.
بخش دوم _ قصاص نفس
ماده ٣٨٢ _ مجازات قتل عمدی در صورت تقاضای ولی دم و وجود سایر شرایط مقرر در قا ن و ن
قصاص و در غیر این صورت دیه و تعزیر مقرر در کتاب پنجم این قانون خواهد بود.
ماده ٣٨٣ _ هرگاه زن مسلمانی عمدًا کشته شود، حق قصاص ثابت است؛ لکن اگر قاتل، مرد مسلما ن
باشد، ولیدم باید پیش از قصاص، نصف دیة کامل را به او بپردازد و اگر قاتل، مرد غیر مسلمان باشد، بدون
پرداخت چیزی قصاص میشود. در قصاص مرد غیر مسلمان به سبب قتل زن غیر مسلمان، پرداخ  ت
مابهالتفاوت دیة آنها لازم است.
تبصره_ حذف شد.
ماده ٣٨4 _ اگر یک نفر، دو یا چند نفر را عمداً به قتل برساند، اولیاءد م هر یک از مقتولان م ی توانند
مستق ً لا و بدون گرفتن رضایت اولیاء مقتولان دیگر و بدون پرداخت سهمیاز دیه به آنان اقدام به قصا ص
کنند.
ماده ٣٨5 _ اگر یک نفر، دو یا چند نفر را عمداً به قتل برساند و اولیاء همة مقتولان، خواهان قصا ص
باشند، قاتل بدون اینکه دیهای بپردازد، قصاص میشود. اگر اولیاء برخی از مقتولان، خواهان قصاص باشند
و اولیاء مقتول یا مقتولان دیگر، خواهان دیه باشند، درصورت موافقت قاتل به پرداخت دیه به آنان در مقاب ل
گذشت از حق قصاصشان، دیة آنان از اموال قاتل پرداخت میشود و بدون موافقت قاتل حق أخذ دیه از او
و یا اموالش را ندارند.
ماده ٣٨6 _ اگر قتل در یکی از ماههای حرام (محرم، رجب، ذیقعده و ذیحجه) واقع شده باشد ی  ا
قاتل در ماه حرام قصاص شود و قصاص مستلزم پرداخت فاضل دیه از سوی ولیدم به قاتل باش د ، فاضل
دیه تغلیظ نمیشود. همچنین است دیهای که ولیدم به دیگر اولیاء میپرداز د. لکن اگر قتل در ماه حر ا م
باشد، دیهای که شریکان قاتل، به عّلت سهمشان از جنایت، حسب مورد به قصاص شونده یا ولیدم و یا به
هردوی آنان میپردازند، تغلیظ خواهد شد.
 
بخش سوم _ قصاص عضو
فصل اول _ موجب قصاص عضو
ماده ٣٨٧ _ مجازات جنایت عمدی بر عضو در صورت تقاضای مجنیعلیه یا ول ی او و وجود سای ر
شرایط مقرر در قانون قصاص و در غیر این صورت دیه و تعزیر مقرر در کتاب پنجم این قانون خواهد بود.
ماده ٣٨٨ _ جنایت بر عضو عبارت است از هر آسیب کمتر از قتل؛ مانند قطع عضو، جرح و صدمههای
وارد بر منافع.
ماده ٣٨٩ _ زن و مرد مسلمان، در قصاص عضو برابرند و مرد به سبب آسیبی که به زن وارد ک ر د ه
است، به قصاص محکوم میشود؛ لکن اگر دیه یا ارش جنایت وارد به زن، بیش از ثلث دی ة کامل باشد،
قصاص، حسب مورد پس از پرداخت نصف دیة عضو مورد قصاص یا مابهالتفاوت ارش آن به مرد، اجرا ء
میشود. حکم مذکور در صورتی که مجنیعلیه زن غیرمسلمان و مرتکب مرد غیرمسلمان باشد نیز جار ی
است. ولی اگر مجنیعلیه، زن مسلمان و مرتکب، مرد غیر مسلمان باشد، مرتکب بدون پرداخت نصف دی ه
قصاص میشود.
ماده ٣٩٠ _ اگر به عّلت یک یا چند ضربه، جنایتهای متعددی در یک یا چند عضو به وجود آید، ح ق
قصاص برای هر جنایت، به طور جداگانه ثابت است و مجن ی علی ه م ی تواند دربارة بعضی، با مرتک ب
مصالحه، نسبت به بعضی گذشت و بعضی را قصاص کند.
ماده ٣٩١ _ اگر جنایت بر عضو، دارای مراتب باشد، مجنیعلیه میتواند با رضایت مرتکب قسمتی ا ز
جنایت را قصاص کند؛ مانند آن که در جراحت موضحه به متلاحمه و در قطع دست از آرنج به قطع دست
از مچ بسنده و ازقصاص قسمت دیگر گذشت یا مصالحه نماید.
ماده ٣٩٢ _ هرگاه کسی جنایت عمدی بر اعضاء متعدد یک نفر وارد کرده باشد و امکان قصاص هم ة
آنها نباشد، مانند این که دو دست از یک نفر را قطع کند و خود یک دست بیشتر نداشته باش د، مرتکب در
مقابل جنایتهایی که امکان قصاص آن هست، قصاص میشود و برای دیگر جنایات، به پرداخت دیه و تعزیر
مقرر در کتاب پنجم این قانون محکوم میشود.
ماده ٣٩٣ _ هرگاه کسی جنایت عمدی بر اعضاء چند نفر وارد کرده باشد، اگرامکان قصاص همة آنه ا
باشد، قصاص میشود و اگر امکان قصاص برای همة جنایات نباشد مجنیعلیه اول که جنایت بر او پیش از
دیگری واقع شده است، در استیفاء قصاص، مقدم است و در صورت انجام قصاص، مرتکب برای جنایات ی
که محلی برای قصاص آن نیست به پرداخت دیه و تعزیر مقرر در کتاب پنجم این قانون محکوم م یشو د.
اگر وقوع دو جنایت، در یک زمان بوده باشد، هریک از دو مجنیعلیه میتواند مبادرت به قصاص کند و
پس ازاستیفاء قصاص، برای دیگر جنایتهایی که قصاص ممکن نیست، مرتکب به پرداخت دیه و تعزیر مقرر
در کتاب پنجم این قانون محکوم میشود. در صورتی که پس از قصاص اول، محل قصاص برای مجنیعلیه
 
دوم باقی باشد، لکن کمتر از عضو مورد جنایت از او باشد، م  ی تواند مقدار موجود را قصاص کند و
مابهالتفاوت را دیه بگیرد؛ مانند این که مرتکب نخست انگشت دست راست کسی و آ نگاه دست راس ت
شخص دیگری را قطع کرده باشد که در این صورت، مجنیعلیه اول در اجراء قصاص مقدم است و با اجراء
قصاص او، مجنیعلی  ه دوم میتواند دست راست مرتکب را قصاص کند و دیة انگشت خود را نیز از ا و
بگیرد.
فصل دوم _ شرایط قصاص عضو
ماده ٣٩4 _ در قصاص عضو، علاوه بر شرایط عمومیقصاص، شرایط زیر با تفصیلی که در این قانو ن
بیان میشود، باید رعایت شود:
١ محلِ عض ِ و مورد قصاص، با مورد جنایت یکی باشد.
٢ قصاص با مقدار جنایت، مساوی باشد.
٣ خوف تلف مرتکب یا صدمه بر عضو دیگر نباشد.
4 قصا ِ ص عض ِ و سالم، در مقابل عضو ناسالم نباشد.
5 قصا ِ ص عضو اصلی، در مقابل عضو غیراصلی نباشد.
ماده ٣٩5 _ رعایت تساوی مقدار طول و عرض، در قصاص جراحات لازم است؛ لکن اگر طول عض و
مورد قصاص، کمتر از طول عضو آسیبدیده در مجنیعلیه باشد، قصاص نباید به عضو دیگر سرایت کند و
نسبت به مازاد جنایت، دیه گرفته میشود؛ لکن میزان در عمق جنایت، صدق عنوان جنایت وارده است.
ماده ٣٩6 _ اگر عضو مورد جنایت ، سالم یا کامل باشد وعضو مرتکب، ناسالم یا ناقص با ش  د ،
مجنیعلیه میتواند قصاص کند یا با رضایت مرتکب، دیه بگیرد.
ماده ٣٩٧ _ عضو قوی وصحیح، در برابر عضو ضعیف ومعیوب غیرفلج قصاص میشود.
ماده ٣٩٨ _ عضو کامل، در برابر عضو ناقص قصاص نمیشود؛ لکن عضو ناقص، در برابر عضو کام ل
قصاص میشود، که در این صورت، مرتکب باید مابهالتفاوت دیه را بپردازد.
تبصره_ عضو ناقص، عضوی است که فاقد بخشی از اجزاء باشد؛ مانند دستی که فاقد یک یا چن  د
انگشت یا فاقد بخشی از یک یا چند انگشت است.
ماده ٣٩٩ _ اگر عضو مورد جنایت و عضو مورد قصاص، هر دو ناقص یا ناسالم باشند، فقط درصورتی
که نقصان وعدم سلامت درعضو مورد قصاص، مساوی یا بیشتر ازعضو مورد جنایت با ش  د، ح ققصاص
ثابت است.
ماده 4٠٠ _ اگر عضو مورد جنایت، زائد باشد و مرتکب، عضو زائد مشابه نداشته باشد، به پرداخ ت
ارش محکوم میشود.
 
ماده 4٠١ _ اگررعایت تساوی در طول و عرض و عمق جنایت، ممکن نباشد و قصاص به مقدار کمتر
ممکن باشد مجنی علیه می تواند به قصاص کمتر، اکتفاء کند و مابهالتفاوت را ارش مطالبه نماید و یا ب  ا
رضایت جانی دیة جنایت را بگیرد.
ماده 4٠٢ _ در جنایت مأمومه، دامغه، جائفه، هاشمه، منقله، شکستگی استخوان و صدماتی که موج ب
تغییر رنگ پوست یا ورم بدن میشود قصاص ساقط است و مرتکب علاوه بر پرداخت دیه به تعزیر مقرر در
کتاب پنجم این قانون نیز محکوم میشود. حکم مذکور در هر مورد دیگری که خطر تجاوز در قصا ص
عضو یا منافع وجود داشته باشد نیز جاری است.
ماده 4٠٣ _ اگر شخصی یک چشم کسی را درآورد یا کور کند، قصاص میشود، گرچه مرتکب بیش از
یک چشم نداشته باشد و دیهای به وی پرداخت نمیشود. این حکم، در مورد همه اعضاء زوج بدن جار ی
است.
ماده 4٠4 _ اگر شخصی که دارای دوچشم است، چشم کسی را که فقط یک چشم دارد، درآورد یا آ ن
را کور کند، مجنیعلیه میتواند یک چشم مرتکب را قصاص کند و نصف دیة کامل را هم دریافت دارد یا از
قصاص یک چشم مرتکب منصرف شود و دیة کامل بگیرد، مگر این که مجنیعلیه یک چشم خود را قب ً لا در
اثر قصاص یا جنایتی که استحقاق دیة آن را داشته، از دست داده باشد، که دراین صورت میتواند یک چشم
مرتکب را قصاص کند و یا با رضایت مرتکب، نصف دیة کامل را دریافت کند.
ماده 4٠5 _ اگر شخصی بدون آسیب رساندن به حدقة چشم دیگری، بینایی آن را ازبین ببرد، فق  ط
بینایی چشم مرتکب، قصاص میشود. چنانچه بدون آسیب به حدقة چشم مرتکب، قصاص ممکن نباش د ،
تبدیل به دیه میشود و مرتکب باید آن را بپردازد.
ماده 4٠6 _ چشم سالم، در برابر چشمهایی که از لحاظ دید و یا شک ل ، متعارف نیستند، قصا ص
میشود.
ماده 4٠٧ _ پلک دارای مژه، در برابر پلک بدون مژه قطع نمیشود؛ لکن پلک چشم بینا در برابر پل ک
چشم نابینا قصاص میشود.
ماده 4٠٨ _ قطع لالة گوش که موجب زوال شنوایی یا قطع بینی که موجب زوال بویایی شود، د و
جنایت محسوب میشود.
ماده 4٠٩ _ قطع بینی یا گوش، موجب قصاص است، گرچه حسب مورد حس بویایی و شنوایی نداشته
باشند.
ماده 4١٠ _ قطع زبان یا لب، با رعایت تساوی مقدار ومحل آنها موجب قصاص است.
ماده 4١١ _ اگر شخص گویا، زبان کسی را که لال است، قطع کند، قصاص ساقط است و دیه گرفت  ه
میشود؛ لکن زبان کسی که لال است، در برابر زبان لال دیگری و زبان گویا قصاص میشود و زبان دارا ی
حس چشایی در برابر زبان بدون حس چشایی قصاص میشود.
 
ماده 4١٢ _ زبان گویا در برابر زبان کودکی که هنوز به حد سخن گفتن نرسیده است، قصاص میشود،
مگرآن که لال بودن کودک ثابت شود.
ماده 4١٣ _ اگر کسی دندان دیگری را بشکند یا بکند، به قصاص محکوم م ی شود و درقصاص آن ،
رعایت تساوی در محل دندان، لازم است.
ماده 4١4 _ اگر دندان کسی توسط دیگری کنده شود، چنانچه تا زمان قصاص، دندان سالمی به جا ی
و ارش جراحت و مدتی که « تعزیرات » آن بروید، مرتکب قصاص نمیشود و به تعزیر مقرر در کتاب پنجم
مجنیعلیه بدون دندان بوده است محکوم م ی شو د. اگر دندان جدید معیوب باشد، مرتکب افز و ن
برمحکومیتهای مذکور، به پرداخت ارش عیب نیز محکوم میشود. اگر مجن یعلیه کودک باشد، صدو ر
حکم به مدت متعارف برای روییدن دندان به تأخیر میافتد و در صورت رویش دندان یکصدم دیه پرداخت
میشود. اگر مجنیعلیه دراین مدت فوت کند، مرتکب افزون بر تعزیر مذکور، به پرداخت دیه محک  و م
میشود.
ماده 4١5 _ اگر دندان مرتکب، شیری و دندان مجنیعلیه غیرشیری باشد، مجنیعلیه بین قصاص دندان
شیری و تأخیر قصاص تا رویش دندان غیرشیری در مرتکب، مختار است.
ماده 4١6 _ اگر دندان مجنیعلیه پس از اجرای قصاص یا گرفتن دیه بروید، چیزی برعهدة مجنی علیه
نیست و دیه نیز بازگردانده نمیشود مگر اینکه مجنی علیه، دیه را به تصالح گرفته باشدکه در این صور ت
دیه مسترد و مجنی علیه ، مستحق ارش است.
ماده 4١٧ _ اگر دندان مرتکب، پس از اجراء قصاص بروید، مجنیعلیه حق قصاص دوبارة آن را ندارد.
بخش چهارم _ اجراء قصاص
فصل اول _ مواد عمومی
ماده 4١٨ _ در اجراء قصاص، اذن ولیامر یا نمایندة او لازم است.
ماده 4١٩ _ استیذان از ولیامر در اجراء قصاص، برای نظارت بر صحت اجراء و رعایت حقوق صاحب
حق قصاص و اطراف دیگر دعوا است و نباید مراسم استیذان، مانع از امکان استیفاء قصاص توسط صاحب
حق قصاص و محروم شدن او از حق خود شود.
ماده 4٢٠ _ اجرای قصاص و مباشرت در آن، حق ولیدم و مجنیعلیه است که در صورت مرگ آنا ن ،
این حق به ورثة ایشان منتقل میشود و باید پس از استیذان از مقام رهبری، از طریق واحد اجرای احک ا م
کیفری مربوط انجام گیرد.
ماده 4٢١ _ اگر صاحب حق قصاص، بر خلاف مقررات اقدام به قصاص کند، به تعزیر مقرر در کتا ب
پنجم این قانون محکوم میشود.
 
64
ماده 4٢٢ _ هیچ کس غیر از مجنیعلیه یا ولی او حق قصاص مرتکب را ندارد و اگر کسی بدون اذ ن
آنان او را قصاص کند، مستحق قصاص است.
ماده 4٢٣ _ در هر حق قصاصی همة صاحبان آن، مستقلاً دارای حق قصاص هستند؛ لکن هیچ یک ا ز
آنان در مقام استیفاء نباید حق دیگران را از بین ببر د . در صورتی که، بدون اذن و موافقت دی گ  ر افراد
خواها  ن قصاص، مبادرت به استیفاء قصاص کند ضامن سهم دیة دیگران خواهد بود.
ماده 4٢4 _ در هر حق قصاصی اگر بعضی از صاحبان آن، خواهان دیه باشند یا از قصاص مرتک ب
گذشت کرده باشند، کسی که خواهان قصاص است باید نخست سهم دیة دیگران را در صورت گذشت، به
مرتکب و در صورت درخواست دیه، به خود آنان بپردازد.
ماده 4٢5 _ در هر حق قصاصی، اگر بعضی از صاحبان آن، غائب باشند و مدت غیبت آنان کوتاه باشد
صدور حکم تا آمدن غائب به تعویق میافتد و اگر غیبت طولانی باشد و یا امیدی به بازگشتن آنان نباش  د
مقام رهبری به عنوان ولی غائب، به جای آنان تصمیم میگیرد و چنانچه زمان بازگشت معلوم نباشد مقا م
رهبری برای آنها پس از گذشت زمان کوتاه و قبل از طولانی شدن زمان غیبت اتخاذ تصمیم م  ی نماید،
کسانی که حاضرند، میتوانند پس از تأمین سهم غائبان در دادگاه، قصاص کنند و اگر حاضران، گذشت کنند
یا با او مصالحه نمایند، حق قصاص غائبان محفوظ است و اگر آنان پس از حاضر شدن ، خواهان قصا ص
باشند، باید نخست سهم دیة کسانی را که گذشت نمودهاند یا با مرتکب مصالحه کر د ه اند، به مرتک ب
بپردازند و سپس قصاص کنند.
ماده 4٢6 _ اگر زنی بر مردی عمدًا جنایتی وارد کند، صاحب حق قصاص نمیتواند افزون بر قصاص،
تفاوت دیة مرد نسبت به زن را مطالبه کند.
ماده 4٢٧ _ در موارد ثبوت حق قصاص، اگر دیة جنایت وارد شده بر مجن ی علیه کمتر از دیه آن د ر
مرتکب باشد، صاحب حق قصاص در صورتی میتواند قصاص را اجراء کند که نخست فاضل دیه را به او
بپردازد و بدون پرداخت آن اجراء قصاص جایز نیست و در صورت مخالفت و اقدام به قصاص، افزون ب ر
الزام به پرداخت فاضل دیه، به مجازات مقرر در کتاب پنجم این قانون محکوم میشود.
ماده 4٢٨ _ در مواردی که صاحب حق قصاص برای اجراء قصاص باید بخشی از دیه را به دی گ  ر
صاحبان حق قصاص بپردازد، پرداخت آن باید پیش از قصاص صورت گیرد و در صورت تخلف صاح ِ ب
حقِ قصاص از این امر، افزون بر پرداخت دیة مذکور، به مجازات مقرر در کتاب پنجم این قانون محک و م
میشود.
ماده 4٢٩ _ در مواردی که جنایت، نظم و امنیت عمومیرا بر هم زده یا احساسات عمومیرا جریح هدار
کند و مصلحت در اجراء قصاص بوده، لکن خواهان قصاص تمکن از پرداخت فاضل دیه یا سهم دی گ  ر
صاحبان حق قصاص را نداشته باشد، با درخواست دادستان و تأیید رئیس قوة قضائیه، مقدار مذکو ر ا ز
بیتالمال پرداخت میشود.
 
65
ماده 4٣٠ _ در مواردی که محکوم به قصاص، در زندان است و صاحب حق قصاص، بدون عذر موجه
یا به عّلت ناتوانی در پرداخت فاضل دیه یا به جهت انتظار برای بلوغ یا افاقة ولی دم یا مجنی علیه، مرتکب
را در وضعیت نامعین رها کردهاست، با شکایت محکومعلیه از این امر ، دادگاه صادر کنندة حک م ، مدت
مناسبی را مشخص و به صاحب حق قصاص اعلام میکند تا ظرف مهلت مقرر نسبت به گذشت، مصالحه یا
اجراء قصاص اقدام کند. در صورت عدم اقدام او در این مدت، دادگاه میتواند پس از تعیین تعزیر بر اساس
کتاب پنجم این قانون و گذشتن مدت زمان آن با اخذ وثیقة مناسب و تأیید رئیس حوزة قضائی و رئیس کل
دادگستری استان، تا تعیین تکلیف از سوی صاحب حق قصاص، مرتکب را آزاد کند.
ماده 4٣١ _ در موارد لزوم پرداخت فاضل دیه، اگر مقتول یا صاحب حق قصا ص ، طلبی از مرتک ب
داشته باشد، طلب مذکور با رضایت صاحب آن، هرچند بدون رضایت مرتکب، به عنوان فاضل دیه، قاب ل
محاسبه است.
ماده 4٣٢ _ فاضل دیه یا سهم پرداختی شرکاء از دیة جنای ت ، متعلق به قصاص شونده است و ا و
میتواند آن را به صاحب حق قصاص یا شرکاء خود ببخشد و یا هر نوع تصرف مالکانة دیگری در آن انجام
دهد؛ لکن اگر آن را دریافت کرده باشد و قصاص صورت نگیرد، باید آن را برگرداند.
ماده 4٣٣ _ هرگاه ترکة مقتول یا مجنیعلیهی که پیش از استیفاء حقِ قصاصِ فوت کرده است، برا ی
اداء دیون او کافی نباشد، صاحب حق قصاص، بدون اداء یا تضمین آن دیون، حق استیفاء قصاص را دارد ؛
لکن حق گذشت مجانی، بدون اداء یا تضمین دیون را ندارد و اگر به هر عّلت، قصاص به دیه تب دیل شود،
باید در ادای دیون مذکور صرف شود.
ماده 4٣4 _ اگر مجنیعلیه یا همة اولیاء دم، پیش از قصاص یا در حین اجراء آن، از قصاص مرتک ب
گذشت کنند، قصاص متوقف میشود و آنان ضامن خساراتی که در حین اجراء قصاص به مرتکب رسید ه ،
نیستند و اگر برخی از آنان گذشت کرده یا مصالحه کنند، خواهان قصاص باید پیش از اجراء قصاص، سهم
آنها را، حسب مورد، به آنان یا مرتکب بپردازد.
ماده 4٣5 _ هرگاه کسی فردی را که مرتکب جنایت عمدی شده است فراری دهد، به تحویل وی الزام
میشود. اگر در موارد قتل و جنایت بر عضو که منجر به قطع یا نقص عضو یا از بین رفتن یکی از منافع آن
شده است، بازداشت او مؤثر در حضور مرتکب یا الزام فراری دهنده به احضار مرتکب باشد، دادگاه باید ب ا
مطالبة صاحب حق قصاص، تا زمان دستگیری مرتکب، فراری دهنده را بازداشت کند و اگر مرتکب پیش از
دستگیری بمیرد یا دستگیری وی متعذر شود یا صاحب حق قصاص رضایت دهد، فراریدهنده آزاد میشود
و صاحب حق قصاص در همة موارد قصاص نفس و عضو، میتواند در صورت فوت مرتکب یا تع ذ ر
دستگیری او، دیه را از اموال وی یا فراری دهنده بگیرد. فراری دهنده پس از پرداخت دیه م ی تواند ب ه
مرتکب رجوع کند.
ماده 4٣6 _ هرگاه در جنایت عمدی، به علّت فوت، کشته شدن، خودکشی یا عدم امکان دسترسی ب ه
مرتکب به سبب فرار و مانند آن، دسترسی به او ممکن نباشد با درخواست صاحب حق، دیة جنایت از اموال
 
66
مرتکب پرداخت خواهد شد و در صورت نداشتن مال از بیتالمال پرداخت خواهدشد. چنانچه پس از اخذ
دیه دسترسی به مرتکب ممکن شود درصورتی که اخذ دیه به جهت گذشت از قصاص نبوده ب ا ش  د
حققصاص برای او محفوظ است لکن باید قبل از قصاص دیه گرفته شده را برگرداند.
فصل دوم _ اجراء قصاص نفس
ماده 4٣٧ _ قصاص نفس فقط به شیوههای متعارف، که کمترین آزار را به قاتل میرساند، جایز است و
مثله کردن او پس از قصاص، ممنوع و موجب دیه و تعزیر مقرر در کتاب پنجم این قانون است.
ماده 4٣٨ _ زن حامله، که محکوم به قصاص نفس است، نباید پیش از وضع حمل قصاص شو د . اگر
پس از وضع حمل نیز بیم تلف طفل باشد، تا زمانی که حفظ حیات طفل تأمین شود، قصاص به تأ خ ی ر
میافتد.
ماده 4٣٩ _ اگر پس از اجرای قصاص نفس، قاتل زنده بماند، حق قصاص برای ولیدم محفوظ است ؛
لکن اگر وی را به گونهای که جایز نیست، قصاص کرده باشد، در صورتی که قاتل آسیب ببیند، مشروط ب ه
شرایط قصاص عضو، از جمله، عدم خوف تلف ولیدم، قاتل حق قصاص عضو او را دارد و حق قصا ص
نفس نیز برای ولیدم باقی است ولی قبل از اجرای قصاص نفس قاتل باید حق خود را استیفاء، مصالحه ی ا
گذشت کند لکن اگر ولیدم نخواهد دوباره قصاص کند، قاتل حق قصاص او را ندارد. اگر قاتل برای فرا ر
از قصاص نفس حاضر به گذشت، مصالحه و استیفاء حق خود نشود با شکایت ولی دم از این امر، دادگا ه
مدت مناسبی را مشخص و به قاتل اعلام میکند تا ظرف مهلت مقرر نسبت به گذشت، مصالحه یا مطالب ة
قصاص عضو اقدام کند. در صورت عدم اقدام او در این مدت، ول یدم به تعزیر مقرر در قانون محک و م
میشود و با مطالبة او قصاص نفس اجراء میگردد.
فصل سوم _ اجراء قصاص عضو
ماده 44٠ _ ابزار قطع و جرح درقصاص عضو باید تیز، غیرآلوده و مناسب با اجراء قصاص باش د و
ایذاء مرتکب، بیش از مقدار جنایت او ممنوع و موجب تعزیر مقرر در قانون است. اگر مرتکب بیمار بوده یا
شرایط زمان و مکان به گونهای باشد که در قصاص، بیم سرایت به نفس یا صدمة دیگر باش د ، در صورت
امکان، موانع رفع و قصاص اجراء میشود. در غیر این صورت، تا بر طرف شدن بیم سرای ت ، قصاص ب ه
تأخیر میافتد.
ماده 44١ _ قصاص عضو را میتوان فوراً اجراء کرد لکن اگر علم به سرایت وجود نداشته باش د و
قصاص اجراء شود و پس از آن، جنایت سرایت کند و سرایت پدید آمده، عمدی محسوب شود، مرتک ب
حسب مورد، به قصاص نفس یا عضو محکوم میشود؛ لکن پیش از اجرای قصاص نفس ول یدم باید، دی ة
جنایتی را که به عنوان قصاص عضو بر مرتکب وارد شده است، به او بپردازد و اگر سرایت پدیدآ م  د ه ،
 
غیرعمدی محسوب شود، مرتکب به دیة جنایتی که به وسیلة سرایت، پدیدآمده است، محکوم میشود و دیة
مقداری که قصاص شده است کسر نمیشود.
ماده 44٢ _ برای رعایت تساوی قصاص عضو با جنایت، باید حدود جراحت کام ً لا اندازهگیری شود و
هر چیزی که مانع از استیفاء قصاص یا موجب ازدیاد آن باشد، برطرف گردد.
ماده 44٣ _ اگر مرتکب به سبب حرکت یا غیرآن، موجب شود که قصاص بیش از جنایت انجام شود،
قصاص کننده ضامن نیست و اگر قصاص کننده یا فرد دیگری موجب زیاده باشد، حسب مورد، به قصا ص
یا دیه محکوم میشود.
ماده 444 _ اگر زن حامله، محکوم به قصاص عضو باشد و در اجراء قصاص، پیش یا پس از وض ع
حمل، بیم تلف یا آسیب بر طفل باشد، قصاص تا زمانی که بیم مذکور بر طرف شود، به تأخیر میافتد.
ماده 445 _ قصاص کردن مرتکب در جنایت بر عضو، بدون بیهوش کردنش یا بی حس کردن عض و
او، حق مجنیعلیه است، مگراین که جنایت درحال بیهوشی یا بیحسی عضو مجنیعلیه اتفاق افتاده باشد.
ماده 446 _ مداوا و بیهوش کردن مرتکب و بیحس کردن عضو او پس از اجراء قصاص جایز است.
ماده 44٧ _ اگر شخصی همه یا مقداری از عضو دیگری را قطع کند ومجنیعلیه قسمت جدا شده ر ا
پیوند بزند، قصاص ساقط نمیشود.
ماده 44٨ _ حذف شد.
ماده 44٩ _ در کلیه مواردی که در این بخش به کتاب پنجم این قانون ارجاع داده شده است ، د ر
خصوص قتل عمدی مجازات مندرج در ماده ( 6١٢ ) این قانون و در سایر جنایات عمدی مجازات مقرر د ر
ماده ( 6١4 ) این قانون اعمال خواهد شد.
کتاب چهارم _ دیات
بخش اول _ مواد عمومی
فصل اول _ تعریف دیه و موارد آن
ماده 45٠ _ دیه مقدر، مال معینی است که در شرع مقدس به سبب جنایت غیرعمدی بر نفس، عضو یا
منفعت، یا جنایت عمدی در مواردی که به هر جهتی قصاص ندارد، مقرر شده است.
ماده 45١ _ ارش، دیه غیرمقدر است که میزان آن در شرع تعیین نشده و دادگاه با لحاظ نوع و کیفی ت
جنایت و تأثیر آن بر سلامت مجنیعلیه و میزان خسارت وارده با در نظر گرفتن دیه مقدر و با جلب نظ  ر
کارشناس میزان آن را تعیین میکند. مقررات دیه مقدر در مورد ارش نیز جریان دارد، مگر ای ن که در ای ن
قانون ترتیب دیگری مقرر شده باشد.
 
ماده 45٢ _ در جنایت شبهعمدی، خطای محض و جنایت عمدی که قصاص در آن جایز یا ممک ن
نیست، در صورت درخواست مجنی علیه یا ولی دم دیه پرداخت میشود، مگر به نحو دیگری مصالحه شده
باشد.
ماده 45٣ _ در صورتی که قاتل از ورثه مقتول باشد چنانچه قتل عمدی باشد از اموال و دیة مقتول و
در صورتی که خطا یا شبهعمدی باشد از دیه وی ارث نمیبرد. در موارد فقدان وارث دیگر، ولی امر، وارث
خواهد بود.
فصل دوم _ ضمان دیه
ماده 454 _ دیه، حسب مورد حق شخصی مجنیعلیه یا ولی دم بوده و دارای احکام و آثار مسؤولی ت
مدنی یا ضمان است. ذمة مرتکب جز با پرداخت دیه، مصالحه، ابراء و تهاتر بری نمیگردد.
تبصره_ ورثة مقتول به نسبت سهمالارث از دیه مقتول نیز ارث میبرند، بهجز بستگان مادری.
ماده 455 _ هرگاه دو یا چند نفر بهنحو اشتراک مرتکب جنایت موجب دیه گردند، حسب مورد هریک
از شرکاء یا عاقله آنها بهطور مساوی مکلف به پرداخت دیه خواهند بود.
ماده 456 _ حذف شد.
فصل سوم _ راههای اثبات دیه
ماده 45٧ _ ادله اثبات دیه، علاوه بر قسامه، همان ادله اثبات دیون و ضمانی مالی است.
ماده 45٨ _ قتل عمدی موجب دیه، بهشرح مقرر در باب قصاص، با قسم پنجاه مرد و قتل غیرعمدی ،
با قسم بیستوپنج مرد، تنها درصورت حصول لوث و فقدان ادله دیگر، اثبات میشود.
ماده 45٩ _ در جنایت بر اعضاء و منافع، اعم از عمدی و غیرعمدی، درصورت لوث و فقدان اد ل  ه
دیگر، مجنیعلیه میتواند با اقامه قسامه، جنایت مورد ادعاء را اثبات و دیة آن را مطالبه کن  د . لکن ح ق
قصاص با آن ثابت نمیشود:
١ شش قسم در جنایتی که دیه آن به مقدار دیه کامل است.
٢ پنج قسم در جنایتی که دیه آن سه چهارم دیه کامل است.
٣ چهار قسم در جنایتی که دیه آن دو سوم دیه کامل است.
4 سه قسم در جنایتی که دیه آن یک دوم دیه کامل است.
5 دو قسم در جنایتی که دیه آن یک سوم دیه کامل است.
6 یک قسم در جنایتی که دیه آن یک ششم دیه کامل یا کمتر از آن است.
تبصره ١ در مورد هریک از بندهای فوق، درصورت نبودن نفرات لازم، مجنی علیه، خواه مرد باش د
خواه زن، میتواند به همان اندازه قسم را تکرار کند.
 
تبصره ٢ در هریک از موارد فوق، چنانچه مقدار دیه، بیش از مقدار مقرر در آن بند و کمتر از مقد ا ر
مقرر در بند قبلی باشد، رعایت نصاب بیشتر لازم است.
ماده 46٠ _ در صورتی که مدعی به ترتیب فوقالذکر اقامه قسامه نکند، مدع ی علیه با قسامه تبرئ ه
میشود.
ماده 46١ _ مقررات سوگند در قسامه همان مقررات باب قصاص است.
ماده 46٢ _ هرگاه در اثر جنایت واقعشده مجنیعلیه یا ولی او مدعی زوال یا نقصان منفعت عضو شود،
درصورت لوث و عدم دسترسی به کارشناس مورد وثوق و عدم امکان آزمایش و اختبار موجب علم، ادعا ء
مجنیعلیه یا ولی او با قسامه به ترتیبی که ذکر شد، اثبات میشود.
ماده 46٣ _ در اختلاف میان مرتکب و مجنیعلیه یا ولی او نسبت به بازگشت تمام یا بخشی از منفعت
زایل شده یا نقصان یافته، درصورت فقدان دلیل اثباتی، قول مجنیعلیه یا ولی او با سوگند مقدم است و
نوبت به اجراء قسامه نمیرسد.
ماده 464 _ هرگاه مجنیعلیه در ایامیکه کارشناس مورد وثوق برای بازگشت منفعت زایل شده تعیی ن
نموده است فوت نماید و مرتکب، مدعی بازگشت منفعت قبل از وفات بوده و اولیاء میت، منکر آن باشند ،
در صورتی که مرتکب نتواند ادعاء خود را ثابت کند، قول اولیاء با سوگند مقدم خواهد بود و نوبت به اجراء
قسامه نمیرسد و چنانچه تنها برخی از اولیاء سوگند بخورند، دیه نسبت به سهم آنان ثابت خواهد شد.
فصل چهارم _ مسؤول پرداخت دیه
ماده 465 _ دیه جنایت عمدی و شبهعمدی برعهده خود مرتکب است.
ماده 466 _ دیه خطاء محض در صورتیکه جنایت با اقرار مرتکب ثابت شود برعهده خود مرتک ب
است.
تبصره_ هرگاه پس از اقرار مرتکب به جنایت خطایی، عاقله اظهارات او را تصدیق نمایند، عاق ل  ه
مسؤول پرداخت دیه خواهد بود.
ماده 46٧ _ در موارد ثبوت اصل جنایت با شهادت، علم قاضی یا قسامه، اگر مرتکب مدعی خطائ ی
بودن آن گردد و عاقله خطاء بودن جنایت را انکار نماید، قول عاقله با سوگند پذیرفته میشود و دیه بر عهدة
مرتکب است و چنانچه عاقله از اتیان قسم نکول کند با قسم مدعی، عاقله مکلف به پرداخت دیه است.
تبصره_ در صورتی که برخی از افراد عاقله سوگند یاد نمایند، از پرداخت دیه معاف شده و سهم آنه ا
بهوسیله مرتکب پرداخت خواهد شد.
ماده 46٨ _ عاقله، مکلف به پرداخت دیة جنایتهایی که شخص بر خود وارد میسازد نیست.
ماده 46٩ _ عاقله تنها مکلف به پرداخت دیه خطاء محض است.
 
٧٠
ماده 4٧٠ _ عاقله، مکلف به پرداخت دیة جنایتهای کمتر از موضحه نیست، هرچند مرتکب، نابالغ ی  ا
مجنون باشد.
تبصره_ هرگاه در اثر یک یا چند ضربه خطایی، صدمات متعددی بر یک یا چند عضو وارد آید، ملاک
رسیدن به دیه موضحه، دیه هر آسیب، بهطور جداگانه است و برای ضمان عاقله، رسیدن دیه مجموع آنها به
دیه موضحه کافی نیست.
ماده 4٧١ _ عاقله عبارتند از: پدر، پسر و بستگان ذکور نسبی پدری و مادری یا پدری بهترتیب طبقا ت
ارث. همه کسانی که در زمان فوت میتوانند ارث ببرند بهصورت مساوی مکلف به پرداخت دیه خواهن د
بود.
ماده 4٧٢ _ عاقله در صورتی مسؤول است که علاوه بر داشتن نسب مشروع، عاقل، بالغ و در مواع د
پرداخت اقساط دیه، تمکن مالی داشته باشد.
ماده 4٧٣ _ در صورتی که مرتکب، دارای عاقله نباشد، یا عاقله او به دلیل عدم تمکن مالی نتواند دیه را
در مهلت مقرر بپردازد، دیه توسط مرتکب ودر صورت عدم تمکن از بیتالمال پرداخت م ی شو د. در این
مورد فرقی میان دیه نفس و غیر آن نیست.
ماده 4٧4 _ هرگاه فرد ایرانی از اقلیتهای دینی شناخته شده در قانون اساسی که در ایران زندگی میکند،
مرتکب جنایت خطاء محض گردد، شخصًا عهدهدار پرداخت دیه است، لکن در صورتی که توان پرداخ ت
دیه را نداشته باشد، به او مهلت مناسب داده میشود و اگر با مهلت مناسب نیز قادر به پرداخت نباش  د ،
معادل دیه توسط دولت پرداخت میشود.
ماده 4٧5 _ حذف شد.
ماده 4٧6 _ در مواردی که اصل جنایت ثابت شود لکن نوع آن اثبات نشود دیه ثابت و پرداخت آ ن
برعهده مرتکب خواهد بود.
ماده 4٧٧ _ هرگاه مأموری در اجراء وظایف قانونی، عملی را مطابق مقررات انجام دهد و همان عم ل
موجب فوت یا صدمه بدنی کسی شود، دیه برعهده بیتالمال خواهد بود.
تبصره_ هرگاه شخصی با علم به خطر یا از روی تقصیر، وارد منطقه ممنوعه ن ظ  ا میو یا هر مکا ن
دیگری که ورود به آن ممنوع است، گردد و مطابق مقررات، هدف قرار گیرد، ضمان ثابت نخواهد بود و در
صورتی که از ممنوعه بودن مکان مزبور آگاهی نداشته باشد، دیه از بیتالمال پرداخت میشود.
ماده 4٧٨ _ دیه عمد و شبهعمد بر جانی است لیکن اگر فرار کند، دیه از مال او أخذ م یگردد و اگ ر
مال نداشته باشد از بستگان نزدیک او با رعایت الاقربفالاقرب گرفته میشود و اگر بستگانی نداشت ی  ا
تمکن نداشتند، دیه از بیتالمال پرداخت میشود.
ماده 4٧٩ _ در جنایات مادون قتل، درصورت عمد و شبهعمد، مسؤولیت پرداخت دیه بر عهده مرتکب
میباشد و در صورت عدم دسترسی به او مانند سایر دیون با وی رفتار خواهد شد و بی تالمال مکلف ب ه
 
٧١
پرداخت نخواهد بود و در خطای محض عاقله مسؤول پرداخت است و در صورت عدم دسترسی به ع اقله
یا عدم تمکن آنها از بیتالمال پرداخت میشود.
ماده 4٨٠ _ در صورت فوت مرتکب در مواردی که خود وی مسؤول پرداخت دیه است، دیه ت اب ع
احکام سایر دیون متوفی خواهد بود.
ماده 4٨١ _ در موارد علم اجمالی به ارتکاب جنایت توسط یک نفر از دو یا چند نفر معین، چنانچ  ه
تعیین مرتکب ممکن نباشد، درصورت حصول لوث، دیه از بیتالمال پرداخت میشود.
تبصره_ هرگاه منشأ علم اجمالی اقرار متهمان باشد، مجنیعلیه یا اولیاء دم در مراجعه به هر یک و اخذ
دیه از آنها مخیرند، خواه جنایت عمدی باشد، خواه غیرعمدی و خواه قتل باشد، خواه غیر آن.
ماده 4٨٢ _ حذف شد.
ماده 4٨٣ _ هرگاه کسی در اثر رفتار عدهای کشته یا مصدوم شود و جنایت، مستند به برخی از رفتارها
باشد و مرتکب هر رفتار مشخص نباشد، همة آنها باید دیه نفس یا دیه صدمات را بهطور مساوی بپردازند.
ماده 4٨4 _ در موارد تحقق لوث و امکان اثبات جنایت علیه شخصی معین از اطراف علم اجمالی ب  ا
قسامه، طبق مقررات قسامه عمل خواهد شد.
ماده 4٨5 _ هرگاه مجنیعلیه یا اولیاء دم ادعاءکنند که مرتکب شخصی نامعین از دو یا چند نفر معی ن
است، درصورت تحقق لوث، مدعی میتواند اقامه قسامه نماید. با اجراء قسامه بر مجرم بودن یکی از آنها ،
مرتکب به علم اجمالی مشخص شده و مفاد مواد فوق اجراء خواهد شد.
ماده 4٨6 _ در موارد علم اجمالی به انتساب جنایت به یکی از دو یا چند نفر وعدم امکان تعی  ی ن
مرتکب، چنانچه جنایت، عمدی باشد قصاص ساقط و حکم به پرداخت دیه میشود.
ماده 4٨٧ _ هرگاه کسی اقرار به جنایت موجب دیه کند سپس شخص دیگری اقرار کند که مرتک ب
همان جنایت شده است و علم تفصیلی به کذب یکی از دو اقرار نباشد مدعی مخیر است فقط از یکی از آن
دو مطالبه دیه کند.
ماده 4٨٨ _ در موارد وقوع قتل و عدم شناسایی قاتل که با تحقق لوث نوبت به قسامه مدعیعلیه برسد
و او اقامة قسامه کند، دیه از بیتالمال پرداخت میشود و در غیر موارد لوث چنانچه نوبت به سوگند مته م
برسد و طبق مقررات بر عدم انجام قتل سوگند بخورد، دیه از بیتالمال پرداخت میشود.
ماده 4٨٩ _ حذف شد.
ماده 4٩٠ _ حذف شد.
ماده 4٩١ _ اگر شخصی به قتل برسد و قاتل شناخته نشود یا بر اثر ازدحام کشته شود دیه از بیتالمال
پرداخت میشود.
فصل پنجم _ مهلت پرداخت دیه
 
٧٢
ماده 4٩٢ _ مهلت پرداخت دیه، از زمان وقوع جنایت بهترتیب زیر است، مگر اینکه ب ه نحو دیگر ی
تراضی شده باشند:
الف) در عمد موجب دیه، ظرف یک سال قمری؛
ب) در شبهعمد، ظرف دو سال قمری؛
ج) در خطای محض، ظرف سه سال قمری.
تبصره_ هرگاه پرداختکننده در بین مهلتهای مقرر نسبت به پرداخت تمام یا قسمتی از دیه اقدام نماید،
محکومله مکلف به قبول آن است.
ماده 4٩٣ _ درجنایت خطای محض،پرداختکننده باید ظرف هر سال، یک سوم دیه و در شب هعمدی،
ظرف هر سال نصف دیه را بپردازد.
ماده 4٩4 _ درصورتی که پرداختکننده بخواهد هر یک از انواع دیه را پرداخت نماید و یا پرداخ ت
دیه بهصورت اقساطی باشد، معیار، قیمت زمان پرداخت خواهد بود، مگر آنکه بر یک مبلغ قطعی تواف ق
شده باشد.
ماده 4٩5 _ در مواردی که بین مرتکب جنایت عمدی و اولیاءدم یا مجنیعلیه بر گرفتن دیه توافق شده
لکن مهلت پرداخت آن مشخص نشده باشد، دیه باید ظرف یک سال از حین تراضی پرداخت گردد.
فصل ششم _ موجبات ضمان
ماده 4٩6 _ جنایت درصورتی موجب قصاص یا دیه خواهد بود که نتیجه حاصل شده مستند به رفتا ر
مرتکب باشد، اعم از آنکه بهنحو مباشرت انجام شود یا به تسبیب یا به اجتماع آنها.
ماده 4٩٧ _ وجود فاصله زمانی، میان رفتار مرتکب و نتیجه ناشی از آن، مانع از تحقق جنایت نیست ؛
مانند فوت ناشی از انتقال عامل بیماری کشنده، که حسب مورد موجب قصاص یا دیه خواهد بود. حکم این
ماده و ماده قبل در مورد کلیه جرائم جاری است.
ماده 4٩٨ _ مباشرت آن است که جنایت مستقیمًا توسط خود مرتکب واقع شده باشد.
ماده 4٩٩ _ هرگاه پزشک در معالجاتی که انجام میدهد موجب تلف یا صدمه بدنی گردد، ضامن دی ه
است، مگر آنکه عمل او مطابق مقررات پزشکی و موازین فنی باشد یا این که قبل از معالجه برائت گرفت ه
باشد و مرتکب تقصیری هم نشود و چنانچه أخذ برائت از مریض بهدلیل نابالغ یا مجنون بودن او، معتب ر
نباشد و یا تحصیل برائت از او بهدلیل بیهوش ی و مانند آن ممکن نگردد، برائت از ولی مریض تحص  ی ل
میشود.
تبصره ١ در صورت عدم قصور یا تقصیر پزشک در علم و عمل برای وی ضمان وجود ندارد هرچند
برائت أخذ نکرده باشد.
 
٧٣
تبصره ٢ ولی بیمار، اعم از ولی خاص است مانند پدر و ولی عام که مقام رهبری اس ت . در موارد
فقدان یا عدم دسترسی به ولی خاص، رئیس قوه قضائیه با استیذان از مقام رهبری و تفویض اختیا ر ب  ه
دادستانهای مربوطه نسبت به اعطاء برائت به طبیب اقدام مینماید.
ماده 5٠٠ _ پزشک در معالجاتی که دستور انجام آن را به مریض یا پرستار و مانند آن صادر م ینماید،
درصورت تلف یا صدمه بدنی ضامن است مگر آنکه مطابق ماده قبل عمل نماید.
تبصره ١ در موارد مزبور، هرگاه مریض یا پرستار بداند که دستور اشتباه بوده و موجب صدمه و تل ف
میباشد و با وجود این به دستور عمل کند، پزشک ضامن نخواهد بود بلکه صدمه و خسارت مستند به خود
مریض یا پرستار خواهد بود.
تبصره ٢  در قطع عضو یا جراحات ایجاد شده در معالجات پزشکی طبق ماده( 4٩٩ ) عمل میشود.
ماده 5٠١ _ در موارد ضروری که تحصیل برائت ممکن نباش د و پزشک برای نجات مریض، ط ب  ق
مقررات اقدام به معالجه نماید، کسی ضامن تلف یا صدمات وارده نیست.
ماده 5٠٢ _ هرگاه شیئی که توسط انسان با وسیله نقلیه حمل میگردد به نحوی از انحاء موجب جنایت
گردد حملکننده ضامن دیه است.
ماده 5٠٣ _ هرگاه کسی دیگری را بترساند و آن شخص در اثر ترس بیاختیار فرار کند یا بدون اختیار
حرکتی از او سر بزند که موجب ایراد صدمه بر خودش یا دیگری گردد، ترساننده حسب تعاریف جنایا ت
عمدی و غیرعمدی مسؤول است.
ماده 5٠4 _ در مواردی که جنایت یا هر نوع خسارت دیگر مستند به کسی نباشد، مانند ای نکه در اث ر
علل قهری واقع شده باشد، ضمان منتفی است.
ماده 5٠5 _ هرگاه کسی به روی شخصی سلاح بکشد یا حیوانی مانند سگ را به سوی او برانگیزد ی  ا
هر کار دیگری که موجب هراس او میگردد، مانند فریاد کشیدن یا انفجار صوتی انجام دهد و بر اثر ای ن
ارعاب شخص بمیرد یا مصدوم گردد حسب مورد بر اساس تعاریف انواع جنایات به قصاص یا دیه محکوم
خواهد شد.
ماده 5٠6 _ هرگاه کسی خود را از جای بلندی پرت کند و بر روی شخصی بیافتد و سبب جنایت شود
بر اساس تعاریف انواع جنایت حسب مورد به قصاص یا دیه محکوم خواهد شد لکن اگر ف علی از او س ر
نزند و بهعلل قهری همچون طوفان و زلزله پرت شود و به دیگری بخورد و صدمه به او وارد کند، کس  ی
ضامن نیست.
ماده 5٠٧ _ هرگاه کسی دیگری را به روی شخص ثالثی پرت کند و شخص ثالث یا شخص پرت شده
بمیرد یا مصدوم گردد، درصورتی که مشمول تعریف جنایت عمدی نگردد، جنایت شبهعمدی خواهد بود.
 
٧4
ماده 5٠٨ _ هرگاه رانندهای که با داشتن مهارت و سرعت مجاز و مطمئن و رعایت سایر مقررات د ر
حال حرکت است، در حالیکه قادر به کنترل وسیله نباشد و به کسیکه حضورش در آن محل مجاز نیست،
بدون تقصیر برخورد نماید، ضمان منتفی و در غیر این صورت راننده ضامن است.
تبصره ١ در موارد فوق، هرگاه عدم رعایت برخی از مقررات رانندگی تأثیری در حادثه نداشته باش د ،
بهگونهای که تقصیر مرتکب علت جنایت حاصلشده نباشد، راننده ضامن نخواهد بود.
تبصره ٢ حکم مندرج در این ماده در مورد وسایل و ابزارآلات دیگر نیز جاری است.
ماده 5٠٩ _ هرگاه هنگام رانندگی به سبب حوادثی مانند واژگون شدن خودرو و یا برخورد آن با موانع،
سرنشینان خودرو مصدوم یا تلف شوند در صورتی که سبب حادثه، علل قهری همچون زلزله و سیل نبود ه
و مستند به راننده باشد، راننده ضامن دیه است. چنانچه وقوع حادثه مستند ب ه شخص حقیقی یا حقوق ی
دیگری باشد آن شخص ضامن است.
ماده 5١٠ _ تسبیب در جنایت آن است که کسی سبب تلف شدن یا مصدومیت دیگری را فراهم کند و
خود مستقیماً مرتکب جنایت نشود، به طوری که در صورت فقدان رفتار او جنایت حاصل نم ی شد مانن د
آنکه چاهی بکند و کسی در آن بیفتد و آسیب ببیند.
ماده 5١١ _ هرگاه شخصی در معابر و اماکن عمومی یا ملک دیگری بدون اذن مالک، گودالی حفر کند
یا چیز لغزندهای در آن قرار دهد و یا هر عملی انجام دهد که سبب آسیب دیگری گردد، ضامن دیه اس ت
مگر اینکه فرد آسیبدیده با علم به آن و امکان اجتناب، عمداً با آن برخورد نماید.
ماده 5١٢ _ هرگاه شخصی یکی از کارهای مذکور در ماده( 5١١ ) را در ملک خویش یا مکانی که د ر
تصرف و اختیار اوست، انجام دهد و سبب آسیب دیگری گردد، ضامن نیست مگر اینکه شخصی را که آگاه
به آن نیست به آنجا بخواندو به استناد آن، جنایتی به وی وارد گردد.
تبصره ١ هرگاه شخص آسیبدیده بدون اذن مالک یا با اذنی که قبل از انجام اعمال مذکور از مال ک
گرفته، وارد شود و صاحب ملک از ورود او اطلاع نداشته باشد، مالک ضامن نخواهد بود مگر اینکه صدمه
یا تلف به علت اغراء، سهلانگاری در اطلاع دادن و مانند آن مستند به مالک باشد.
( تبصره ٢ هرگاه کسی در ملک دیگری و بدون اذن او، مرتکب یکی از کارهای مذکور در ما د ه ( 5١١
گردد و شخص ثالثی که بدون اذن وارد آن ملک شدهاست، آسیب ببیند، مرتکب عهده دار دیه است، مگ ر
اینکه بروز حادثه و صدمه مستند به خود مصدوم باشد که دراین صورت مرتکب ضامن نیست. مانند اینکه
مرتکب علامتی هشداردهنده بگذارد یا درب محل را قفل کند لکن مصدوم بدون توجه به علائم ی ا ب  ا
شکستن درب وارد شود.
ماده 5١٣ _ هرگاه کسی در معابر یا اماکن عمومیبا رعایت مقررات قانونی و نکات ایمنی عملی ب  ه
مصلحت عابران انجام دهد و اتفاقًا موجب وقوع جنایت یا خسارت گردد، ضامن نخواهد بود.
 
٧5
ماده 5١4 _ هرگاه شخصی با انگیزه احسان و کمک به دیگری رفتاری را که به جهت حفظ مال، جان ،
عرض یا ناموس او لازم است، انجام دهد و همان عمل موجب صدمه و یا خسارت شود درصورت رعایت
مقررات قانونی و نکات ایمنی، ضامن نیست.
ماده 5١5 _ کسی که در ملک خود یا در مکان یا راهی که توقف در آنجا مجاز است توقف کند ی  ا
وسیله نقلیه خود یا هر شیء مجاز دیگری را در آنجا قرار دهد و شخصی با آنها برخورد کند و مص د و م
گردد یا فوت کند ضامن نخواهد بود و چنانچه خسارتی بر او یا مالش وارد شده باشد، برخوردکننده ضامن
خواهد بود.
ماده 5١6 _ هرگاه شخصی در محلهایی که توقف در آنها مجاز نیست، توقف نماید یا شیء و ی  ا
حیوانی را در این قبیل محلها مستقر سازد یا چیز لغزندهای در آن قرار دهد و دیگری بدون توجه، به آنها در
اثر برخورد یا لغزش مصدوم شود یا فوت کند یا خسارت مالی ببیند، شخص متوقف یا کسی که آن شیء یا
حیوان را مستقر کرده یا راه را لغزنده کرده، ضامن دیه و سایر خسارات میباشد مگر آنکه عابر با وسع ت
راه و محل عمدًا با آن برخورد کرده باشد که در اینصورت نه فقط خسارت به او تعلق نم ی گیرد بلک ه
عهدهدار خسارت وارده نیز میباشد.
ماده 5١٧ _ هرگاه شخصی را که شبانه و بهطور مشکوکی از محل اقامتش فرا خوانده و بیرون بردهاند،
مفقود شود، دعوتکننده، ضامن دیه اوست مگر اینکه ثابت کند که دعوت شده زنده است یا اگر فوت کرده
به مرگ عادی یا علل قهری بوده که ارتباطی به او نداشته است یا اگر کشته شده دیگری او را به قتل رسانده
است. همچنین است کسی که با حیله یا تهدید یا هر طریق دیگری، کسی را برباید و آن شخص مفق  و د
گردد.
تبصره_ هرگاه پس از دریافت دیه، مشخص شود که شخص مفقود زنده است و یا قاتل شناس ا ی ی
گردد، دیه مسترد خواهد شد و چنانچه ثابت شود که دعوتکننده شخص مفقود را عمداً کشته است قصاص
ثابت میشود.
ماده 5١٨ _ هرگاه در اثر علل قهری مانند سیل و زلزله مانعی ب هوجود آید و موجب آسیب گرد د ،
هیچکس ضامن نیست، گرچه شخص یا اشخاصی تمکن برطرف کردن آنها را داشته باشند و اگر سیل ی  ا
مانند آن، چیزی را به همراه آورد ولکن کسی آن را جایی نامناسب مانند جای اول یا در جای بدتری قر ا ر
دهد که موجب آسیب شود، عهدهدار دیه است و اگر آن را از جای نامناسب بردارد و در جهت مصلح ت
عابرین در جای مناسبتری قرار دهد ضامن نیست.
تبصره ١ هرگاه مانع مزبور توسط شخصی به وجود آمده باشد تغییردهند ه وضعیت به حالت مناسبت ر
نیز ضامن نیست.
تبصره ٢ افراد یا دستگاههایی که مسؤولیت اصلاح یا رفع آثار ای ن گونه حوادث را برعهده دارن د ،
درصورت تقصیر یا قصور قابل استناد در انجام وظیفه، ضامن میباشند.
 
٧6
ماده 5١٩ _ هرگاه قرار دادن کالا در خارج مغازه یا توقف اتومبیل در مقابل منزل و امثال آن عرف و
عادت شده باشد، گذارنده کالا یا متوقفکننده اتومبیل درصورت عدم منع قانونی و عریض بودن معب ر و
عدم ایجاد مزاحمت برای عابران ضامن زیانهای واردشده نخواهد بود.
ماده 5٢٠ _ هرگاه کسی چیزی را در مکانی مانند دیوار یا بالکن ملک خود که قرا ر دادن اشیاء در آن
جایز بوده، قرار دهد و در اثر حوادث پیشبینی نشده به معبر عام و یا ملک دیگری بیفتد و موجب صدمه یا
خسارت شود ضمان منتفی خواهد بود، مگر آنکه آن را طوری گذاشته باشد که نوعاً مستعد صدمه ی  ا
خسارت باشد.
ماده 5٢١ _ اگر مالک یا کسی که عهدهدار احداث ملکی است بنایی را بهنحو مجاز بسازد یا بالکن و
مانند آن را با رعایت نکات ایمنی و ضوابط فنی که در استحکام بنا لازم است در محل مجاز احداث کند و
اتفاقاً موجب آسیب یا خسارت گردد، ضامن نیست.
تبصره  اگر عمل غیرمجاز ب هگونهای باشد که نتوان آن را به مالک مستند نمود مانند آ نکه مستند ب ه
مهندسین ذیربط ساختمان باشد ضمان از مالک منتفی و کسی که عمل مذکور مستند به اوست ضامن است.
ماده 5٢٢ _ هرگاه شخصی بنا یا دیواری را برپایه محکم و با رعایت مقرراتی که در استحکام بن ا و
ایمنی لازم است احداث نماید، لکن بهعلت حوادث پیشبینی نشده، مانند زلزله یا سیل، سقوط کن د و
موجب آسیب گردد، ضامن نیست و چنانچه دیوار یا بنا را به سمت ملک خود احداث نماید که اگر سقوط
کند طبعًا در ملک خود، سقوط میکند، لکن اتفاقاً به سمت دیگری سقوط نماید و موجب آسیب گر د د ،
ضامن نیست.
ماده 5٢٣ _ هرگاه دیوار یا بنایی که برپایه استوار و غیرمتمایل احداث شده است در معرض ریزش قرار
گیرد یا متمایل به سقوط به سمت ملک دیگری یا معبر گردد، اگر قبل از آنکه مالک تمکن اصلاح یا خراب
کردن آن را پیدا کند ساقط شده و موجب آسیب گردد، ضمان منتفی است، مشروط به آنکه بهنحو مقتض ی
افراد در معرض آسیب را از وجود خطر آگاه کرده باشد. چنانچه مالک با وجود تمکن از اصلاح یا رفع ی  ا
آگاهسازی و جلوگیری از وقوع آسیب، سهلانگاری نماید، ضامن خواهد بود.
تبصره_ هرگاه دیوار یا بنایی که ساقط شده متعلق به صغیر یا مجنون باشد، یا بنای مذکور از بناها ی
عمومیو دولتی باشد، متولی و مسؤول آن ضامن خواهد بود.
ماده 5٢4 _ هرگاه شخصی دیوار یا بنای دیگری را بدون اذن او متمایل به سقوط نماید، عهدهدار صدمه
و خسارت ناشی از سقوط آن خواهد بود.
ماده 5٢5 _ هرگاه شخصی در ملک خود یا مکان مجاز دیگری، آتشی روشن کند و بداند که ب ه جایی
سرایت نمیکند و غالبًا نیز سرایت نکند لکن اتفاقًا بهجایی دیگر سرایت کرده و موجب خسارت و صدم ه
گردد ضمان ثابت نیست. در غیر این صورت ضامن است.
 
٧٧
ماده 5٢6 _ متصرف هر حیوانی که از احتمال حمله آن آگاه است باید آن را حفظ نماید و اگر در اث  ر
تقصیر او، حیوان مزبور به دیگری صدمه وارد سازد، ضامن است. ولی اگر از احتمال حملة حیوان آگاه نبوده
و عدم آگاهی ناشی از تقصیر او نباشد، ضامن نیست.
تبصره ١ نگهداری حیوانی که شخص توانایی حفظ آن را ندارد، تقصیر محسوب میشود.
تبصره ٢ نگهداری هر وسیله یا شیء خطرناکی که دیگران را در معرض آسیب قرار دهد و شخ ص
قادر به حفظ و جلوگیری از آسیبرسانی آن نباشد، مشمول حکم فوق خواهد بود.
ماده 5٢٧ _ هرگاه شخصی با اذن کسی که حق اذن دارد، وارد منزل یا محلی که در تصرف اوس ت ،
گردد و از ناحیه حیوان یا شیئ که در آن مکان است صدمه و خسارت ببیند، اذندهنده ضامن است، خوا ه
آن شیء یا حیوان قبل از اذن در آن محل بوده یا بعداً در آن قرار گرفته باشد و خواه اذ ن دهن ده نسب ت به
آسیبرسانی آن علم داشته باشد خواه نداشته باشد.
تبصره_ در مواردی که آسیب مستند به مصدوم باشد مانند آ ن که واردشونده بداند حیوان مزب و ر
خطرناک بوده و اذندهنده از آن آگاه نیست و یا قادر به رفع خطر نمیباشد، ضمان منتفی است.
ماده 5٢٨ _ هرگاه کسی که سوار حیوان است آن را در معابر عمومی یا دیگر محلهای غیرمجاز متوقف
نماید در مورد تمام خسارتهایی که آن حیوان وارد میکند و مستند به فعل شخص مزبور م ی باش د ضام ن
است و چنانچه مهار حیوان در دست دیگری باشد مهارکننده به ترتیب فوق ضامن است.
ماده 5٢٩ _ هرگاه شخصی عملی انجام دهد که موجب تحریک یا وحشت حیوان گردد ض ا م ن
جنایتهایی خواهد بود که حیوان در اثر تحریک یا وحشت وارد میکند، مگر آنکه عمل مزبور مصداق دفا ع
مشروع باشد.
ماده 5٣٠ _ هرگاه دو یا چند عامل، برخی به مباشرت و بعضی به تسبیب در وقوع جنایتی، تأثیر داشته
باشند، عاملی که جنایت مستند به اوست ضامن خواهد بود و چنانچه جنایت مستند به تمام عوامل باش د ،
بهطور مساوی ضامن خواهند بود مگر تأثیر رفتار مرتکبان متفاوت باشد که در این صورت هریک به میزا ن
تأثیر رفتارشان مسؤول خواهند بود. در صورتی که مباشر در جنایت بیاختیار، جاهل، صغیرغیر ممیز ی  ا
مجنون و مانند آنها باشد فقط سبب ضامن خواهد بود.
ماده 5٣١ _ هرگاه دو نفر بر اثر برخورد بیواسطه با یکدیگر کشته شوند یا آسیب ببینند، چنانچه میزان
تأثیر آنها در برخورد، مساوی باشد در مورد جنایت شبهعمدی نصف دیه هر کدام از مال دیگری و در مورد
خطاءمحض نصف دیه هر کدام بهوسیله عاقله دیگری پرداخت میشود و اگر تنها یکی از آنها کشته شود یا
آسیب ببیند، حسب مورد عاقله یا خود مرتکب، نصف دیه را باید به مجنیعلیه یا اولیاءدم او بپردازند.
ماده 5٣٢ _ هرگاه در اثر برخورد دو وسیله نقلیه زمینی، آبی یا هوایی، راننده یا سرنشینان آنها کش ت ه
شوند یا آسیب ببینند درصورت انتساب برخورد به هر دو راننده، هریک مسؤول نصف دیه راننده مقابل و
سرنشینان هر دو وسیله نقلیه است و چنانچه سه وسیله نقلیه با هم برخورد کنند هریک از رانندگان مسؤول
یک سوم دیه رانندههای مقابل و سرنشینان هر سه وسیله نقلیه میباشد و به همین صورت در وسایل نقلی ه
 
٧٨
بیشتر، محاسبه میشود و هرگاه یکی از طرفین مقصر باشد بهگونهای که برخورد به او مستند باشد، فقط ا و
ضامن است.
ماده 5٣٣ _ در کلیة مواردی که تقصیر موجب ضمان مدنی یا کیفری است، دادگاه موظف است استنا د
نتیجه حاصل شده به تقصیر مرتکب را احراز نماید.
ماده 5٣4 _ هرگاه برخورد بین دو یا چند نفر یا وسیله نقلیه بر اثر عوامل قهری مانند سیل و طوف ا ن
بهوجود آمده باشد، ضمان، منتفی خواهد بود.
ماده 5٣5 _ در موارد برخورد، هرگاه حادثه به یکی از طرفین مستند باشد مثل ای نکه حرکت یکی ا ز
طرفین بهقدری ضعیف باشد که اثری بر آن مترتب نباشد، تنها نسبت به طرفی که حادثه مستند به او است ،
ضمان ثابت خواهد بود.
ماده 5٣6 _ در موارد برخورد دو وسیله نقلیه، هرگاه رفتار هر دو یا یکی از آنها مشمول تعریف جنایات
عمدی گردد حسب مورد حکم به قصاص یا دیه خواهد شد.
ماده 5٣٧ _ هرگاه دو یا چند نفر بهنحو شرکت سبب وقوع جنایت یا خسارتی بر دیگری گردن  د ،
بهطوری که آن جنایت یا خسارت به هر دو یا همگی مستند باشد، بهطور مساوی ضامن میباشند.
ماده 5٣٨ _ هرگاه بر اثر ایجاد مانع یا سببی دو یا چند نفر یا وسیله نقلیه با هم برخورد کنند و بهعلت
برخورد آسیب ببینند و یا کشته شوند، مسبب ضامن خواهد بود.
ماده 5٣٩ _ هرگاه دو یا چند نفر با انجام عمل غیرمجاز در وقوع جنایتی ب ه نحو سب ب و ب ه صورت
طولی دخالت داشته باشند کسی که تأثیر کار او در وقوع جنایت قبل از تأثیر سبب یا اسباب دیگر ب و د ه
ضامن است مانند آنکه یکی از آنان گودالی حفر کند و دیگری سنگی در کنار آن قرار دهد و عابری ب  ه
سبب برخورد با سنگ به گودال بیفتد که در این صورت، کسی که سنگ را گذاشته ضامن است. مگر آن که
همه قصد ارتکاب جنایت را داشته باشند که در این صورت شرکت در جرم محسوب میشود.
ماده 54٠ _ هرگاه در مورد ماده ( 5٣٩ ) عمل یکی از دو نفر غیرمجاز و عمل دیگری مجاز باشد مانن د
آنکه شخصی وسیله یا چیزی را در کنار معبر عمومی که مجاز است، قرار دهد و دیگری کنار آن چاه ی
حفر کند که مجاز نیست، شخصی که عملش غیرمجاز بوده، ضامن است. اگر عمل شخصی پس از عمل نفر
اول و با توجه به اینکه ایجاد آن سبب در کنار سبب اول موجب صدمه زدن به دیگران میشود انجام گرفته
باشد، نفر دوم ضامن است.
ماده 54١ _ در کلیه موارد هرگاه جنایت منحصرا مستند به عمد و یا تقصیر مجنیعلیه باشد ضمان ثابت
نیست. در مواردی که اصل جنایت مستند به عمد یا تقصیر مرتکب بوده لکن سرایت آن مستند به عمد ی  ا
تقصیر مجنیعلیه باشد مرتکب نسبت به مورد سرایت ضامن نخواهد بود.
فصل هفتم _ تداخل و تعدد دیات
 
٧٩
ماده 54٢ _ در تعدد جنایات، اصل بر تعدد دیات و عدم تداخل آنها است مگر مواردی که در ای  ن
قانون خلاف آن مقرر میشود.
ماده 54٣ _ هرگاه مجنیعلیه در اثر سرایت صدمه یا صدمات غیرعمدی فوت نماید یا عضو ی ا ز
اعضاء او قطع شود یا آسیب بزرگتری ببیند بهترتیب ذیل دیه تعیین میشود:
الف) درصورتی که صدمه واردشده یکی باشد، تنها دیه نفس یا عضو یا آسیب بزرگتر ثابت میشود.
ب) در صورت تعدد صدمات چنانچه مرگ یا قطع یا آسیب بیشتر، در اثر سرایت تمام صدمات باشد ،
تنها دیه نفس یا عضو یا آسیب بزرگتر ثابت میشود و اگر مرگ یا قطع عضو یا آسیب بزرگتر در اثر سرایت
برخی از صدمات باشد، دیه صدمات مسری در دیه نفس یا عضو یا آسیب بزرگتر تداخل م  ی کند و دی ه
صدمات غیرمسری، جداگانه محاسبه و مورد حکم واقع میشود.
ماده 544 _ هرگاه صدمه وارده عمدی بوده ولکن نوعاً کشنده یا موجب قطع عضو یا آسیب بیش  ت ر
نباشد لکن اتفاقًا سرایت کند، علاوه بر حق قصاص یا دیه، نسبت به جنایت عمدی کمتر حسب مورد دی ه
جنایت بیشتر نیز باید پرداخت شود، مانند اینکه شخصی عمداً انگشت دیگری را قطع کند و اتفاقاً این قطع
سرایت کند و موجب فوت مجنی علیه یا قطع دست او شود، علاوه بر حق قصاص یا دیه انگشت، ح س  ب
مورد دیه نفس یا دیه دست مجنیعلیه نیز باید پرداخت شود.
ماده 545 _ هرگاه در اثر یک ضربه یا هر رفتار دیگر، آسیبهای متعدد در اعضاء بدن ب  ه وجود آید ،
چنانچه هریک از آنها در عضوی غیر از عضو دیگر باشد یا در یک عضو بوده ولکن نوع هر آسیبی غیر ا ز
نوع دیگری باشد و یا از یک نوع بوده ولکن در دو یا چند محل جداگانه از یک عضو باشد، هر آسیب دی ه
جداگانه خواهد داشت.
ماده 546 _ هرگاه در اثر رفتارهای متعدد، آسیبهای متعدد ایجاد شود، هر آسیبی دیه جداگانه خواه د
داشت.
ماده 54٧ _ درصورت وجود شرایط چهارگانه ذیل، دیه آسیبهای متعدد، تداخل کرده و تنها دیه ی ک
آسیب ثابت میشود:
الف) آسیبهای ایجاد شده همگی از یک نوع باشد، مانند شکستگیهای متعدد یا جراحات متعدد؛
ب) آسیبها همگی در یک عضو باشد؛
ج) آسیبها متصل به هم بوده یا بهگونهای نزدیک به هم باشد که عرفاً یک آسیب محسوب شود؛
د) مجموع آسیبها با یک رفتار مرتکب بهوجود آمده باشد.
ماده 54٨ _ هرگاه در اثر یک یا چند رفتار منافع متعدد زایل یا ناقص شود مانند اینکه در اثر ضربه به
سر، بینایی، شنوایی و عقل کسی از بین برود یا کم شود، هریک دیه جداگانه خواهد داشت.
ماده 54٩ _ هرگاه منفعتی قائم به عضوی باشد، در جنایت بر آن عضو که منجر به زوال یا اخت لا ل
منفعت گردد تنها دیة بیشتر ثابت میشود. ولی اگر منفعت قائم به آن عضو نبوده و میان از بین رفتن عضو و
 
٨٠
زوال منفعت ملازمه نباشد، اگرچه وجود آن عضو در تقویت و تسهیل منفعت مؤثر باشد، مانند لاله گوش و
بینی که در تقویت شنوایی و بویایی مؤثرند، چنانچه به سبب قطع لاله گوش یا بینی، شنوایی یا بویایی نی ز
زایل یا ناقص گردد، هرکدام دیه جداگانه خواهد داشت.
ماده 55٠ _ چنانچه به سبب ایراد ضربه یا جراحت، صدمه بزرگتری بهوجود آید مانند اینکه با شکستن
سر، عقل زایل شود، هرگاه آن جراحت علت و سبب زوال یا نقصان منفعت باشد اگر با یک ضربه ی  ا
جراحت واقع شده باشد دیه ضربه یا جراحت در دیه بیشتر تداخل میکند و تنها دیه زوال یا نقصان منفعت
که بیشتر است پرداخت میشود و چنانچه زوال منفعت یا نقصان آن با ضربه یا جراحت دیگری غیر ا ز
ضربهای که جراحت را ایجاد کرده است، واقع شده باشد و یا ضربه یا جراحت وارده علت زوال یا نقصا ن
منفعت بهگونهای که لازم و ملزوم یکدیگرند، نباشد و اتفاقاً با آن ضربه و جراحت، منفعت نیز زایل گردد یا
نقصان یابد، ضربه یا جراحت و منفعت، هر کدام دیه جداگانه دارد.
ماده 55١ _ هرگاه جراحت عمیقی مانند منقله و یا جائفه یکباره واقع شود، تنها دیه همان جراح ت
عمیق پرداخت میشود و چنانچه به تدریج واقع شود یعنی ابتدا جراحت خفیفتر مانند موضحه و سپ س
جراحت شدیدتر مانند منقله ایجاد شود، چنان چه به سبب سرایت جراحت اول باشد تنها دیه جراح  ت
شدیدتر پرداخت میشود و چنانچه به سبب ضربه دیگری باشد، برای هریک از دو جراحت، دیه جداگان ه
خواهد بود، خواه دو ضربه از یک نفر باشد خواه از چند نفر.
ماده 55٢ _ در اعضاء و منافع، مقدار ارش یک جنایت، بیش از دیه مقدر برای آن عضو یا منفع  ت
نخواهد بود و چنانچه بهسبب آن جنایت، منفعت یا عضو دیگری از بین رفته یا عیبی در آنها ایجاد شو د ،
برای هر آسیب دیه جداگانهای تعیین میگردد.
بخش دوم _ مقادیر دیه
فصل اول _ دیه نفس
ماده 55٣ _ موارد دیة کامل همان است که در مقررات شرع تعیین شده است و میزان آن در ابتداء ه ر
سال توسط رئیس قوة قضائیه به تفصیل بر اساس نظر مقام رهبری تعیین و اعلام میشود.
ماده 554 _ دیه قتل زن، نصف دیه مرد است.
ماده 555 _ دیه خنثای ملحق به مرد دیه مرد و دیه خنثای ملحق به زن دیه زن و دیه خنثای مش ک ل
نصف دیه مرد بهعلاوه نصف دیه زن است.
تبصره_ درکلیه جنایاتی که مجنیعلیه مرد نیست، معادل تفاوت دیه تا سقف دیه مرد از صندوق جبران
خسارتهای بدنی پرداخت میشود.
ماده 556 _ شخص متولد از زنا، در صورتی که هر دو یا یکی از طرفین زنا مسلمان باشند، در احک ا م
دیه مانند مسلمان خواهد بود.
 
٨١
ماده 55٧ _ وارث دیه شخص متولد از زنا، درصورتی که فرزند و همسر نداشته باشد و زنا از هر د و
طرف با رضایت صورت گرفته باشد، ولی امر است و چنانچه یکی از طرفین شبهه داشته یا اکراه شده باشد،
همان طرف یا اقوام او، وارث دیه خواهند بود.
ماده 55٨ _ براساس نظر حکومتی مقام رهبری، دیه اقلیتهای دینی شناخته شده در قانون اسا س  ی
جمهوری اسلامی ایران به اندازه دیه مسلمان تعیین میگردد.
ماده 55٩ _ هرگاه رفتار مرتکب و فوت مجن ی علیه هر دو در ماههای حر ا م (رجب، ذی القعده،
ذیالحجه و محرم) یا در محدودة حرم مکه، واقع شده باشد، علاوه بر دیه نفس یک سوم دیه نیز افزو د ه
خواهد شد. خواه جنایت عمدی باشد خواه غیرعمدی. سایر مکانها و زمانهای مقدس و متبرک مشم و ل
حکم تغلیظ دیه نمیباشند.
تبصره  معیار شروع و پایان ماههای حرام، مغرب شرعی است. مانند ماه رجب که از غروب آفتا ب
آخرین روز ماه جمادیالثانی، شروع و با غروب آفتاب آخرین روز ماه به پایان میرسد.
ماده 56٠ _ در حکم تغلیظ دیه فرقی میان بالغ و غیربالغ، زن و مرد و مسلمان و غیرمسلمان نیس ت .
سقط جنین نیز پس از پیدایش روح، مشمول حکم تغلیظ است. تغلیظ دیه، در مواردی که عاقله یا بیتالمال
پرداختکننده دیه باشد نیز جاری است. همچنین است در قتل عمدی که بهعلت عدم امکان قصاص یا عدم
جواز آن دیه پرداخت میشود.
ماده 56١ _ تغلیظ دیه مخصوص قتل نفس است و در جنایت بر اعضاء و منافع جاری نیست.
فصل دوم _ قواعد عمومیدیه اعضاء
ماده 56٢ _ در جنایت غیرعمدی بر اعضاء و جنایت عمدی که قصاص نداشته یا قصاص در آن ممکن
نباشد یا بر دیه مصالحه شده و مقدار آن مشخص نشده باشد بهشرح مقرر در این قانون، دیه ثابت میشود.
ماده 56٣ _ هرگاه در اثر جنایت صدمهای بر عضو یا منافع وارد آید چنانچه برای آن جنایت در شر ع
دیه مقدر یا نسبت معینی از آن بهشرحی که در این قانون خواهد آمد مقرر شده باشد مقدار مقرر و چنانچ ه
شرعاً مقدار خاصی برای آن تعیین نشده باشد ارش آن قابلمطالبه خواهد بود.
ماده 564 _ دیه زن و مرد در اعضاء و منافع تا کمتر از ثلث دیه کامل مرد یکسان است و چنانچه ثل ث
یا بیشتر شود دیه زن به نصف تقلیل مییابد.
ماده 565 _ هرگاه در اثر یک یا چند ضربه، آسیبهای متعددی بر یک یا چند عضو وارد شود، ملا ک
رسیدن دیه به ثلث، دیه هر آسیب بهطور جداگانه است، مگر اینکه آسیبهای وارد بر عضو، عرفاً یک آسیب
و جنایت، محسوب شود.
ماده 566 _ در موارد ارش فرقی میان زن و مرد نیست لکن میزان ارش جنایت وارد شده بر اعضاء و
منافع زن نباید بیش از دیه اعضاء و منافع او باشد. اگرچه مساوی با ارشهمان جنایت در مرد باشد.
 
٨٢
ماده 56٧ _ از بین بردن هر یک از اعضاء فرد و هر دو عضو از اعضاء زوج دیه کامل و از ب ی ن بردن
هریک از اعضاء زوج نصف دیه کامل خواهد داشت. خواه عضو مزبور از اعضاء داخلی بدن باشد خواه ا ز
اعضاء ظاهری، مگر اینکه در قانون ترتیب دیگری مقرر شده باشد.
ماده 56٨ _ فلج کردن عضو دارای دیه معین، دو سوم دیه آن عضو و از بین بردن عضو فلج یک سو م
دیه همان عضو را دارد. در فلج کردن نسبی عضو که درصدی از کارایی آن از بین میرود، با توجه به کارایی
از دست رفته، ارش تعیین میگردد.
ماده 56٩ _ از بین بردن قسمتی از عضو یا منفعت دارای دیه مقدر به همان نسبت دیه دارد به ا ی  ن
ترتیب که از بین بردن نصف آن به میزان نصف و از بین بردن یک سوم آن به میزان یک سوم دیه خواه د
داشت مگر این که در قانون ترتیب دیگری مقرر شده باشد.
تبصره ١ در مواردی که نسبت از بین رفته قابل تشخیص نباشد، ارش تعیین میشود.
تبصره ٢ هرگاه جنایت، عضو را در وضعیتی قرار دهد که به تشخیص کارشناس مجنی علیه ناگزیر ا ز
قطع آن باشد دیه قطع عضو ثابت خواهد شد.
ماده 5٧٠ _ دیه اعضائی که با پیوند و امثال آن در محل عضو از بی ن رفته قرار گرفته و مانند عض و
اصلی دارای حیات میشوند بهمیزان دیه عضو اصلی است و اگر دارای حیات گردد ولی از جهت دیگر ی
معیوب گردد، دیه عضو معیوب را دارد. از بین بردن اعضاء مصنوعی، تنها موجب ضمان مالی خواهد بود.
ماده 5٧١ _ در مواردی که رفتار مرتکب نه موجب آسیب و عیبی در بدن گردد و نه اثری از خود د ر
بدن برجای بگذارد ضمان منتفی است لکن در موارد عمدی در صورت عدم تصالح، مرتکب به حبس ی  ا
شلاق تعزیری درجه هفت محکوم میشود.
ماده 5٧٢ _ در شکستگی عضوی که دارای دیه مقدر است، چنانچه پس از جنایت ب ه گون های اصلاح
شود که هیچ عیب و نقصی در آن باقی نماند، چهار بیست و پنجم دیه آن عضو ثابت است و چنانچه ب  ا
عیب و نقص اصلاح شود، یا برای آن عضو دیه مقدری نباشد، ارش ثابت است مگر در مواردی که در ای ن
قانون خلاف آن مقرر شده باشد.
ماده 5٧٣ _ دیه شکستن، ترک برداشتن و خرد شدن استخوان هر عضو دارای دیة مقدر به شرح زی ر
است:
الف) دیه شکستن استخوان هر عضو یک پنجم دیه آن عضو و اگر بدون عیب درمان شود چها رپنجم
دیه شکستن آن است.
ب) دیه خرد شدن استخوان هر عضو یک سوم دیه آن عضو و اگر بدون عیب درمان شود چها رپنجم
دیه خرد شدن آن استخوان است.
ج) دیه ترک برداشتن استخوان هر عضو چهار پنجم دیه شکستن آن عضو است.
د) دیه جراحتی که به استخوان نفوذ کند بدون آنکه موجب شکستگی آن گردد و نیز دیه موضحه آن ،
یک چهارم دیه شکستگی آن عضو است.
 
٨٣
ماده 5٧4 _ هرگاه یک استخوان از چند نقطه جدای از هم بشکند یا خرد شود یا ترک بخ و ر د ،
درصورتی که عرفا جنایتهای متعدد محسوب گردد، هریک دیه جداگانه خواهد داشت هرچند با یک ضرب ه
بهوجود آمده و مجموع دیه جنایتهای مزبور از دیه عضو هم بیشتر باشد.
ماده 5٧5 _ دررفتگی استخوان از مفصل، درصورتی که موجب شلل یا از کارافتادگی کامل عضو نگردد،
موجب ارش و در غیر این صورت موجب دو سوم دیه همان عضو و درصورت درمان بدون عیب موج ب
چهار پنجم از دو سوم دیه آن عضو خواهد بود.
ماده 5٧6 _ هرگاه در اثر جنایتی تکه کوچکی از استخوان از آن جدا شود، دیه شکستگی ثابت است.
ماده 5٧٧ _ هرگاه صدمه بر استخوان، موجب نقص عضو یا صدمه دیگر ی گ  ردد، ه ریک دی ه
جداگانهای خواهد داشت.
ماده 5٧٨ _ هرگاه بر اثر یک یا چند ضربه، علاوهبر دررفتگی مفصل، استخوان نیز بشکند یا تر ک
بخورد، دو جنایت محسوب و هریک دیه یا ارش جداگانه خواهد داشت. همچنین است اگر بر اثر ضرب های
هم استخوان بشکند و هم جراحتی مانند موضحه یا نافذه و یا جائفه در بدن ایجاد شود.
ماده 5٧٩ _ پیوند خوردن عضو پس از جنایت تأثیری در دیه ندارد.
فصل سوم _ دیه مقدر اعضاء
مبحث اول _ دیه مو
ماده 5٨٠ _ کندن و یا از بین بردن تمام موی سر یا ریش مرد، درصورتی که دیگر نروید، دیه کامل دارد
و اگر دوباره بروید، نسبت به موی سر ارش و نسبت به ریش یکسوم دیه کامل ثابت اس ت. در این حک م
فرقی میان موی کمپشت و پرپشت و کودک و بزرگسال نیست.
ماده 5٨١ _ کندن و یا از بین بردن تمام موی سر زن، درصورتی که دیگر نروید، موجب دیه کامل زن و
اگر دوباره بروید، موجب مهرالمثل است. در این حکم فرقی میان موی ک م پشت و پ ر پشت و کودک و
بزرگسال نیست.
تبصره_ اگر مهرالمثل بیش از دیه کامل زن باشد فقط به مقدار دیه کامل زن، پرداخت میشود.
ماده 5٨٢ _ چنانچه قسمتی از موی سر مرد یا زن یا ریش مرد طوری از بین برود که دیگر نروید، بای د
به نسبت، دیه پرداخت شود و اگر دوباره بروید، در موی سر مرد، ارش و در ریش به نسبت از یکسوم دیه
کامل و در موی سر زن به همان نسبت از مهرالمثل، باید دیه پرداخت شود.
ماده 5٨٣ _ کندن موی سر زن یا مرد یا ریش مرد، چنانچه با رضایت شخص یا در مواردی که ا ذ ن
شخص معتبر نیست، با رضایت ولی او باشد یا به جهت ضرورتهای پزشکی لازم باشد، دیه یا ارش ندارد.
تبصره_ حذف شد.
 
٨4
ماده 5٨4 _ تشخیص روییدن و نروییدن مو با کارشناس مورد وثوق است. چنانچه نظر کارشناس ب ر
نروییدن باشد و دیه پرداخت شود، ولی پس از آن خلاف نظر او ثابت گردد، باید مازاد بر ارش یا ی کسوم
دیه و یا مهرالمثل، حسب مورد به پرداختکننده دیه، مسترد شود و اگر نظر کارشناس بر روییدن باشد و
ارش یا یکسوم دیه و یا مهرالمثل، حسب مورد پرداخت شود ولی خلاف نظر او ثابت گردد، ب ا ی  د
مابهالتفاوت آن، پرداخت شود.
تبصره_ حذف شد.
ماده 5٨5 _ کندن و یا از بین بردن هریک از ابروها، اگر بدون رضایت شخص یا ولی ا و (در مواردی
که اذن شخص معتبر نیست) و یا بدون ضرورت تجویزکننده باشد یکچهارم دیه کامل دارد و اگر دوبا ر ه
بروید، موجب ارش است و اگر مقداری از آن بروید نسبت به مقداری که روییده، ارش و نسبت به مقداری
که نروییده، دیه با احتساب مقدار مساحت، تعیین میشود.
ماده 5٨6 _ اگر مقداری از موی سر، ریش و ابرو پیش از جنایت از بین رفته باشد، زایل کردن باقیمانده
آنها، حکم از بین بردن قسمتی از مو را دارد.
ماده 5٨٧ _ هرگاه با از بین بردن عضو یا پوست و مانند آن، موی سر، ریش یا ابرو ا ز ب  ین برود،
علاوهبر دیه مو یا ریش یا ابرو، حسب مورد دیه یا ارش جنایت نیز پرداخت میشود.
ماده 5٨٨ _ از بین بردن تمام یا قسمتی از موی پلک یا سایر موهای بدن درصورت بروز عیب و نقص
موجب ارش است، خواه بروید خواه نروید و چنانچه با از بین بردن عضو یا کندن پوست و مانند آن باشد،
تنها دیه یا ارش محل مو پرداخت میشود.
ماده 5٨٩ _ هرگاه موی سر مرد یا زن یا ریش مرد که از بین رفته است با عیب و نقص بروید مانن  د
آنکه رنگ یا حالت طبیعی آن تغییر کند یا کمپشت بروید، ارش ثابت اس ت . مقدار ارش مزبور در مور د
ریش باید بیشتر از یکسوم دیه کامل و در مورد موی سر مرد، بیشتر از ارشی باشد که د ر صورت روی ش
بدون عیب تعیین میشود. در مورد موی سر زن نیز علاوه بر ارش یا ثلث دیه یا مهرالمثل حسب مورد باید
ارش دیگری برای عیب حاصله پرداخت شود.
ماده 5٩٠ _ ملاک مسؤولیت صدمه به مو، از بین بردن آن است و شی وه از بین بردن مانند کندن ی  ا
سوزاندن، تأثیری در حکم ندارد.
مبحث دوم _ دیه چشم
ماده 5٩١ _ درآوردن و یا از بین بردن دو چشم بینا دیه کامل و هریک از آنها نصف دیه دا ر د . تمام
چشمهایی که بینایی دارند در این حکم یکسانند هرچند میزان بینایی آنها متفاوت بوده یا از ج ه  ات دیگر
مانند شبکوری و منحرف بودن با هم فرق داشته باشند.
٨5
تبصره_ هرگاه لکه دائمی موجود در چشم مانع بینایی قسمتی از چشم گردد، درصورتی که تعیین مقدار
آن ممکن باشد، به همان نسبت از دیه کسر و در غیر این صورت، ارش پرداخت میشود.
ماده 5٩٢ _ درآوردن و یا از بین بردن چشم بینای کسی که فقط یک چشم بینا دارد و چشم دیگر ش
نابینای مادرزادی بوده و یا به علل غیرجنایی از بین رفته باشد موجب دیه کامل است لکن اگر چ ش  م
دیگرش را در اثر قصاص یا جنایتی که استحقاق دیه آن را داشته از دست داده باشد دیه چشم بینا، نص ف
دیه کامل خواهد بود.
ماده 5٩٣ _ دیه درآوردن و یا از بین بردن هر چشمیکه بینایی ندارد یکششم دیه کامل است.
ماده 5٩4 _ دیه مجموع چهارپلک دوچشم دیه کامل است و دیه پلکهای بالا ثل ث دیه کامل و دی ه
پلکهای پایین نصف دیه کامل است.
تبصره_ هرگاه کسی چشم و پلک را یک جا از بین ببرد، هریک دیه جداگانه خواهد داشت.
ماده 5٩5 _ شکافتن هریک از پلکهای بالا، موجب یکششم دیه و شکافتن هریک از پلکهای پایی ن ،
موجب یکچهارم دیه است.
مبحث سوم _ دیه بینی
ماده 5٩6 _ قطع کردن و یا از بین بردن تمام بینی یا نرمه ای که پایین استخوان بینی است دیه کام  ل
دارد. همچنین از بین بردن تمام نرمه با تمام یا مقداری از استخوان بینی درصورتی که در یک دفعه باش د ،
موجب دیه کامل است لکن اگر نرمه بینی در یک دفعه و تمام یا مقداری از استخوان بینی در دفعه دیگر ا ز
بین برود، برای نرمه دیه کامل و برای استخوان، ارش تعیین میشود.
ماده 5٩٧ _ شکستن استخوان بینی درصورتی که موجب فساد بینی و از بین رفتن آن شود، موجب دیه
کامل است و چنانچه بدون عیب و نقص اصلاح شود، یکدهم موجب دیه کامل و چنانچه با عیب و نقص
بهبود پیدا کند، موجب ارش است. همچنین در کج شدن بینی یا شکستن استخوان بینی که منجر به فساد آن
نشود، ارش ثابت خواهد شد.
ماده 5٩٨ _ از بین بردن هریک از پرههای بینی یا پرده میان دو سوراخ، موجب یکسوم دیه کامل است.
ماده 5٩٩ _ فلج کردن بینی، موجب دوسوم دیه کامل و از بین بردن بینی فلج، موجب ی ک سوم دی ه
کامل است.
ماده 6٠٠ _ سوراخ کردن هر دو طرف بینی و پرده فاصل میان آن، خواه با پارگی همراه باشد خ و ا ه
نباشد، درصورتی که باعث از بین رفتن بینی یا نوک آن نشود، موجب یکسوم دیه کامل است و اگر بهبو د
یابد، موجب یکپنجم دیه کامل است.
 
٨6
ماده 6٠١ _ دیه سوراخ کردن یک طرف بینی درصورتی که بهبود نیابد یکنهم دیه کامل و د ر صورتی
که بهبود یابد، یکبیستم دیه کامل است و دیه سوراخ کردن یک طرف بینی با پرده وسط آن د رصورتی ک ه
بهبود نیابد دونهم دیه کامل و درصورتی که بهبود یابد، یکپانزدهم دیه کامل است.
ماده 6٠٢ _ دیه پاره کردن بینی درصورتی که سبب از بین رفتن بینی یا نوک آن نشود، یک سوم دی ه
کامل و اگر بهبود یابد یکدهم دیه کامل است.
ماده 6٠٣ _ دیه از بین بردن نوک بینی که محل چکیدن خون است، نصف دیه کامل میباشد.
مبحث چهارم _ دیه لاله گوش
ماده 6٠4 _ از بین بردن دو لاله گوش، دیه کامل و از بین بردن هریک از آنها نصف دیه کامل دارد.
تبصره_ از بین بردن نرمه هر گوش، موجب یکششم دیه کامل است.
ماده 6٠5 _ پاره کردن لاله یک گوش، موجب یکششم دیه کامل و پاره کردن نرمه یک گوش، موجب
یکنهم دیه کامل است و در هر دو مورد در صورت بهبودی کامل، ارش ثابت است.
ماده 6٠6 _ فلج کردن لاله هر گوش، دوسوم دیه آن و بریدن لاله گوش فلج شده، یکسوم دیه آن ر ا
دارد.
ماده 6٠٧ _ هرگاه لاله گوش بهنحوی قطع شود که استخوان زیر آن ظاهر گردد علاوهبر دیه لاله گوش،
دیه موضحه نیز باید پرداخت شود.
ماده 6٠٨ _ گوش شنوا و ناشنوا یا معیوبی که لاله آن سالم و دارای حس و حیات کامل باشد ، د ر
احکام این فصل یکسانند.
ماده 6٠٩ _ پاره کردن پرده گوش، موجب ارش است و اگر در اثر آن حس شنوایی نیز از بین برود ی ا
نقصان پیدا کند، دیه آن نیز باید پرداخت شود.
ماده 6١٠ _ هرگاه آسیب رساندن به گوش به حس شنوایی سرایت کند یا موجب سرایت به استخوان و
شکستگی آن شود، هر کدام دیه جداگانهای خواهد داشت.
مبحث پنجم _ دیه لب
ماده 6١١ _ از بین بردن دو لب، دیه کامل و هریک، نصف دیه کامل دارد و دیه از بین بردن مقداری از
لب به نسبت تمام لب محاسبه میشود.
تبصره_ حدود لب بالا از نظر عرض مقداری است که لثه را میپوشاند و متصل به دو روزنه و دیوار ه
بینی بوده و طول آن همان طول دهان است و حدود لب پایین از نظر عرض مقداری است که لث  ه ر ا
میپوشاند و طول آن همان طول دهان است. حاشیه گونهها جزء لبها محسوب نمیشود.
 
٨٧
ماده 6١٢ _ جنایتی که باعث جمع شدن یک یا دو لب و یا قسمتی از آن گردد موجب ارش است خواه
موجب نمایان شدن دندانها بشود خواه نشود.
ماده 6١٣ _ جنایتی که موجب سست و فلج شدن هریک از لبها گردد بهگونهای که با خنده و مانند آن
از دندانها کنار نرود، موجب دوسوم دیه یک لب و از بین بردن هریک از لبهای سست و فلج شده موج ب
یکسوم دیه آن است.
ماده 6١4 _ شکافتن هر دو لب بهنحوی که باعث نمایان شدن دندانها شود، یک سوم دیه کامل و د ر
صورت بهبودی بدون عیب، یکپنجم دیه کامل دار د. شکاف تن یک لب موجب ی ک ششم دیه کامل و
درصورت بهبودی بدون عیب، موجب یکدهم دیه کامل است.
تبصره_ جراحات وارده بر لب هرگاه باعث نمایان ش د ن دندانها نگردد در صورتی که از مصادی ق
حارصه، دامیه و متلاحمه باشد، حکم جراحات مذکور را خواهد داشت.
مبحث ششم _ دیه زبان
ماده 6١5 _ قطع و یا از بین بردن تمام زبان گویا موجب دیه کامل است و دیه از بین بردن قسمتی ا ز
آن به نسبت گویایی از بین رفته است که با تقسیم تمام دیه به حروف محاسبه میشود.
تبصره ١ دیه از بین بردن اداء هر حرف با توجه به حروف زبان تکلم مجنیعلیه تعیین میشود مانن د
اینکه از بین بردن قدرت اداء یک حرف شخص فارسی زبان، یکسیودوم دیه کامل است.
تبصره ٢ شخصی که دارای لکنت زبان است و یا به کندی یا تندی سخن میگوید یا برخی از حروف
را نمیتواند تلفظ کند، گویا محسوب میشود.
ماده 6١6 _ قطع و از بین بردن تمام زبان لال موجب یکسوم دیه کامل است و از بین بردن مقداری از
آن، موجب همان مقدار دیه به نسبت مساحت تمام زبان خواهد بود.
تبصره_ لال اعم از مادرزادی و عارضی است. لکن کسی که به واسطه عارضهای بهطور موقت قادر ب ه
سخن گفتن نیست، گویا محسوب میشود.
ماده 6١٧ _ هرگاه شخصی مقداری از زبان کسی را قطع کند و موجب از بین رفتن قدرت اداء تعدادی
از حروف گردد و دیگری مقدار دیگری از زبان او را قطع کند و موجب از بین رفتن قدرت ا دا ء تعداد
دیگری از حروف شود، هر شخص به نسبت تعداد حروفی که قدرت اداء آنها را از بین برده است، ضام ن
میباشد.
ماده 6١٨ _ قطع و از بین بردن تمام زبان کودکی که زمان سخن گفتن او فرا نرسیده، موجب دیه کامل
است لکن اگر بعدًا معلوم شود که لال بوده، مازاد بر یکسوم دیه مسترد خواهد شد.
ماده 6١٩ _ هرگاه قسمتی از زبان کودکی که زمان سخن گفتن او فرا نرسیده است، قطع شود به میزا ن
نسبت مساحت قطع شده، دیه پرداخت میشود، لکن اگر بعدًا معلوم شود که کودک لال بوده است، دوسوم
 
٨٨
آن مسترد میگردد و چنانچه معلوم شود که گویا بوده است، درصورتی که دیه حروف از بین رفته از دی  ه
نسبت گویایی از بین رفته بیشتر باشد، مابهالتفاوت آن باید پرداخت شود.
مبحث هفتم _ دیه دندان
ماده 6٢٠ _ از بین بردن تمام دندانهای دائم بیستوهشتگانه دیه کامل دارد که ب ه ترتیب زیر توزی ع
میشود:
١ دندانهای جلو که عبارتند از: پیش، چهارتایی و نیش که از هر کدام دو عدد در بالا و دو عدد د ر
پایین میروید و جمعًا دوازده عدد خواهد بود، هر کدام یکبیستم دیه کامل دارد.
٢ دندانهای عقب که در چهار سمت پایانی از بالا و پایین در هر کدام یک ضاحک و سه ضرس قرار
دارد و جمعًا شانزده عدد خواهد بود، هر کدام یکچهلم دیه کامل دارد.
ماده 6٢١ _ دندانهای اضافی به هر نام که باشد و به هر نحو که روییده باشد، اگر در کندن آنها نقص ی
حاصل شود، ارش ثابت میگردد و اگر هیچگونه نقصی حاصل نشود ارش نیز نخواهد داشت.
تبصره ١ هرگاه در کندن دندان زائد نقصی حاصل نشود لکن جراحتی بهوجود آید، برای جراح ت
مزبور، ارش ثابت است.
تبصره ٢ هرگاه در مورد اینکه دندان کنده شده اصلی است یا زائد تردید وجود داشته باشد و با رجوع
به کارشناس، زائد یا اصلی بودن آن مشخص نشود، اقل الامرین از دیه دندان اصلی و ارش دندان ز ائ  د
پرداخت میشود.
ماده 6٢٢ _ هرگاه دندانهای اصلی دائمیاز بیستوهشت عدد کمتر باشد، به همان نسبت از دیه کام ل
کاهش مییابد خواه خلقتًا کمتر باشد یا در اثر عارضهای کم شده باشد.
ماده 6٢٣ _ در میزان دیه تفاوتی میان دندانهایی که رنگهای گوناگون دارند، وجود ندارد و اگر دندان ی
در اثر جنایت، سیاه شود و نیفتد دیه آن دوسوم دیه همان دندان است و دیه دندانی که قبلاً سیاه شده است،
یکسوم دیه همان دندان است.
تبصره_ در تغییر رنگ دندان، بدون آنکه سیاه شود یا منفعت آن از بین برود، ارش ثابت است و اگ  ر
پس از آن شخصی دندان مزبور را بکند، باید دیه کامل همان دندان را بدهد.
ماده 6٢4 _ ایجاد ترک یا لق کردن دندان، هرگاه در حکم از بین بردن آن باشد، موجب دیه همان دندان
و در غیر این صورت موجب ارش است.
ماده 6٢5 _ کندن دندان لق یا ترکخورده که منفعت آن باقی است، موجب دیه همان دندان و در غی ر
این صورت موجب ارش است.
 
٨٩
ماده 6٢6 _ شکستن آن مقدار از دندان که نمایان است با بقای ریشه، دیه همان دندان را دارد و اگ  ر
کسی بعد از شکستن مقدار مزبور ریشه را بکند ارش تعیین میشود، خواه مرتکب کسی باشد که مق د ا ر
نمایان دندان را شکسته یا دیگری.
تبصره ١ شکستن مقداری از قسمت نمایان دندان به همان نسبت دیه دارد.
تبصره ٢ هرگاه قسمتی از دندان کنده شده در اثر جنایت یا عارضهای قبلاً از بین رفته باشد به هما ن
نسبت از دیه دندان کاهش مییابد.
ماده 6٢٧ _ در کندن دندان شیری یکصدم دیه کامل ثابت است مگر ای نکه کندن آن موجب گرد د
دندان دائمی نروید که در این صورت باید دیه کامل دندان دائمی پرداخت شود.
تبصره_ شکستن، معیوب کردن و شکافتن دندان شیری موجب ارش است.
ماده 6٢٨ _ با کنده شدن دندان دائمیدیه همان دندان ثابت میشود، اگرچه دوباره در محل آن دندا ن
دیگری بروید و مانند سابق شود و چنانچه شخصی دندان روییده شده را دوباره بکند، باید دیه کامل هما ن
دندان را بپردازد.
ماده 6٢٩ _ هرگاه به جای دندان کنده شده دندان دیگری یا همان دندان قرار گیرد و مانند دندان اصلی
دارای حس و حیات شود، کندن آن، دیه همان دندان را دارد؛ لکن اگر دارای حس و حیات نباشد، کندن آن
موجب ضمان مالی است.
مبحث هشتم _ دیه گردن
ماده 6٣٠ _ کج شدن و خمیدگی گردن در اثر شکستگی در صورت عدم بهبودی و باقی ماندن ای  ن
حالت موجب دیه کامل و در صورت بهبودی و زوال حالت خمیدگی و کج شدگی موجب ارش است.
ماده 6٣١ _ شکستگی گردن بدون کج شدن و خمیدگی آن موجب ارش است.
ماده 6٣٢ _ جنایت بر گردن که مانع فرو بردن یا جویدن غذا و یا نقص آن و یا مانع حرکت گردن شود
موجب ارش است.
مبحث نهم _ دیه فک
ماده 6٣٣ _ قطع کردن و یا از بین بردن دو استخوان چپ و راست فک که محل رویش دندانهای پایین
است، دیه کامل، هر کدام از آنها نصف دیه کامل، و مقداری از آنها به همان نسبت دیه دارد.
ماده 6٣4 _ دیه فک، مستقل از دیه دندان و سایر اعضاء است و اگر با فک دندان یا غیر آن از بین برود
یا آسیب ببیند هر کدام دیه یا ارش جداگانه خواهد داشت.
ماده 6٣5 _ جنایتی که موجب کندی حرکت فک شود، ارش دارد و چنانچه مانع جویدن یا م و جب
نقص آن شود، ارش آن نیز افزوده خواهد شد.
 
٩٠
ماده 6٣6 _ از بین بردن تمام یا قسمتی از فک بالا، موجب ارش است.
ماده 6٣٧ _ شکستگی استخوان فک پایین مشمول حکم شکستگی استخوان و شکستگی استخوان فک
بالا مشمول حکم شکستگی استخوانهای سر و صورت است.
ماده 6٣٨ _ فلج کردن فک پایین دوسوم دیه کامل و قطع فک فلج یکسوم دیه کامل دارد.
مبحث دهم _ دیه دست و پا
ماده 6٣٩ _ قطع کردن و یا از بین بردن هریک از دستها از مفصل مچ بهشرط آنکه دارای انگشتان کامل
باشد، موجب نصف دیه کامل است خواه مجنیعلیه دارای دو دست و خواه به هر علت دارای ی ک دست
باشد.
ماده 64٠ _ قطع تمام انگشتان یک دست از انتهای انگشتان یا تا مچ، موجب نصف دیه کامل است.
ماده 64١ _ قطع کردن و یا از بین بردن کف دستی که به هر علت دارای انگشت نم ی باشد، موج ب
ارش است.
تبصره_ در قطع ک ردن و یا از بین بردن کف دستی که کمتر از پنج انگشت د ا ر د، علاو ه بر دیه آ ن
انگشتان، نسبتی از ارش کف دست نیز ثابت است. بدین ترتیب که اگر مچ دست دارای یک انگشت باشد ،
علاوه بر دیه یک انگشت، چهارپنجم ارش کف دست و اگر دارای دو انگشت باشد، علا و ه بر دیه د و
انگشت، سهپنجم ارش کف دست و اگر دارای سه انگشت باشد، علاوه بر دیه سه انگشت، د و پنجم ارش
کف دست و اگر دارای چهار انگشت باشد، علاوه بر دیه چهار انگشت، ی ک پنجم ارش کف دست نی ز
پرداخت میشود.
ماده 64٢ _ قطع دست دارای ساعد از آرنج، نصف دیه کامل دارد، خواه دارای کف باشد خواه نباش د
همچنین قطع دست دارای بازو از شانه، نصف دیه کامل دارد خواه دارای آرنج باشد خواه نباشد.
ماده 64٣ _ دستی که دارای انگشتان است اگر بالاتر از مفصل مچ و نیز دستی که دارای ساعد است اگر
بالاتر از آرنج قطع گردد علاوهبر نصف دیه کامل، موجب ارش مقدار زائدی که قطع شده نیز میباشد.
ماده 644 _ قطع دست اصلی کسی که از مچ یا آرنج یا شانه دارای دو دست است، موجب نصف دی ه
کامل و قطع دست زائد موجب ارش است. تشخیص دست اصلی و زائد ب رعهده کارشناس مورد وثو ق
است.
ماده 645 _ دیه هریک از انگشتان اصلی دست یکدهم دیه کامل است.
ماده 646 _ بریدن یا از بین بردن هر بند انگشت غیر شست، موجب یکسوم دیه آن انگشت و هر بند
انگشت شست، موجب نصف دیه شست است.
ماده 64٧ _ دیه انگشت زائد یکسوم دیه انگشت اصلی و دیه بندهای انگشت زائد، یکسوم دیه همان
بند اصلی و دیه بند زائد انگشت اصلی یکسوم دیه بند اصلی همان انگشت است.
 
٩١
تبصره_ درصورتی که بند انگشت نقصان داشته باشد به همان میزان از مقدار دیه آن کاسته میشود.
ماده 64٨ _ دیه فلج کردن هر دست دوسوم دیه دست، دیه فلج کردن هر انگشت د وسوم دیه هما ن
انگشت، دیه قطع دست فلج یکسوم دیه دست و دیه قطع انگشت فلج یکسوم دیه همان انگشت است.
ماده 64٩ _ دیه از بین بردن ناخن بهطوری که دیگر نروید یا فاسد و معیوب بروید، یکصدم دیه کامل
و اگر بدون عیب بروید، نیم درصد دیه کامل میباشد.
ماده 65٠ _ احکام مذکور در دیه دست و انگشتان آن، در پا و انگشتان آن نیز جاری است.
مبحث یازدهم _ دیه ستون فقرات، نخاع و نشیمنگاه
ماده 65١ _ دیه شکستن ستون فقرات بهترتیب ذیل است:
الف) شکستن ستون فقرات، درصورتی که اص ً لا درمان نشود و یا بعد از علاج بهصورت خمیده درآید،
موجب دیه کامل است.
ب) شکستن ستون فقرات که بیعیب درمان شود ولی موجب از بین رفتن یکی از منافع گردد مانن  د
اینکه مجنیعلیه توان راه رفتن یا نشستن نداشته باشد و یا توان جنسی یا کنترل ادرار وی از بین بر و د ،
موجب دیه کامل است.
ج) شکستن ستون فقرات که درمان نشود و موجب عوارضی از قبیل موارد مندرج در بن د (ب) شود،
علاوهبر دیه کامل شکستگی ستون فقرات، موجب دیه یا ارش هریک از عوارض حاصله نیز خواهد بود.
د) شکستن ستون فقرات که بدون عیب درمان شود، موجب یکدهم دیه کامل است.
ه_ شکستن ستون فقرات که موجب فلج و بیحس شدن پاها گردد علاوه بر دیه ستون فقرا ت ،
موجب دوسوم دیه برای فلج دو پا نیز است.
تبصره ١ مراد از شکستن ستون فقرات، شکستن یک یا چند مهره از مهر هه ای ستون فقرات ب ه جز
مهرههای گردن و استخوان دنبالچه میباشد.
تبصره ٢ جنایتی که سبب خمیدگی پشت گردد بدون آن که موجب شکستن ستون فقرات گر د د
درصورتیکه خمیدگی درمان نشود، موجب دیه کامل و درصورتیکه بدون عیب درمان شود، دیه آن یکدهم
دیه کامل است.
ماده 65٢ _ قطع نخاع دیه کامل و قطع جزئی از آن به نسبت مساحت عرض، دیه دارد.
ماده 65٣ _ هرگاه قطع نخاع موجب عیب عضو دیگر شود، حسب مورد دیه یا ارش آن عضو بر دی  ه
نخاع افزوده میشود.
ماده 654 _ از بین بردن دو کپل بهنحوی که به استخوان برسد، دیه کامل و هر کدام از آنها، نصف دی ه
کامل و قسمتی از آن، به همان نسبت دیه دارد.
 
٩٢
ماده 655 _ شکستن استخوان دنبالچه، موجب ارش است مگر آ ن که جنایت مزبور باعث ش و د
مجنیعلیه قادر به ضبط مدفوع نباشد که در این صورت دیه کامل دارد و اگر قادر به ضبط مدفوع باشد ولی
قادر به ضبط باد نباشد، ارش آن نیز پرداخت میشود.
ماده 656 _ هرگاه صدمهای که به حد فاصل بیضهها و مقعد وارد شده است موجب عدم ضبط ادرار یا
مدفوع یا هردو گردد، یک دیه کامل دارد.
مبحث دوازدهم _ دیه دنده و ترقوه
ماده 65٧ _ دیه شکستن هریک از دندههای محیط به قلب که از آن حفاظت م یکند ، ی ک چهلم دیه
کامل و دیه شکستن هریک از دندههای دیگر، یکصدم دیه کامل میباشد.
تبصره  کندن دنده موجب ارش است.
ماده 65٨ _ دیه موضحه هریک از دندهها، یکچهارم دیه شکستن آن، دیه ترک خوردن ه  ر یک از
دندههای محیط به قلب، یکهشتادم دیه کامل، و دیه دررفتگی آن، هفتونیم هزارم دیه کامل است. دیه ترک
خوردن هریک از دندههای دیگر هفتهزارم دیه کامل و دیه دررفتگی آنها پنجهزارم دیه کامل است.
ماده 65٩ _ قطع و از بین بردن دو استخوان زیر گردن (ترقوه)، موجب دیه کامل و هر کدام از آنه ا ،
موجب نصف دیه کامل است.
ماده 66٠ _ شکستن هریک از استخوانهای ترقوه درصورتی که بدون عیب درمان شود، موجب چها ر
درصد دیه کامل و در صورتی که درمان نشود و یا با عیب درمان شود، موجب نصف دیه کامل است.
ماده 66١ _ دیه ترک خوردن هریک از استخوانهای ترقوه، سیودو هزارم، دیه موضحه آن، بیست و
پنجهزارم، دیه دررفتگی آن، بیستهزارم و دیه سوراخ شدن آن، دههزارم دیه کامل است.
مبحث سیزدهم _ دیه ازاله بکارت و افضاء
ماده 66٢ _ هرگاه ازاله بکارت غیرهمسر با انگشت یا با وسیله دیگری و بدون رضایت صورت گرفت ه
باشد موجب ضمان مهرالمثل است.
تبصره ١ هرگاه ازاله بکارت با مقاربت و با رضایت انجام گرفته باشد چیزی ثابت نیست.
تبصره ٢ رضایت دختر نابالغ یا مجنون یا مکرهی که رضایت واقعی به زنا نداشته در حکم ع  د م
رضایت است.
ماده 66٣ _ حذف شد.
ماده 664 _ هرگاه به همراه ازاله بکارت جنایت دیگری نیز بهوجود آید مانند آنکه مثانه آسیب دیده و
شخص نتواند ادرار خود را ضبط کند، جنایت مزبور حسب مورد دیه یا ارش جداگانه دارد.
ماده 665 _ افضاء همسر به ترتیب ذیل موجب ضمان است:
 
٩٣
الف_ هرگاه همسر، بالغ و افضاء به سببی غیر از مقاربت باشد، دیه کامل زن باید پرداخت شود.
ب_ هرگاه همسر، نابالغ و افضاء به سبب مقاربت جنسی باشد علاوه بر تمام مهر و دیه کامل زن، نفقه
نیز تا زمان وفات یکی از زوجین بر عهده زوج است هر چند او را طلاق داده باشد.
تبصره_ افضاء عبارت از یکی شدن دو مجرای بول و حیض یا حیض و غائط است.
ماده 666 _ حذف شد.
ماده 66٧ _ حذف شد.
مبحث چهاردهم _ دیه اندام تناسلی و بیضه
ماده 66٨ _ قطع و از بین بردن اندام تناسلی مرد تا ختنهگاه و یا بیشتر از آن، موجب دیه کامل است و
در کمتر از ختنهگاه به نسبت ختنهگاه محاسبه و به همان نسبت دیه پرداخت میشود.
تبصره ١ در این حکم تفاوتی بین اندام کودک، جوان، پیر، عقیم و شخصی که دارای بیضه س  الم یا
معیوب است، وجود ندارد.
تبصره ٢ هرگاه با یک ضربه تا ختنهگاه از بین برود و سپس مرتکب یا شخص دیگری باقیمانده ی  ا
قسمتی دیگر از اندام تناسلی را از بین ببرد، نسبت به ختنهگاه، دیه کامل و در مقدار بیشتر، ارش ثابت است.
تبصره ٣ هرگاه قسمتی از ختنهگاه را شخصی و قسمت دیگر از ختنهگاه را شخص دیگری قطع کند،
هریک به نسبت مساحتی که از ختنهگاه قطع کردهاند، ضامن میباشند و چنانچه شخصی قسمتی از ختنهگاه
را قطع کند و دیگری باقیمانده ختنهگاه را به انضمام تمام یا قسمتی از اندام تناسلی قطع کند، نسبت ب  ه
جنایت اول، دیه به مقدار مساحت قطع شده از ختنهگاه و نسبت به جنایت دوم، ارش مقدار قطع شده ا ز
اندام تناسلی ثابت است.
ماده 66٩ _ قطع اندام تناسلی فلج، موجب یکسوم دیه کامل و فلج کردن اندام سالم موجب د و سوم
دیه کامل است لکن در قطع اندام عنین ثلث دیه کامل ثابت است.
ماده 6٧٠ _ قطع آلت زنانه موجب پرداخت دیه کامل زن است و قطع یک طرف آن موجب پرداخ ت
نصف دیه است.
ماده 6٧١ _ قطع دو بیضه یکباره دیه کامل و قطع بیضه چپ، دو ثلث دیه و قطع بیضه راست، ثلث دیه
دارد.
تبصره_ فرقی در حکم مذکور بین جوان و پیر و کودک و بزرگ و عنین و سالم و مانند آن نیست..
ماده 6٧٢ _ دیه ورم کردن یک بیضه، دودهم دیه کامل است و اگر تورم مانع راهرفتن مفید شود دیه آن
هشتدهم دیه کامل است.
ماده 6٧٣ _ قطع بیضهها یا اندام تناسلی مردانه خنثای ملحق به مرد، موجب دیه کامل اس ت . قطع
بیضه ها یا اندام تناسلی مردانه خنثای مشکل یا ملحق به زن، موجب ارش خواهد بود.
٩4
ماده 6٧4 _ از بین بردن عانه مرد یا زن، موجب ارش است.
مبحث پانزدهم _ دیه پستان
ماده 6٧5 _ قطع و از بین بردن هریک از دو پستا نزن، موجب نصف دیه کامل زن و از بین بر د ن
مقداری از آن به همان نسبت موجب دیه است و اگر همراه با از بین رفتن تمام یا بخشی از پستان مقدار ی
از پوست یا گوشت اطراف آن هم از بین برود یا موجب جنایت دیگری گردد، علاوهبر دیه پستان، دیه ی  ا
ارش جنایت مزبور نیز باید پرداخت شود.
ماده 6٧6 _ در قطع کردن شیر پستان زن یا از بین بردن قدرت تولید شیر یا متعذر کردن خروج شیر از
پستان و یا ایجاد هر نقص دیگری در آن، ارش ثابت است.
ماده 6٧٧ _ حذف شد.
فصل چهارم _ قواعد عمومیدیة منافع
ماده 6٧٨ _ ادله اثبات دیه منافع، همان ادله اثبات دیه اعضاء است. در موارد اختلاف میان مرتکب و
مجنیعلیه در زوال منفعت یا نقصان آن، چنانچه از طریق اختبار و آزمایش، اقرار، بینه، علم قاضی یا قو ل
کارشناس مورد وثوق، زوال یا نقصان منفعت ثابت نشود در صورت تحقق لوث مجنیعلیه میتواند با قسامه
به نحوی که در دیه اعضاء مقرر است دیه را ثابت کند و چنانچه اختلاف، نسبت به بازگشت منفعت زایل یا
ناقص شده باشد دیه با یک سوگند مجنیعلیه ثابت شده و نیازی به قسامه نمیباشد.
ماده 6٧٩ _ در مواردی که نظر کارشناسی بازگشت منفعت زایل یا ناقص شده در مدت معینی باش  د
چنانچه مجنیعلیه قبل از مدت تعیین شده فوت کند دیه ثابت خواهد شد.
ماده 6٨٠ _ حذف شد.
ماده 6٨١ _ هرگاه جنایتی که موجب زوال یکی از منا ف ع شده است سرایت کن د و سبب مر گ
مجنیعلیه شود دیه منفعت در دیه نفس تداخل کرده، تنها دیه نفس قابل مطالبه خواهد بود.
ماده 6٨٢ _ هرگاه در مهلتی که به طریق معتبری برای بازگشت منفعت زایل یا ناقص شده، تعی  ی ن
گردیده، عضوی که منفعت، قائم به آن است از بین برود، به عنوان مثال چشمی که بینایی آن بهطور موقت از
بین رفته است از حدقه بیرون بیاید، مرتکب تنها ضامن ارش زوال موقت آن منفعت است و چنانچه از بی ن
رفتن آن عضو بهسبب جنایت شخص دیگر باشد مرتکب دوم، ضامن دیه کامل آن عضو میباشد.
فصل پنجم _ دیه مقرر منافع
مبحث اول _ دیه عقل
 
٩5
ماده 6٨٣ _ زایل کردن عقل موجب دیه کامل و ایجاد نقص در آن موجب ارش است،خواه جنایت د ر
اثر ایراد ضربه و جراحت باشد خواه ترساندن و مانند آن.
تبصره_ در صورتی که مجنیعلیه دچار جنون ادواری شود ارش ثابت است.
ماده 6٨4 _ در زوال و نقصان حافظه و نیز اختلال روانی در صورتی که به حد جنون نرسد ارش ثابت
است.
ماده 6٨5 _ جنایتی که موجب زوال عقل یا کم شدن آن شود، هرچند عمدی باشد حسب مو ر د ،
موجب دیه یا ارش است و مرتکب قصاص نمیشود.
ماده 6٨6 _ هرگاه در اثر صدمهای مانند شکستن سر یا صورت، عقل زایل شود یا نقصان یابد، ه ریک
دیه یا ارش جداگانهای دارد.
ماده 6٨٧ _ هرگاه در اثر جنایتی عقل زایل گردد و پس از دریافت دیه کامل عقل برگردد، دیه مسترد و
ارش پرداخت میشود.
ماده 6٨٨ _ هرگاه در اثر جنایتی مجنیعلیه بیهوش شده و به اغما برود، چنانچه منتهی به فو ت ا و
گردد، دیه نفس ثابت میشود و چنانچه به هوش آید، نسبت به زمانی که بیهوش بوده، ارش ثابت میشود و
چنانچه عوارض و آسیبهای دیگری نیز بهوجود آمده باشد، دیه یا ارش عوارض مزبور نیز باید پرداخ ت
شود.
ماده 6٨٩ _ حذف شد.
مبحث دوم _ دیه شنوایی
ماده 6٩٠ _ از بین بردن شنوایی هر دو گوش دیه کامل و از بین بردن شنوایی یک گوش نصف دی ه
کامل دارد هرچند شنوایی دو گوش به یک اندازه نباشد.
ماده 6٩١ _ از بین بردن شنوایی گوش شنوای شخصی که یکی از گو ش های او نم ی شنود، موج ب
نصف دیه کامل است.
ماده 6٩٢ _ کاهش شنوایی درصورتی که مقدار آن قابل تشخیص باشد، به همان نسبت دیه دارد.
ماده 6٩٣ _ هرگاه با قطع یا از بین بردن گوش و یا هر جنایت دیگری شنوایی از بین برود یا نقص ا ن
یابد، هریک از جنایتها دیه یا ارش جداگانه خواهد داشت.
ماده 6٩4 _ هرگاه در اثر جنایتی در مجرای شنوایی نقص دائمیایجاد شود، به نحوی که ب هطور کام ل
مانع شنیدن گردد، دیه شنوایی ثابت خواهد بود و درصورتی که نقص موقتی باشد ارش تعیین میشود.
ماده 6٩5 _ هرگاه کودکی که زمان سخن گفتن او فرا نرسیده است در اثر کر شدن نتواند سخن بگوی د
و یا کودکی که تازه زمان سخن گفتن او فرا رسیده است در اثر کر شدن نتواند کلمات دیگر را یاد گرفته و
بر زبان آورد، علاوهبر دیه شنوایی، دیه یا ارش زوال یا نقص گفتار نیز، حسب مورد ثابت خواهد شد.
٩6
ماده 6٩6 _ هرگاه در اثر جنایتی حواس شنوایی و گویایی، هر دو از بین برود، هر کدام یک دیه کام ل
خواهد داشت.
مبحث سوم _ دیه بینایی
ماده 6٩٧ _ از بین بردن بینایی هر دو چشم دیه کامل و از بین بردن بینایی یک چشم نصف دیه کام ل
دارد.
تبصره_ تمام چشمهایی که بینایی دارند در حکم مذکور یکسانند هرچند میزان بینایی آنها متفاوت بوده
یا از جهات دیگر مانند شبکوری و منحرف بودن با هم تفاوت داشته باشند.
ماده 6٩٨ _ کاهش بینایی، درصورتی که مقدار آن قابل تشخیص باشد به همان نسبت دیه دار د و
چنانچه قابل تشخیص نباشد، موجب ارش است.
ماده 6٩٩ _ از بین بردن بینایی چشم کسی که فقط یک چشم بینا دارد و چشم دیگرش نابی ن  ا ی
مادرزادی بوده و یا در اثر علل غیرجنایی از بین رفته باشد، موجب دیه کامل است لکن اگر چشم د یگرش
را در اثر قصاص یا جنایتی که استحقاق دیه آن را داشته، از دست داده باشد دیه چشم بینا، نصف دیه کام ل
خواهد بود.
ماده ٧٠٠ _ از بین بردن یا بیرون آوردن چشم از حدقه فقط یک دیه دارد و از بین رفتن بینایی، دی  ه
دیگری ندارد لکن اگر در اثر صدمه دیگری مانند شکستن سر، بینایی نیز از بین برود یا نقصان یابد، هرکدام
حسب مورد دیه یا ارش جداگانه دارد.
مبحث چهارم _ دیه بویایی
ماده ٧٠١ _ از بین بردن کامل بویایی، موجب دیه کامل است و از بین بردن قسمتی از آن، ارش دارد.
تبصره _ اگر در اثر جنایت، بویایی یکی از دوسوراخ بینی به طور کامل از بین برود نصف دیه کام ل
دارد.
ماده ٧٠٢ _ هرگاه در اثر بریدن یا از بین بردن بینی یا جنایت دیگری بویایی نیز از بین برود یا نقصا ن
یابد، هر جنایت دیه یا ارش جداگانه خواهد داشت.
مبحث پنجم _ دیه چشایی
ماده ٧٠٣ _ از بین بردن حس چشایی و نقصان آن، موجب ارش است.
ماده ٧٠4 _ هرگاه با قطع تمام زبان، حس چشایی از بین برود، فقط دیه قطع زبان پرداخت م یشود و
اگر با قطع بخشی از زبان، چشایی از بین برود یا نقصان یابد، درصورتی که چشایی از بین رفته مربوط ب ه
همان قسمت زبان باشد، هرکدام از ارش چشایی و دیه زبان که بیشتر باشد ، باید پرداخت شود و اگ ر
www.zarrokh.ir
٩٧
چشایی از بین رفته مربوط به همان قسمت از زبان نباشد، دیه هریک از ارش چشایی و دیه زبان جداگان  ه
باید پرداخت شود مگر اینکه از دیه کامل بیشتر باشد که در این صورت فقط به میزان دیه کامل پرداخ ت
میشود و اگر با جنایت بر غیر زبان چشایی از بین برود یا نقصان پیدا کند، دیه یا ارش آن جنایت بر ار ش
چشایی افزوده میگردد.
مبحث ششم _ دیه صوت و گویایی
ماده ٧٠5 _ از بین بردن صوت بهطور کامل، بهگونهای که شخص نتواند صدایش را آشکار کند، دی  ه
کامل دارد گرچه بتواند با اخفات و آهسته صدایش را برساند.
ماده ٧٠6 _ از بین بردن گویایی بهطور کامل و بدون قطع زبان، دیه کامل و از بین بردن قدرت ادا ی
برخی از حروف، به همان نسبت دیه خواهد داشت.
تبصره_ شخصی که دارای لکنت زبان بوده و یا به کندی یا تندی سخن میگوید یا برخی از حروف را
نمیتواند تلفظ کند، گویا محسوب میشود و دیه از بین بردن ادای هر حرف، مطابق توجه به حروف زبا ن
تکلم مجنیعلیه تعیین میشود. مانند اینکه از بین بردن قدرت ادای یک حرف شخص فارسی زب  ا ن ،
یکسیودوم دیه کامل است.
ماده ٧٠٧ _ جنایتی که موجب پیدایش عیبی در گفتار یا ادای حروف گردد و یا عیب موجود در آن را
تشدید کند، موجب ارش است.
ماده ٧٠٨ _ جنایتی که باعث شود مجنیعلیه حرفی را بهجای حرف دیگر اداء نماید، مانند آنکه بهجای
تلفظ نماید، اگر عرفًا عیب تلقی شود، موجب ارش است. « ر» ،« ل»
ماده ٧٠٩ _ جنایتی که موجب عیبی در صوت مانند کاهش طنین صدا، گرفتگی آن و یا صحبتکردن از
طریق بینی شود، ارش دارد.
ماده ٧١٠ _ از بین رفتن صوت بعضی از حروف، موجب ارش است.
ماده ٧١١ _ درصورتی که جنایت، علاوهبر زوال صوت، موجب زوال نطق نیز گردد، دو دیه ثاب ت
خواهد شد.
مبحث هفتم _ دیه سایر منافع
ماده ٧١٢ _ جنایتی که موجب سلس و ریزش ادرار شود به ترتیب زیر دیه دارد:
الف_ در صورت دوام آن در کلیه ایام تا پایان هر روز دیه کامل دارد.
ب_ در صورت دوام آن در کلیه روزها تا نیمی از هر روز دو سوم دیه کامل دارد.
پ_ در صورت دوام آن در کلیه روزها تا هنگام برآمدن روز ثلث دیه دارد.
ماده ٧١٣ _ جنایتی که موجب عدم ضبط دائم مدفوع یا ادرار شود، دیه کامل دارد.
www.zarrokh.ir
٩٨
ماده ٧١4 _ از بین بردن قدرت انزال یا تولید مثل مرد یا بارداری زن و یا از بین بردن لذت مقاربت زن
یا مرد موجب ارش است.
ماده ٧١5 _ از بین بردن کامل قدرت مقاربت، موجب دیه کامل است.
ماده ٧١6 _ از بین بردن یا نقص دائم یا موقت حواس یا منافع دیگر مانند لامسه، خواب و عاد ت
ماهیانه و نیز بهوجود آوردن امراضی مانند لرزش، تشنگی، گرسنگی، ترس و غش کردن، موجب ارش است.
فصل ششم _ دیه جراحات
ماده ٧١٧ _ جراحات سر و صورت و دیة آنها بهترتیب ذیل است:
١ حارصه: خراش پوست بدون آنکه خون جاری شود، یکصدم دیه کامل
٢ دامیه: جراحتی که اندکی وارد گوشت شود و همراه با جریان کم یا زیاد خون باشد، د وصدم دی ه
کامل
٣ متلاحمه: جراحتی که وارد گوشت شود لکن به پوست نازک روی استخوان نرسد، س ه صدم دی ه
کامل
4 سمحاق: جراحتی که به پوست نازک روی استخوان برسد؛ چهارصدم دیه کامل
5 موضحه: جراحتی که پوست نازک روی استخوان را کنار بزند و استخوان را آشکار کند، پن جصدم
دیه کامل
6 هاشمه: جنایتی که موجب شکستگی استخوان شود گرچه جراحتی را ایجاد نکند، دهصدم دیه کامل
٧ منقله: جنایتی که درمان آن جز با جابهجا کردن استخوان میسر نباشد، پانزدهصدم دیه کامل
٨ مأمومه: جراحتی که به کیسه مغز برسد یکسوم دیه کامل
٩ دامغه: جراحتی که کیسه مغز را پاره کند، که علاوه بر دیه مأمومه، موجب ارش پاره شدن کیسه مغز
نیز میباشد.
تبصره ١ جراحات گوش، بینی، لب در غیر مواردی که برای آن دیه معین شده اس  ت ، در حکم
جراحات سر و صورت است.
تبصره ٢ ملاک دیه در جراحتهای مذکور، مقدار نفوذ جراحت است و طول و عرض آن تأثیری د ر
میزان دیه ندارد.
تبصره ٣ جنایت بر گونه درصورتی که داخل دهان را نمایان نسازد، موجب یکبیستم دیه کامل و اگر
بهنحوی باشد که داخل دهان را نمایان سازد، موجب یکپنجم دیه کامل است.
ماده ٧١٨ _ هرگاه یکی از جراحتهای مذکور در بند ( ١) تا ( 5) ماده قبل در غیر سر و صورت واق  ع
شود، درصورتی که آن عضو دارای دیه معین باشد، دیه به حساب نسبتهای فوق از دیه آن عضو تعی  ی ن
میشود و اگر آن عضو دارای دیه معین نباشد، ارش ثابت است.
تبصره ١ جراحات وارده به گردن، در حکم جراحات بدن بوده و موجب ارش است.
www.zarrokh.ir
٩٩
تبصره ٢ هرگاه هریک از جراحتهای مذکور در ماده( ٧١٧ ) با یک ضربه ب هوجود آمده باشد، که ا ز
حیث عمق متعدد باشد یک جراحت محسوب میشود و دیه جراحت بیشتر را دارد لکن اگر با چند ضرب ه
ایجاد شود مانند اینکه با یک ضربه حارصه ایجاد شود و با ضربه دیگر آن جراحت مبدل به موضحه شو د
برای هر جراحت، دیه مستقل ثابت است، خواه مرتکب هر دو جنایت یک نفر خواه دو نفر باشد.
ماده ٧١٩ _ جائفه جراحتی است که با وارد کردن هر نوع وسیله و از هر جهت به درون بدن انسان اعم
از شکم، سینه، پشت و پهلو ایجاد میشود و موجب یکسوم دیه کامل است. درصورتی که وسیله مزبور از
یکطرف وارد و از طرف دیگر خارج گردد، دو جراحت جائفه محسوب میشود.
تبصره_ هرگاه در جائفه به اعضاء درونی بدن آسیب برسد و یا از بین برود، علاوهبر دیه جائفه، دیه ی ا
ارش آن نیز محاسبه میشود.
ماده ٧٢٠ _ هرگاه نیزه یا گلوله و مانند آن علاوهبر ایجاد جراحت موضحه یا هاشمه و یا منقله به داخل
بدن مانند حلق و گلو یا سینه فرو رود، دو جراحت محسوب و علاوهبر دیه موضحه یا هاشمه و منقله، دیه
جراحت جائفه نیز ثابت میشود.
ماده ٧٢١ _ نافذه جراحتی است که با فرو رفتن وسیلهای مانند نیزه یا گلوله در دست یا پا ایج  ا د
میشود دیه آن در مرد یکدهم دیه کامل است و در زن ارش ثابت میشود.
ماده ٧٢٢ _ دیه صدماتی که موجب تغییر رنگ پوست میشود، بهشرح ذیل است:
الف) سیاه شدن پوست صورت، ششهزارم، کبود شدن آن، سههزارم و سرخ شدن آن، ی ک ونیم هزار م
دیهکامل،
ب) تغییر رنگ پوست سایر اعضا، حسب مورد نصف مقادیر مذکور در بند (الف)،
تبصره ١ در حکم مذکور فرقی بین اینکه عضو دارای دیه مقدر باشد یا نباشد، نیست. همچنین فرق ی
بین تغییر رنگ تمام یا قسمتی از عضو و نیز بقاء یا زوال اثر آن نمیباشد.
تبصره ٢ در تغییر رنگ پوست سر، ارش ثابت است.
ماده ٧٢٣ _ صدمهای که موجب تورم بدن، سر یا صورت گردد، ارش دارد و چنانچه علا و ه بر تور م
موجب تغییر رنگ پوست نیز گردد، حسب مورد دیه و ارش تغییر رنگ به آن افزوده میشود.
فصل هفتم _ دیه جنین
ماده ٧٢4 _ سقط جنین بهترتیب ذیل دیه دارد:
١ نطفهای که در رحم مستقر شده است، دوصدم دیه کامل،
٢ علقه که در آن جنین بهصورت خون بسته در میآید، چهارصدم دیه کامل،
٣ مضغه که در آن جنین بهصورت توده گوشتی در میآید، ششصدم دیه کامل،
4 عظام که در آن جنین بهصورت استخوان درآمده لکن هنوز گوشت روییده نشده است، هشتصدم
دیه کامل،
www.zarrokh.ir
١٠٠
5 جنینی که گوشت و استخوانبندی آن تمام شده ولی روح در آن دمیده نشده است ی ک دهم دی ه
کامل،
6 دیه جنینی که روح در آن دمیده شده است، اگر پسر باشد، دیه کامل و اگر دختر باشد نصف آ ن و
اگر مشتبه باشد، سهچهارم دیه کامل.
ماده ٧٢5 _ هرگاه در اثر جنایت وارد بر مادر، جنین از بین برود، علاوهبر دیه یا ارش آن جنایت، دی ه
جنین نیز _ در هر مرحلهای که باشد _ پرداخت میشود.
ماده ٧٢6 _ هرگاه زنی جنین خود را، در هر مرحلهای که باشد، به عمد، شبهعمد یا خطاء از بین ببرد،
دیه جنین، حسب مورد توسط مرتکب یا عاقله او پرداخت میشود.
ماده ٧٢٧ _ هرگاه چند جنین در یک رحم باشند سقط هریک از آنها، دیه جداگانه خواهد داشت.
ماده ٧٢٨ _ دیه اعضاء و دیگر صدمات وارد بر جنین در مرحلهای که استخوانبندی آن کامل شده ولی
روح در آن دمیده نشده است به نسبت دیه جنین در این مرحله محاسبه میگردد و بعد از دمیده شدن روح،
حسب جنسیت جنین، دیه محاسبه میشود و چنانچه بر اثر همان جنایت جنین از بین برود، فقط دیه جنین
پرداخت میشود.
ماده ٧٢٩ _ هرگاه در اثر جنایت و یا صدمه، چیزی از زن سقط شود که به تشخیص کارشناس مور د
وثوق منشأ انسان بودن آن ثابت نگردد، دیه و ارش ندارد لکن اگر در اثر آن، صدم های بر مادر وارد شد ه
باشد، حسب مورد دیه یا ارش تعیین میشود.
فصل هشتم _ دیه جنایت بر میت
ماده ٧٣٠ _ دیه جنایت بر میت، یکدهم دیه کامل انسان زنده است. مثلاً جدا کردن سر از بدن می ت
یکدهم دیه و جدا کردن یک دست یکبیستم دیه و هر دو دست یکدهم دیه و یک انگشت یکصدم دی ه
کامل میباشد. دیه جراحات واردشده به سروصورت و سایر اعضاء و جوارح میت، به همین نسبت محاسبه
میشود.
تبصره_ دیه جنایت بر میت به ارث نمیرسد بلکه متعلق به خود میت است که درصورت مدیون بودن
وی و عدم کفایت ترکه، صرف پرداخت بدهی او میگردد و در غیر این صورت برای او در امور خیر صرف
میشود.
ماده ٧٣١ _ هرگاه آسیب وارد بر میت دیه مقدر نداشته باشد، یکدهم ارش چنین جنایتی نسبت ب  ه
انسان زنده محاسبه و پرداخت میگردد.
ماده ٧٣٢ _ قطع اعضاء میت برای پیوند به دیگری درصورتی که با وصیت او باشد، دیه ندارد.
ماده ٧٣٣ _ دیه جنایت بر میت حال است مگر اینکه مرتکب نتواند فورًا آن را پرداخت کند که دراین
صورت به او مهلت مناسب داده میشود.
www.zarrokh.ir
١٠١
ماده ٧٣4 _ دیه جنایت بر میت خواه عمدی باشد یا خطایی توسط خود مرتکب پرداخت خواهد شد.
ماده ٧٣5 _ هرگاه شخصی بهطور عمدی، جنایتی بر میت وارد سازد یا وی را هتک نماید، علا و ه بر
پرداخت دیه یاارش جنایت، به سیویک تا هفتاد و چهارضربه شلاق تعزیری درجه ( 6) محکومخواهد شد.
ماده ٧٣6 _ کلیه قوانین و مقررات مغایر با این قانون از جمله قانون مجازات اس لا میمصوب ١٣٧٠ ، موا د
6٢5 ) تا ( 6٢٩ ) و ماده ( ٧٢٧ ) کتاب پنجم قانون مجازات اسلامیمصوب ١٣٧5 ، قانون اقدامات تأمینی مصو ب )
١٣٣٩ ، قانون تعریف محکومیتهای مؤثر در قوانین جزائی و اصلاحات و الحاقات بعدی آنها نسخ میگردد.
ماده ٧٣٧ _ مدت زمان اجراء آزمایشی این قانون پن ج سال از تاریخ لازم الاجراء شدن این قانو ن
خواهدبود.